صحابی جلیل: سمره بن جندب رضی الله عنه
صحابی جلیل: سمره بن جندب رضی الله عنه موضوع: علماء و بزرگان اسلام تاریخ انتشار: 2017-03-05 | بازدید: 1155

صحابی جلیل: سمره بن جندب رضی الله عنه

 

اسم کامل این صحابی جلیل سمره بن جندب بن هلال بن حریج بن مره بن حزن بن عمرو بود. کنیه ی ایشان ابا سلیمان است. مادرش بعد از وفات پدر سمره با شخصی به نام مری بن شیبان بن ثعلبه که انصاری بود؛ ازدواج کرد. سمره تا زمان نوجوانی اش در خانه ناپدری اش و مادرش زندگی می کرد. وی عصر جاهلیت را ندیده بود. و در حالی که کودک بود رسول الله صلی الله علیه و سلم را دیده بود.

 

از جمله مواقف سمره با رسول الله صلی الله علیه و سلم:

روایت شده که (نوجوانی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و از ایشان برای رفتن به جهاد همراه با جیش اجازه می گرفت؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم به وی اجاه داد. بعد از آن سمره هم که نوجوانی بیش نبود؛ آمد و از رسول الله صلی الله علیه و سلم اجازه شرکت در جهاد را خواست؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم به وی اجازه ندادند. سمره گفت: به آن نوجوان اجازه دادید و به من نمی دهید؟ در حالی که اگر من با او کشتی بگیرم بر او پیروز خواهم شد. پس رسول الله صلی الله علیه و سلم اجازه داد تا آن دو با هم کشتی بگیرند. وقتی سمره با نوجوان کشتی گرفت؛ بر او غلبه کرد و پیروز شد؛ در نتیجه رسول الله صلی الله علیه و سلم به وی اجازه شرکت در جنگ را دادند)[1]. که این دلیل بر حریص بودن دو نوجوان برای شرکت در جهاد در راه الله تعالی بوده است.

 

مهم ترین ویژگی های شخصیتی سمره بن جندب رضی الله عنه:

سمره بن جندب رضی الله عنه به شجاعت و اخلاق کریم مشهور بود. و از مهم تریم ویژگی های شخصیتی وی سختگیری بر خوارج بود. روایت شده که وقتی سمره رضی الله عنه بیمار شدند؛ بسیار سردش می شد؛ تا جایی که در چهار طرفش آتش روشن کردند. اما باز هم سمره می گفت: فایده ای ندارد. با آن سردی که در دلم است چه کار کنم. ایشان از همین بیماری وفات کردند. و این موقفی است که شایسته است امروز از آن درس بیاموزیم و از الله سبحانه و تعالی بترسیم و برای روز حساب خود را آماده کنیم.

 

برخی از احادیثی که سمره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت کرده:

در صحیح بخاری از سمره بن جندب روایت شده که: (زنی به سبب وضع حمل، درگذشت. رسول الله صلی الله علیه و سلم در برابر جنازه چنان ایستاد که مقابل کمر میت قرار گرفت و بر او نماز جنازه خواند)[2].

 

و نیز روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: (دیشب، دو نفر نزد من آمدند و مرا با خود به شهری بردند که یک خشت آن از طلا و خشت دیگرش از نقره ساخته شده بود. در آنجا مردانی به استقبال ما آمدند که نیمی از بدنشان، زیباترین شکلی داشت که تاکنون دیده ‌اید و نیم دیگر بدنشان، زشت‌ ترین شکلی داشت که تاکنون دیده ‌اید. آن دو نفر به آنان گفتند: بروید و خود را در این رودخانه بیندازید. آنان نیز خود را در آن انداختند. سپس به سوی ما بازگشتند در حالی که آن زشتی ‌شان، برطرف شده و به زیباترین شکل، تبدیل شده بود. آن دو نفر به من گفتند: این، بهشت عدن است. و این، جایگاه توست. اما کسانی که نیمی از بدنشان، زیبا و نیمی دیگر زشت بود، افرادی هستند که دارای اعمال نیک و بد، بودند و پروردگار از آنان گذشت نمود)[3].

