بسم الله الرحمن الرحیم
تواناییهای خارق العاده
در کتابهای رسوایی شیعه دهها و بلکه صدها حدیث و روایت وجود دارد که تواناییهای خارق العادهای به ائمه نسبت میدهد! بلکه بنا بر ادعای این روایات هیچ چیزی در جهان نیست مگر اینکه در تصرف و سیطرۀ امام است!!
آیت الله خمینی در این زمینه مینویسد:
«برای امام مقامات معنوی هم هست که جدا از وظیفۀ حکومت است، و آن مقام خلافت کلی الهی است، که گاهی در لسان ائمه علیهم السلام، از آن یاد شده است. خلافتی است تکوینی که به موجب آن جمیع ذرات در برابر«ولی أمر» خاضعند. از ضروریات مذهب ماست که کسی به مقامات معنوی ائمه نمیرسد، حتی ملک مقرب و نبی مرسل»!!![1].
به بعضی از این معجزات خارق العاده توجه فرمایید:
زمین لرزه را علی متوقف میکند؟!
کاشانی [2] از مفسران شیعه اثناعشری این قصه را چنین نقل میکند:
«از فاطمه روایت شده که فرمود: در زمان ابوبکر زلزله آمد مردم نزد ابوبکر و عمر رفتند دیدند که آنها از ترس خانههایشان را رها کرده و به سوی علی علیه السلام میشتابند، مردم هم بدنبال آنها در حرکتند تا اینکه همه نزد خانه علی رسیدند، علی علیه السلام بدون اینکه از وضعیت موجود پروایی داشته باشد از خانه بیرون آمد، علی حرکت کرد و مردم هم در پی ایشان راه افتادند، تا اینکه به یک بلندی رسیدند، علی روی آن بلندی نشست و مردم هم اطراف او نشستند، در حالیکه همه به دیوارهای شهر که از شدت لرزه به جلو و عقب میرفت نگاه میکردند!! علی به آنها فرمود: گویا شما از آنچه دیدهاید وحشت زدهاید؟! گفتند: چگونه وحشت زده نباشیم، ما که هرگز چنین چیزی ندیدهایم! ایشان لبانش را تکان داد و دست بر روی دست شریفش زد و خطاب به زمین فرمود: ترا چه شده؟! آرام باش! پس زمین به اجازه خداوند آرام شد! مردم از آنچه دیدند بیش از تعجب اولشان وقتی که بیپروا از خانه بیرون آمد شگفت زده شدند!! فرمود: مثل اینکه از کار من تعجب کردید؟ گفتند: بله! فرمود: منم آن انسانی که خداوند فرموده است ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا﴾ [الزلزلة: 1-3] منم آن انسان که به زمین خطاب میکند و میگوید: ترا چه شده؟ ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾ [الزلزلة: 4] آنروز(قیامت) زمین اخبارش را به من بازگو میکند!!»[3].
پس ملاحظه میفرمایید که ائمه چه قدرت و توانایی فوق تصوری داشتهاند!! اینکه با این وجود، چرا همیشه مظلوم بودهاند معلوم نیست! ما نمیدانیم!!
علی بر ابرها سوار میشود!!
ملا باقر مجلسی[4] در داستان مفصلی مینویسد:
«علی به دو ابر اشاره کرد که هر کدام آنها به شکل فرش پهن شده در آمد، بر یکی خودش سوار شد و بر دیگری یارانش، مانند سلمان و مقداد و غیره. علی در حالیکه بر ابر سوار بود فرمود: من چشم خدا در زمین او هستم!! من زبان گویای خدا در میان مخلوقاتش هستم!! من نور خدا هستم که هرگز خاموش نمیشود!! و من دروازه خدا هستم که از آن به او میتوان رسید! و حجت او بر بندگانش هستم!!»
«أنا عین لله فی أرضه، أنا لسان الله الناطق فی خلقه، أنا نور الله الذی لا یطفأ، أنا باب الله الذی یؤتی منه، وحجته علی عباده»[5].
