اسلام: دین فطرت
فطرت در لغت به معنای خِلقت و آفریدن است[1]. و در اصطلاح، یعنی اینکه الله تعالی مخلوقات را به گونهای آفرید که نسبت به او شناخت دارند.
فطرت یکی از بزرگترین عوامل دینداری است و ادله ی شرعی بیانگر این مطلب هستند که ذات انسان بر اقرار به خالق و عبادت برای او آفریده شده است.
بنابراین هر مخلوقی بر ایمان به خالقش آفریده شده و بر اینکه الله متعال پروردگار هر چیز و آفریدگارش است، بدون اینکه قبلا در این باره فکر کرده یا آموزش دیده باشد.
تنها کسی از مقتضای این فطرت برمیگردد که مانعی بر دلش خطور کند[2].
رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «هر فرزندی بر فطرت [پاک اسلام] متولّد میشود، امّا پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند».
و بنا بر روایتی، فرمودند: «إلّا علی هذِهِ الملّة»؛ «مگر بر این ملّت [اسلام متولّد میشود] » و در روایتی دیگر، عبارت «إلّا علی الملّة»[3]؛ «مگر بر ملّت [اسلام]» آمده است.
عیاض بن حمار رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: الله تعالی در حدیثی قدسی میفرماید: «إِنِّی خَلَقْتُ عِبَادِی حُنَفَاءَ کُلَّهُمْ وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمْ الشَّیَاطِینُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِینِهِمْ»[4]؛ «همانا من تمامی بندگانم را حنیف [متمایل به اسلام و حقیقت] آفریدم، امّا شیاطین بر آنان تاخته و از دینشان باز میدارند».
علاوه بر این، آدمی بر رجوع و پناهبردن به پروردگارش در هنگام سختیها آفریده شده است. وقتی انسان – هر کسی که باشد- حتّی فرد کافر در سختی میافتد یا با خطری مواجه میشود، خیالات و گمانها از ذهنش بیرون میرود و آنچه بر آن آفریده شده باقی میماند تا با صدای بلند و از عمق جان و دل فریاد زند و پروردگارش را فرا خواند که سختی و غمش را برطرف نماید و فقط به او پناه میبرد.
الله عزوجل میفرماید: ﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلفُلکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّیٰهُم إِلَی ٱلبَرِّ إِذَا هُم یُشرِکُونَ﴾[العنکبوت: 65]
یعنی: «پس هنگامی که در کشتی سوار شوند، الله را با اخلاص میخوانند،سپس وقتی [الله] آنان را [با آوردن] به خشکی نجات دهد، باز آنان شرک میآورند».
مراد از اینکه انسان بر فطرت متولّد میشود، این نیست که در آن وقت، آگاه به امور اسلام است، زیرا الله تعالی میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ أَخرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُم لَا تَعلَمُونَ شَیٔٗا﴾[النّحل: 78] یعنی: «و الله شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالیکه هیچ چیز نمیدانستید».
همچنین هدف این نیست که ساده و خام آفریده میشود و شرک و توحید را نمیشناسد، چون رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «إلّا ویُولَدُ علی الملّة»؛ «مگر اینکه بر ملّت [اسلام] متولّد میشود» و در روایتی دیگر، عبارت «علی هذِهِ الملّة»؛ «بر این ملّت [اسلام]»، آمده است.
بلکه مراد این است که هر فرزندی بر محبّت به خالقش و اقرار به ربوبیّت او و قبول عبادت برای وی آفریده میشود و اگر بدون مخالف و مانعی رها شود، از این امور منحرف نمیگردد، همان گونه که علاقمند به غذاها و نوشیدنیهای متناسب با بدنش متولّد میشود و مثلا شیری که سازگار با بدن اوست و باعث رشد وی میگردد را می پسندد.[5]
به همین سبب، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند».