 

و نیز روایت کرده: (رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از نماز، رو به طرف مردم می کرد و می ‌پرسید: آیا دیشب، کسی از شما خوابی دیده است؟ اگر کسی خوابی دیده بود، بیان می کرد. و رسول الله صلی الله علیه و سلم آنطور که الله تعالی می‌ خواست، آن را تعبیر می ‌کرد. روزی، رسول الله صلی الله علیه و سلم حسب عادت پرسید: آیا دیشب، کسی از شما خوابی دیده است؟ گفتیم: خیر، ما خوابی ندیده ‌ایم. ایشان فرمود: ولی من دیشب، خواب دیدم که دو نفر نزد من آمدند، دستم را گرفتند و مرا به طرف سرزمین مقدس بردند. در آنجا، یک شخص نشسته و شخص دیگری ایستاده و قلابی در دست داشت. شخص ایستاده، قلاب را در یک طرف دهان شخص نشسته، فرو می‌ برد و تا پشت سر او می‌ کشید و بعد، آن را در طرف دیگر دهانش قرار می ‌داد و تا پشت سر او می‌ کشید. در این فاصله، طرف اول دهانش درست می ‌شد. و مرد ایستاده دوباره همان کارش را تکرار می ‌کرد. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: برویم جلوتر. به راهمان ادامه دادیم تا اینکه به شخصی رسیدیم که به پشت، خوابیده است و شخص دیگری کنارش ایستاده و تخته سنگی را که در دست دارد، بر سرش ‌می کوبد. و آن سنگ می‌غلتد و دور می ‌افتد. و تا وقتی که آن شخص سنگ را می ‌آورد، سرشکسته، دوباره به حالت اول بر می گردد و آن شخص، مجددا آن سر را با سنگ می کوبد و این عمل همچنان تکرار می ‌شود. پرسیدم: این کیست؟ گفتند: جلوتر برویم. به راه خود ادامه دادیم تا اینکه کنار خندقی که مانند تنور بود، رسیدیم. دهانه آن، تنگ وداخلش بسیار وسیع بود. و در زیر آن، آتشی افروخته شده بود. عده‌ ای از زنان و مردان لخت و برهنه در آن خندق، بودند. هنگامی که آتش زبانه می‌ کشید، آنها بالا می‌ آمدند بطوری که نزدیک بود از دهانه خندق، بیرون بیایند. وهنگامی که آتش فروکش می ‌کرد،داخل خندق فرو می‌ رفتند. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: به راهت ادامه بده. سپس، به راه افتادیم تا اینکه به نهری از خون رسیدیم و شخصی را دیدیم که در وسط نهر، ایستاده وشخصی دیگر، کنار نهر ایستاده است. و مقداری سنگ، پیش رویش قرار دارد. مردی که وسط نهر بود، به راه می‌ افتاد و می‌ خواست بیرون بیاید. اما شخصی که بیرون نهر بود، سنگی در دهانش می‌ کوبید و او را به وسط نهر بر می گرداند. واین کار همچنان تکرار می ‌شد. پرسیدم: این چست؟ گفتند: به راهت ادامه بده. به راه خویش ادامه دادیم تا اینکه به باغی بسیار سر سبز و شاداب رسیدیم که در آن، درخت بسیار بزرگی وجود داشت. و در زیر آن، یک پیرمرد و چند کودک نشسته بودند. ونزدیک آن درخت، مردی، آتش روشن می‌ کرد. آن دو نفر، مرا بالای درخت، به ساختمانی بردند که هرگز ساختمانی به زیبایی آن، ندیده بودم. عده‌ای پیرمرد، جوان، زن و کودک در آن ساختمان زندگی می‌ کردند. سپس، مرا از آن ساختمان، بیرون آوردند و به ساختمانی دیگر بردند که از ساختمان اول، بسیار بهتر و زیباتر بود. در این ساختمان هم، تعدادی پیرمرد وجوان زندگی می ‌کردند. گفتم: تمام شب، صحنه‌های مختلفی را به من نشان دادید. هم اکنون آن صحنه‌ها رابرایم توضیح دهید. آن دو نفر، گفتند: بله، شخصی که دهان او پاره می ‌شد، دروغگویی بود که مردم دروغ‌های او را گوش کرده به دیگران می ‌رساندند به طوری که دروغهایش به گوشه وکنار دنیا می ‌رسید. و این مجازات دروغگو، تا روز قیامت است. و کسی که سر او با سنگ کوبیده می شد، کسی بود که الله تعالی او را علم و معارف قرآن داده بود، اما او بدان، عمل نمی کرد. شب‌ها می ‌خوابید و روزها را به غفلت می‌ گذراند و به احکام الهی عمل نمی ‌کرد. او تا قیامت، در همین عذاب، گرفتار خواهد بود. کسانی را که برهنه در تنور دیدی، زنا کاران بودند. شخصی را که در نهر خون دیدی، ربا خوار بود. و مرد کهنسالی را که با چند بچه زیر درخت دیدی، ابراهیم علیه السلام بود که بچه‌های مردم، اطراف او جمع شده بودند. و آن که آتش را می ‌افروخت، مالک؛ نگهبان دوزخ؛ بود. اولین خانه‌ ای که داخل آن شدی، خانه و ساختمان عموم مؤمنان بود. و اما این ساختمان بسیار زیبا برای شهداء ساخته شده است. من جبرئیل هستم و این میکائیل است. اکنون سرت را بلند کن. رسول الله صلی الله علیه و سلم می ‌فرماید: وقتی سرم را بلند کردم، بالای سرم چیزی مانند ابر دیدم. آن دو، به من گفتند: این، منزل و مکان تو است. گفتم: اجازه بدهید تا وارد منزلم شوم. گفتند: هنوزعمر تو باقی است و کامل نشده است. وقتی عمر (مبارک) به پایان رسد، وارد آن خواهی شد)[4].