این داستان مفصل همچنان بگونه شگفت انگیزی ادامه مییابد، و یاران علی درباره معجزات پیامبران از ایشان میپرسند و ایشان میفرماید: من بزرگتر از این به شما نشان خواهم داد!! تا اینکه فرمود:
«قسم به ذاتی که دانه را شکافت و گیاه را رویاند من از ملکوت آسمانها و زمین آنقدر در اختیار دارم که اگر بخشی از آن را بدانید دلهای شما تحمل آن را نخواهد داشت!! اسم اعظم خداوند هفتاد و دو حرف دارد، آصف ابن برخیا یک حرف آن را در اختیار داشت که وقتی آن را به زبان آورد زمین میان او و میان تخت بلقیس تا شد و بهم در نوردید تا آنکه تخت بدستش رسید و سپس زمین بحال خود برگشت این کار در کمتر از چشم بهم زدن انجام شد، هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ماست و یک حرف آن مخصوص خداست که برای خویش در علم غیب برگزیده است»[6].
اما اگر این ادعاها درست میبود حتما در زندگی ائمه به اصطلاح دوازده گانه اثری از آن نمودار میشد. خود حضرت علی رضی الله عنه به ادعای روایات شما چگونه به اجبار از ایشان بیعت گرفته شده؟! تصویری که روایات شما از ایشان بدست میدهد نعوذ بالله آنقدر زشت است! که نه تنها ایشان که حتی به شخصیتی که در شجاعت و عزت نفس و قوت ایمان خیلی پایینتر از ایشان هم باشد نمیزیبد!!
به گردن علی طناب انداخته میشود!!
روایات شیعه ادعا میکنند که به گردن علی نعوذ بالله طناب انداخته شد و ایشان را کشان کشان بردند تا با أبوبکر رضی الله عنه بیعت کند!! در نمایشنامه ی عجیب و مسخرهای در کتاب سلیم بن قیس هلالی[7] آمده است که ادعا میکند:
«.... أبوبکر غلام خودش قنفذ را نزد علی فرستاد تا اینکه ایشان را جهت بیعت احضار کند. علی نیامد، ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد، اگر از خانه بیرون آمد دست نگه دار و گرنه در خانهاش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند، علی علیه السلام سراغ شمشیرش رفت، ولی آنان زودتر به طرف شمشیر آنحضرت رفتند، و با عده زیادشان بر سر او ریختند، عدهای شمشیرها را بدست گرفتند و بر آنحضرت حمله ور شدند، و او را گرفتند و بر گردن او طناب انداختند!! حضرت زهراء جلو در خانه، بین مردم و امیر المؤمنین مانع شد، قنفذ ملعون با تازیانه به آنحضرت زد، بطوری که وقتی حضرت از دنیا میرفت در بازویش از زدن او اثری مثل دستبند بر جای مانده بود، خداوند قنفذ را و کسی که او را فرستاد لعنت کند!!
سپس علی علیه السلام را بردند و به شدت او را میکشیدند، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند،...این در حالی بود که علی علیه السلام فرمود: بخدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار میگرفت میدانستید که هرگز به این کار دست نمییابید.... عمر بصورت اهانتآمیزی گفت: بیعت کن و این اباطیل را رها کن. علی فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خواری میکُشیم! .....سپس عمر گفت: برخیز ای فرزند ابی طالب و بیعت کن! حضرت فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهید کرد؟ گفت: بخدا قسم در این صورت گردنت را میزنیم! امیر المؤمنین علیه السلام سه مرتبه حجت را بر آنان تمام کرد، و سپس بدون آنکه کف دستش را باز کند دستش را دراز کرد!! ابوبکر هم روی دست او زد و به همین مقدار از او قانع شد. علی علیه السلام قبل از آنکه بیعت کند در حالیکه طناب بر گردنش بود خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم صدا زد: «ای پسر مادرم، این قوم مرا خوار کردند و نزدیک بود مرا بکشند».[8]!!!
آیا این چهرۀ زشت و رسوا به علی ابن ابی طالب رضی الله عنه آن بزرگمرد ایمان و صداقت و شجاعت میزیبد؟!
چرا علی از آن معجزات استفاده نکرد؟!