و نفرمودند که او را مسلمان میکنند، زیرا در صورت پذیرش اسلام، بر اصل فطرت باقی میماند و قبول غیر اسلام، انحراف و خروج از اصل و قاعده، بر اثر عواملی بیرونی به شمار میرود.
بنابراین تمامی فرزندان روی زمین بر فطرت؛ یعنی دین اسلام به دنیا میآیند و فرزند در حالی که اقرار به وجود آفریدگار دارد و او را دوست داشته و متوجّه وی است، متولّد میشود.
اگر بر این فطرت باقی بماند، بنا بر اصل، مسلمان است و زمانی که بالغ و عاقل گردد، نیازی نیست که از نو وارد اسلام شود.
امّا در صورتی که همراه پدر و مادری غیرمسلمان رشد نماید و دین باطل آنان را بپذیرد یا اینکه دینی غیر از اسلام داشته باشد، باید که از دین قبلیاش جدا شود و وارد اسلام گردد و گواهی دهد که معبودی بر حق، غیر از الله تعالی نیست و محمّد صلی الله علیه و سلم فرستاده ی اوست. سپس شروع به فراگیری شعائر دینش؛ همچون نماز و امثال آن نماید.
شیخ محمّد طاهر بن عاشور در تبیین اینکه مردم بر دین حنیف آفریده میشوند، چنین آورده است: «مفهوم آفرینش انسانها بر دین حنیف، این است که الله تعالی مردم را به گونهای میآفریند که سازگار و شایسته ی احکام این دین هستند و آموزههایش را متناسب با آفرینش آنان گردانیده و مخالف و ناهماهنگ با آن نیست و آنها را انکار نمیکنند؛ آموزههایی مانند اثبات یگانگی الله عزوجل، زیرا توحید موافق با عقل و دیدگاه صحیح است، به گونهای که اگر انسان با فکر و اندیشهاش رها گردد و اعتقادی گمراه به وی القا و تحمیل نشود، قطعا بر اساس فطرت، به سوی توحید رهنمون میگردد».
وی در ادامه میگوید: «اینکه اسلام دین فطرت بوده و احکامش ملازم و متناسب با مقتضیات فطرت گشته، صفتی است که تنها دین اسلام از میان تمامی ادیان، در فروعش متّصف به آن شده است.
امّا تمامی ادیان الهی در اصول با هم مشترکند و از عبارت: ﴿ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلقَیِّمُ﴾[یوسف: 40]نیز همین مفهوم به دست میآید.
در نتیجه، اسلام فراگیر و عمومی و جاوید و متناسب با تمامی دورانها و موافق با همه ی امّتهاست و در صورتی این امر محقّق میشود که احکامش بر اساس اصول فطرت انسانی باشد تا هماهنگ با تمامی مردم و همه ی دورانها گردد. ویژگی فطرت باعث شده که اسلام، دارای گذشت و بخشش و آسان باشد، زیرا این دو، مطلوبِ فطرت است»[6].
ابن عاشور رحمه الله در توضیح اینکه اسلام فطرت الهی است، میگوید: «توصیف اسلام به اینکه فطرت الهی به شمار میرود، یعنی اصل اعتقاد در آن، جاری بر مقتضای فطرت عقلی است.
امّا قوانین و فروعش، یا اموری فطری؛ یعنی جاری بر اساس فهم و گواهی عقل و یا به صلاح آن است و منافاتی با فطرتش ندارد.
قوانین معاملات در اسلام، مرتبط به آنچه فطرت گواهی دهد و تایید نماید، است، چون فطرت خواهانِ مصالح است»[7].
بر این اساس، روشن میگردد اسلام همان فطرتی که الله تعالی مردم را بر آن آفریده، است و انسان بر اقرار به آفریدگار و عبادت برای او خلق شده و این یعنی دینداری و فطرت عامل آن است و نصوص شرعی به طور صریح بیانگر همین مطلب هستند.