 

وفات سمره بن جندب رضی الله عنه:

این صحابی بزرگوار از جمله حافظان حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم بود که در خلافت معاویه رضی الله عنه در سال 58؛ و برخی گفته اند سال 59 و برخی گفته اند در سال 60 هجری دار فانی را وداع گفت.

منبع: www.islamstory.com

مترجم: ام محمد

 

 

 

[1] ـ الإصابة فی تمییز الصحابة: (3/187).

[2] ـ صحیح بخاری: (أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ فِی بَطْنٍ، فَصَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ r فَقَامَ وَسَطَهَا).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَتَانِی اللَّیْلَةَ آتِیَانِ فَابْتَعَثانِی فَانْتَهَیْنَا إِلَی مَدِینَةٍ مَبْنِیَّةٍ بِلَبِنِ ذَهَبٍ، وَلَبِنِ فِضَّةٍ، فَتَلَقَّانَا رِجَالٌ شَطْرٌ مِنْ خَلْقِهِمْ، کَأَحْسَنِ مَا أَنْتَ رَاءٍ، وَشَطْرٌ کَأَقْبَحِ مَا أَنْتَ رَاءٍ، قَالاَ لَهُمُ: اذْهَبُوا فَقَعُوا فِی ذَلِکَ النَّهْرِ، فَوَقَعُوا فِیهِ، ثمَّ رَجَعُوا إِلَیْنَا، قَدْ ذَهَبَ ذَلِکَ السُّوءُ عَنْهُمْ، فَصَارُوا فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ، قَالاَ لِی: هَذِهِ جَنَّةُ عَدْنٍ، وَهَذَاکَ مَنْزِلُکَ، قَالاَ: أَمَّا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَانُوا شَطْرٌ مِنْهُمْ حَسَنٌ، وَشَطْرٌ مِنْهُمْ قَبِیحٌ، فَإِنَّهُمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا تَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهُمْ).