پرسش هر انسان عاقل در اینجا این است که چرا علی بن ابی طالب رضی الله عنه از آن تواناییهای خارق العادهاش اولا برای حمایت خودش و سپس برای نصرت دین و دفاع از عقیدهاش در طول 25 سال خلافت خلفای راشدینش سپس در زمان معاویه رضی الله عنه استفاده نکرد؟! بویژه در زمان معاویه که عملا جنگی هم در گرفت و ایشان (علی رضی الله عنه) با اینکه شمشیرش را در اختیار داشت (به دلیل خیانت شیعیانش) نتوانست پیروز شود! آیا لازم نبود در آن شرایط سخت و دشوار که شیعیان و مدعیان محبت و پیروی هم ایشان را تنها گذاشته بودند حضرتش از معجزات خارق العاده و تواناییهای شگفت انگیزی که در اختیار داشتند (اگر میداشتند) استفاده میکردند؟!!
شما که معتقدید امامت اصلی از اصول دین است که هرکس به آن عقیده نداشته باشد کافر است!! و هرکس آن را رد کند کافر است!! و هرکس آن را برای غیر ائمه قبول داشته باشد کافر است!! پرسش این است که علی رضی الله عنه با اینکه سلاح الهی!! را در اختیار داشته و میدیده که مردم کافر میشوند چگونه به کفر و ارتداد امت راضی میشود اما از آن معجزات و تواناییهایش استفاده نمیکند؟!
اگر میخواهید بگویید که خداوند به ایشان دستور نداده! میپرسیم پس خداوند این معجزات خارق العاده را چرا به ایشان عنایت فرموده؟! فقط برای تفاخر؟! یا برای اینکه هنگام لزوم جهت نصرت دین و عقیدهاش از آن استفاده کند؟! وانگهی چگونه ممکن است که خداوند امامت را که اصل مهمی از اصول دین است را به کسی عنایت کند و اسباب و وسایلی هم برای نصرت و کمک او در اختیارش بگذارد اما اجازه استفاده آنها را از او سلب کند؟! این منطق را هیچ عقل سالمی نمیپذیرد.
و حسن چرا از معجزات استفاده نکرد؟
جالب اینکه حسن ابن علی رضی الله عنهما از امامت به نفع معاویه رضی الله عنه کنارهگیری کرد! و با کمال میل راضی شد که ایشان و تمام پیروانش از معاویه رضی الله عنه اطاعت کنند، قطع نظر از ارتشی که با علی رضی الله عنه برای مرگ بیعت کرده بودند و هنوز دست به شمشیر هم نبرده بودند که (به نوشته تاریخ طبری) تعدادشان نزدیک چهل هزار مرد جنگی بود، و اینک در اختیار حضرت حسن بود.
پس وقتی به ادعای شما معاویه رضی الله عنه نعوذ بالله کافر بود و حضرت حسن سلاح الهی و ربانی در اختیار داشت که میتوانست جهان را تسخیر کند و طبعا معاویه و تمام مخلوقات روی زمین را شکست دهد و علاوه بر آن چهل هزار مرد جنگی نیز در اختیار داشت، پس چرا از این سلاح ربانی و معجزات خارق العاده استفاده نکرد؟! آیا بازهم میتوان گفت به دلیل اینکه خداوند ایشان را از استعمال آن سلاح ربانی باز داشته بود؟! کدام عقل سالم چنین استدلالی را باور میکند؟!
میلیونر پا برهنه!
شخص پابرهنهای را تصور کنید با لباسهای کهنه و فرسوده و رنگ زرد و شکم گرسنه و آواره، حتی کلبهای ندارد با خانوادهاش شب را در آن سپری کند، و مجبور است در بیرون بخوابد، و همه میبینند که فرزندان و خانوادهاش هم مثل خودش فقیر و بیچاره هستند، و خود و خانوادهاش به شدت نیازمند کمک دیگران هستند اما وقتی کسی از کنارش رد میشود و دلش به حال او میسوزد و میخواهد کمکی به او ارائه کند ادعا میکند که بنده به هیچ کمکی نیاز ندارم، من خودم میلیونر هستم!! و هرگونه مال و امکانات در اختیار دارم!! میپرسید پس چرا از این مال و امکانات خود استفاده نمیکنی و برای خودت سر پناهی درست نمیکنی!! به وضع خود و خانوادهات نمیرسی؟ به نیازمندان کمک نمیکنی؟
میگوید: من دوست دارم با زهد زندگی کنم؟!! شما مجبورید چنین شخصی را یا دروغگو! بدانید و یا دیوانه! چون در جهان عقلا غیر قابل درک و پذیرش است که شخصی بهترین انواع امکانات را بیش از تمام میلیونرهای جهان در اختیار داشته باشد اما نه خودش از آن استفاده کند نه خانوادهاش از آن بهرهای ببرند و نه به نیازمندان جامعه کمکی بکند!!! فقط در بانکها ذخیره داشته باشد!!