علاوه بر این، متون شرعی بیان مینمایند که فطرت و اقرار به عبادت و ربوبیّت آفریدگار، ممکن است بر اثر عوامل بیرونی، تغییر کند و منحرف شود و این عوامل بیرونی که باعث میگردد فطرت از مقصد صحیح خود منحرف شود، بر اساس دلایل موجود، سه نوع است:
أـ شیاطین: عامل اصلی و نخستین سبب در این زمینه است، چنانکه روایت عیاض بن حمار رضی الله عنه که قبلا بیان شد، دلالت بر همین مطلب میکرد.
شیاطین شامل شیطانهای جنّ و انس که برای انحراف مردم از فطرت و توجّه آنان به پروردگارشان تلاش میکنند.
ب ـ والدین: چنان که در حدیث قبلی، بیان گردید که: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند».
این عامل از قوی ترین عوامل به شمار می رود، زیرا ارتباط فرزندان به والدینشان بسیار زیاد است و آنان تأثیر فراوانی بر فرزندان دارند.
گاهی اوقات جامعه و رسانهها نیز همچون والدین و یا حتّی بیشتر از آنان باعث انحراف مردم از مقتضای فطرت میشوند.
ج ـ غفلت: این مورد، یکی از شدیدترین عوامل انحراف از فطرت به شمار میرود. غفلت بر اثر زینتهای دنیوی و مشغولشدن با نعمتهای آن، گاهی اوقات انسان را از یاد الهی غافل میسازد و او را از فطرتی که الله تعالی وی را بر آن آفریده، دور میکند.
الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان نموده و میفرماید:
﴿وَإِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَأَشهَدَهُم عَلَیٰٓ أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُواْ بَلَیٰ شَهِدنَآ أَن تَقُولُواْ یَومَ ٱلقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَن هَٰذَا غَٰفِلِینَ* أَو تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّن بَعدِهِم أَفَتُهلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلمُبطِلُونَ﴾[الأعراف: 172-173]
«و [به یادآور] هنگامی که پروردگارت از پشتهای فرزندان آدم، ذرّیه ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، [هستی] گواهی میدهیم و [این گواهی بدین سبب بود که مبادا] در روز قیامت بگویید: ما از این، بیخبر بودیم. یا [مبادا] بگویید: پدرانمان، از پیش شرک آورده بودند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند، نابود [و مجازات] میکنی؟!».
آیه ی فوق نشان میدهد که غفلت، از بزرگترین عوامل انحراف و دورشدن از فطرت به شمار میرود.[8]
شاید کسی بپرسد: پس فایده ی فطرت که به این اندازه از عوامل بیرونی تأثیر میپذیرد و منحرف میگردد، چیست؟ آن هم در صورتی که انسان همیشه همراه یکی از این عوامل و اسباب یا تمامی آنهاست؟!
در پاسخ باید گفت: حکمت الهی بر آن بود که فطرت آدمی این گونه باشد تا هدف از آزمایش انسان بوسیله ی خیر و شر و در نتیجه، پاداش یا عقوبت وی بر اساس عملش ثابت گردد، زیرا اگر فطرت قوی میبود و تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمیگرفت، کفر و انحراف در بنیآدم واقع نمیشد، بلکه صلاحیّت کفر را نداشتند و امتحان و ابتلایی وجود نداشت و الله تعالی دارای حکمتی کامل است.
منبع: مختصر کتاب: دین اسلام؛ ماهیّت، شرایع، عقاید و نظامهای آن، تألیف: دکتر محمّد بن ابراهیم حَمَد، ترجمه: ابوخالد شعیب علیخواجه.
[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 5، ص 56.
[2]- مراجعه شود به رسائل فی العقیدة، شیخ محمّد بن عثیمین، ص 11؛ دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، سعود الخلف، ص 27.
[3]- صحیح بخاری، ج 2، ص 97؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1258.
[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2865.
[5]- مراجعه شود به شفاء العلیل، ص: 578- 579.
[6]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 21، ص 9.
[7]- مرجع سابق.
[8]- مراجعه شود به دراسات فی الأدیان، ص 28- 30.
منبع: نوار اسلام