[4] ـ صحیح بخاری: (کَانَ النَّبِیُّ r إِذَا صَلَّی صَلاةً أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ:«مَنْ رَأَی مِنْکُمُ اللَّیْلَةَ رُؤْیَا»؟ قَالَ: فَإِنْ رَأَی أَحَدٌ قَصَّهَا فَیَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ، فَسَأَلَنَا یَوْمًا، فَقَالَ:«هَلْ رَأَی أَحَدٌ مِنْکُمْ رُؤْیَا»؟ قُلْنَا: لا.قَالَ: لَکِنِّی رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ رَجُلَیْنِ أَتَیَانِی فَأَخَذَا بِیَدِی، فَأَخْرَجَانِی إِلَی الأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ، فَإِذَا رَجُلٌ جَالِسٌ وَرَجُلٌ قَائِمٌ بِیَدِهِ کَلُّوبٌ مِنْ حَدِیدٍ، قَالَ: إِنَّهُ یُدْخِلُ ذَلِکَ الْکَلُّوبَ فِی شِدْقِهِ حَتَّی یَبْلُغَ قَفَاهُ، ثُمَّ یَفْعَلُ بِشِدْقِهِ الآخَرِ مِثْلَ ذَلِکَ، وَیَلْتَئِمُ شِدْقُهُ هَذَا، فَیَعُودُ فَیَصْنَعُ مِثْلَهُ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّی أَتَیْنَا عَلَی رَجُلٍ مُضْطَجِعٍ عَلَی قَفَاهُ وَرَجُلٌ قَائِمٌ عَلَی رَأْسِهِ بِفِهْرٍ أَوْ صَخْرَةٍ فَیَشْدَخُ بِهِ رَأْسَهُ، فَإِذَا ضَرَبَهُ تَدَهْدَهَ الْحَجَرُ، فَانْطَلَقَ إِلَیْهِ لِیَأْخُذَهُ، فَلا یَرْجِعُ إِلَی هَذَا حَتَّی یَلْتَئِمَ رَأْسُهُ وَعَادَ رَأْسُهُ کَمَا هُوَ، فَعَادَ إِلَیْهِ فَضَرَبَهُ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا إِلَی ثَقْبٍ مِثْلِ التَّنُّورِ، أَعْلاهُ ضَیِّقٌ وَأَسْفَلُهُ وَاسِعٌ، یَتَوَقَّدُ تَحْتَهُ نَارًا، فَإِذَا اقْتَرَبَ ارْتَفَعُوا، حَتَّی کَادَ أَنْ یَخْرُجُوا، فَإِذَا خَمَدَتْ رَجَعُوا فِیهَا، وَفِیهَا رِجَالٌ وَنِسَاءٌ عُرَاةٌ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّیأَتَیْنَا عَلَی نَهَرٍ مِنْ دَمٍ فِیهِ رَجُلٌ قَائِمٌ عَلَی وَسَطِ النَّهَرِ، وَعَلَی شَطِّ النَّهَرِ رَجُلٌ بَیْنَ یَدَیْهِ حِجَارَةٌ، فَأَقْبَلَ الرَّجُلُ الَّذِی فِی النَّهَرِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ رَمَی الرَّجُلُ بِحَجَرٍ فِی فِیهِ، فَرَدَّهُ حَیْثُ کَانَ، فَجَعَلَ کُلَّمَا جَاءَ لِیَخْرُجَ رَمَی فِی فِیهِ بِحَجَرٍ، فَیَرْجِعُ کَمَا کَانَ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّی انْتَهَیْنَا إِلَی رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، فِیهَا شَجَرَةٌ عَظِیمَةٌ، وَفِی أَصْلِهَا شَیْخٌ وَصِبْیَانٌ، وَإِذَا رَجُلٌ قَرِیبٌ مِنَ الشَّجَرَةِ، بَیْنَ یَدَیْهِ نَارٌ یُوقِدُهَا، فَصَعِدَا بِی فِی الشَّجَرَةِ، وَأَدْخَلانِی دَارًا، لَمْ أَرَ قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهَا، فِیهَا رِجَالٌ شُیُوخٌ وَشَبَابٌ وَنِسَاءٌوَصِبْیَانٌ، ثُمَّ أَخْرَجَانِی مِنْهَا، فَصَعِدَا بِی الشَّجَرَةَ، فَأَدْخَلانِی دَارًا، هِیَ أَحْسَنُ وَأَفْضَلُ، فِیهَا شُیُوخٌ وَشَبَابٌ، قُلْتُ: طَوَّفْتُمَانِی اللَّیْلَةَ، فَأَخْبِرَانِی عَمَّا رَأَیْتُ. قَالا: نَعَمْ، أَمَّا الَّذِی رَأَیْتَهُ یُشَقُّ شِدْقُهُ فَکَذَّابٌ، یُحَدِّثُ بِالْکَذْبَةِ، فَتُحْمَلُ عَنْهُ حَتَّی تَبْلُغَ الآفَاقَ، فَیُصْنَعُ بِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَالَّذِی رَأَیْتَهُ یُشْدَخُ رَأْسُهُ، فَرَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ، فَنَامَ عَنْهُ بِاللَّیْلِ، وَلَمْ یَعْمَلْ فِیهِ بِالنَّهَارِ، یُفْعَلُ بِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَالَّذِی رَأَیْتَهُ فِی الثَّقْبِ فَهُمُ الزُّنَاةُ، وَالَّذِی رَأَیْتَهُ فِی النَّهَرِ آکِلُوا الرِّبَا، وَالشَّیْخُ فِی أَصْلِ الشَّجَرَةِ إِبْرَاهِیمُ u، وَالصِّبْیَانُ حَوْلَهُ فَأَوْلادُ النَّاسِ، وَالَّذِی یُوقِدُ النَّارَ مَالِکٌ خَازِنُ النَّارِ، وَالدَّارُ الأُولَی الَّتِی دَخَلْتَ دَارُ عَامَّةِ الْمُؤْمِنِینَ، وَأَمَّا هَذِهِ الدَّارُ فَدَارُ الشُّهَدَاءِ، وَأَنَا جِبْرِیلُ، وَهَذَا مِیکَائِیلُ، فَارْفَعْ رَأْسَکَ، فَرَفَعْتُ رَأْسِی، فَإِذَا فَوْقِی مِثْلُ السَّحَابِ، قَالا: ذَاکَ مَنْزِلُکَ، قُلْتُ: دَعَانِی أَدْخُلْ مَنْزِلِی، قَالا: إِنَّهُ بَقِیَ لَکَ عُمُرٌ لَمْ تَسْتَکْمِلْهُ، فَلَوِ اسْتَکْمَلْتَ أَتَیْتَ مَنْزِلَکَ).