پس چنین وضعیتی با ادعاهای گزاف هرگز قابل درک و قبول نیست، یعنی اینکه این آقا یا واقعا دیوانه است و یا دروغ میگوید!! این در جهان مادی است. در جهان معنویت هم موضوع فرق چندانی نمیکند، شما مدعی هستید که ائمه قدرت و توانایی فوق العاده و معجزات خارق العادۀ در اختیار دارند! اما همه آنها همیشه و در تمام مدت عمرشان به گفته خود شما در کمال مظلومیت و در تنگنا و خفقان زندگی میکردهاند، حتی اجازه و جرأت اظهار دین و عقایدشان را نداشتهاند! و پیروانشان نیز همواره مورد پیگرد و ستم قرار داشتهاند! اما ائمه هیچگاه از تواناییهای فوق العاده و معجزات خارق العادهشان استفاده نکردهاند؟!! آیا این دروغ و تهمت و افتراء، به آن بزرگوارانش نیست؟
پیروان ائمه چرا نپرسیدند؟!
به ادعای شما ائمه همواره این تواناییهای خود را به پیروانشان نشان میدادهاند و آنها از دیدن این معجزات شگفت زده و بهت زده میشدند! اما هیچگاه کسی از میان پیروان از هیچکدام از ائمه نپرسید که شما که اینهمه قدرت و توانایی و معجزه در اختیار دارید و هم ما و هم شما و دین و عقیده مان در تنگنا و خفقان قرار داریم، پس چرا از این تواناییها استفاده نمیکنید تا نفس راحتی بکشیم؟! عقل سالم اقتضا میکند که بگوییم این ادعاها نیز دقیقا مانند ادعای امامت، دروغهایی بیش نیست که بوسیله جاعلان و دروغ پردازان به ائمه اش نسبت داده شده است.
ما نمیدانیم که اینگونه موارد، عقل و درک و وجدان کسی را بیدار خواهد کرد یا نه؟ انسانهای عاقل و زیرک اگر مطلبی بخوانند و بدانند که در آن فایدهای برایشان نهفته است حتما پند میگیرند، اما کسانی که از نعمت حقیقی عقل محرومند و در مهمترین و خطرناکترین بخش سرنوشت و زندگیشان یعنی دین و عقیده و زندگی دائمی و أبدی روز آخرت، به دیگران متکی هستند! و همواره خود را به مغالطه میاندازند، و پذیرش حق برایشان سنگین و دشوار مینماید و قدرت و شهامت تصمیمگیری ندارند قطعا پشیمان خواهند شد، اما زمانی که پشیمانی سودی نداشته باشد.
برگرفته از کتاب: گفتگوی عقلانی با شیعیان
نوشته: پرفسور احمد سعد حمدان الغامدی
مترجم: یوسف صداقت
[1]- ولایت فقیه ص53 (حکومت اسلامی).
[2]- محمد بن شاه مرتضی، ملقب به محسن معروف به ملا محسن فیض کاشانی، 1007 ـ 1090هـ ق.
[3]- تفسیر صافی ص571.
[4]- محمد باقر مجلسی فرزند محمد تقی مجلسی جامع کتاب بحار الأنوار و مؤلف حق الیقین و کتابهای تفرقه افکن دیگر و از علمای در بار صفوی بود پدر بزرگش ملا مقصود از مروجین مذهب تشیع بشمار میرفت. ملا باقر از علمای اخباری و فردی متعصب و بد زبان بود. 1037ـ 1110 هـ ق.
[5]- بحار الأنوار 27/34.
[6]- بحار الأنوار 27/37.
[7]- فردی افسانهأی که علمای معروف شیعه او و کتابش را یک افسانه مملو از تناقض با عقاید شیعه میدانند.متوفی 76 هـ ق. برای آشنایی بیشتر با او و کتابش به کتاب تحقیقی آلفوس اثر ارزشمند استاد علی رضا حسینی مراجعه کنید.
[8]- اسرار آل محمد ترجمه کتاب سلیم قیس هلالی ص169 تا 182 با اختصار.
منبع: برگرفته از کتاب: گفتگوی عقلانی با شیعیان