 

 

    منبع: نوار اسلام

 

نصیحت و حکمت

از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «أتاکم رمضان شهر مبارک، فرض الله عز وجلّ علیکم صیامه، تُفتح فیه أبواب السماء، وتُغلّق فیه أبواب الجحیم، وتغلّ فیه مردة الشیاطین، فیه لیلة هی خیر من ألف شهر، من حُرم خیرها فقد حُرم». نسائی (2106) وأحمد (8769) و ألبانی در صحیح الترغیب (999) آنرا صحیح دانسته است.‏

یعنی: « ماه مبارک رمضان بر شما وارد شد، خداوند عزوجل روزه آن ماه را بر شما فرض کرده است، و در آن ماه درهای آسمان باز می شود، و درهای جهنم نیز بسته خواهند شد، و در این ماه شیاطین سرکش و یاغی به بند کشیده می شوند، و در آن شبی است که از هزار ماه بهتر است، هرکس نیکی های آن را از دست بدهد به حقیقت (فضیلت ماه) را از دست داده».

نظر سنجی

شما به کدام بخش سایت بیشتر مراجعه میکنید؟









      

گالری تصاویر
  • قرآن

    قرآن

  • حدیث

    حدیث

  • دعا

    دعا

Close

برای دریافت مطالب جدید سایت لطفا ایمیل خود را وارد نمایید.