گریه ی مستحب نزد الله تعالی
گریه کردن از ترس الله تعالی همان گریه ی مستحب است و در دین امری پسندیده و مطلوب می باشد؛ نصوص واضح و روشن قرآن کریم فروتنان را مورد ستایش قرار داده است و این صفت صادقین است که قلبهای آنها به خالق و رازقشان وابسته است؛ الله تعالی می فرماید: «و بر چهرهها فرو می افتند و می گریند و بر تواضع آنان می افزاید»[1]. و اینکه می فرماید: «آیا از این گفتار قرآن تعجب می کنید و می خندید، اما به حال خود گریه نمی کنید؟! و پیوسته در غفلت و هوسرانی به سر می برید؟»[2]. پس بر اساس مدلول آیه، گریه کردن برای الله تعالی و ترس از او در اولویت قرار دارد نه خندیدن.
جمهور مفسرین در مورد این بخش از آیه: ﴿وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ﴾ می گویند: یعنی از آنچه در آن پند و عبرت است غافلید و از آیات الهی روی می گردانید. این آیه ی صریح، در مورد کفار قریش نازل شد، آن هنگامی که پیامبر رحمت و هدایت صلی الله علیه و سلم آیات الله تعالی را بر آنان خواند تا راه مستقیم را در پیش گیرند، اما پاسخ آنان استهزاء، خنده، اعراض و روی گردانی بود، درنتیجه الله تعالی آنها را مورد عتاب و سرزنش قرار داد که درواقع این عتاب و سرزنش ربانی شامل تمامی کسانی می شود که راه همانان را پیش می گیرند و از آیات الله تعالی در هر زمان و مکانی روی می گردانند.
هیچ کس نمی تواند گریه ی انسانهایی را که برای الله تعالی خاشع و فروتن هستند، انکار نماید، بلکه هر مسلمانی آرزو دارد همانند آنها باشد، چرا نه، درحالی که این انسانهای فروتن در کتاب الله تعالی تدبر می نمایند، در نتیجه قلبهای آنها پاک، نرم و صیقل یافته است، آنها شیرینی ایمان به پروردگار را در قلبهای خود احساس می کنند، چیزی که جز عده ی کمی از مردم آن را احساس نمی کنند؛ جای تعجب نیست، کتاب الله تعالی شایسته تر است که در هنگام تلاوتش خشوع و فروتنی صورت گیرد، زیرا این کلام، کلام الله تعالی است که همه ی انسانها را مخاطب قرار داده است؛ پاک و منزه است پروردگاری که می فرماید: «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم همانا آن را از ترس الله متواضع و فروتن و از هم پاشیده می دیدی و این مثالها را برای مردمان بیان می داریم تا که ایشان بیندیشند»[3].
اگر تنها در این آیه بیندیشیم، گریان، خاشع و فروتن خواهیم گشت و به اذن الله تعالی قلبهایمان مملو از ایمان راست و خالص می گردد.
آیا تا بحال با خود اندیشیده ای و از قلب خود تعجب کرده ای که چرا هنگام تلاوت آیات الهی فروتن نمی گردی و از چشمانت اشک جاری نمی گردد؟ علت آن نیندیشدن و عدم تدبر در قرآن و ترک نمودن آن می باشد.
در سنت نبوی نیز احادیث صحیح بسیاری در فضل و ثنای گریه کردن از ترس الله تعالی وارد شده است، از جمله رهنمود نبوی صلی الله علیه و سلم در مورد هفت گروهی که در روز قیامت زیر سایه ی عرش پروردگار قرار می گیرند، یکی از این هفت گروه: «وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ»[4]: «مردی است که الله تعالی را در خلوت یاد کند و اشک از چشمانش جاری شود».
آثار بسیار زیادی در مورد گریه ی سلف صالح وارد شده است؛ آنها چنان بودند که اگر می گریستند، بخاطر پروردگارشان و ترس از عذاب و خشم الله متعال و امید به رحمت، عفو، گذشت و غفران او بود و اگر خوشحال بودند، بخاطر پروردگارشان و عبودیت کامل برای الله متعال بوده است.
الله تعالی آیات وعید را برای مردم نازل کرد تا اینکه تقوا پیشه نمایند و از الله متعال بترسند، الله تعالی می فرماید: «و بدین سان آن را قرآنی عربی نازل کردیم و در آن بیم دادن و ترساندن را به (شیوههایی گوناگون) بازگو کردیم، تا بپرهیزند یا باعث یادآوری و بیداری ایشان شود»[5].
ای کسی که بر نجات یافتگان گریه می کنی و خود را فراموش کرده ای، اکنون اندکی از آیات وعید را برایت ذکر می کنم، آیاتی که نمی توانی آنها را انکار نمایی، زیرا این آیات حقایقی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم اتفاق خواهند افتاد، پس آنکه در این آیات تفکر کند و از آخرت بترسد، با آنانی خواهد بود که الله متعال در موردشان فرموده است: «و کسانی که از عذاب پروردگارشان بیمناک و ترسناکند* بی گمان عذاب پروردگارشان ایمنی ناپذیر است»[6]. و می فرماید: «و کسی که از ایستادن (در حضور) پروردگارش ترسیده باشد دو باغ دارد»[7].
با آنانی نخواهد بود که الله تعالی ایشان را نکوهش کرده است؛ کسانی که الله تعالی در مورد آنها می فرماید: «چنین نیست بلکه از آخرت پروایی ندارند»[8]. و نیز می فرماید: «پس اگر کفر ورزید از روزی که کودکان را پیر می گرداند چگونه ایمن خواهید شد؟!»[9].
مراد از روز در این آیه، روز قیامت است و اینکه کودکان در آن روز پیر می شوند، کنایه از شدت هول و ترس آن روز است نه بیان طول آن؛ چنانکه اغلب مفسرین گفته اند؛ موهای سر این کودکان به سبب هول و هراس روز قیامت سپید می شود.
تدبر و اندیشه ی درست در آیه ی سابق که ما را وا می دارد خاشعانه روی به الله عزوجل نماییم و گریه کنیم، این است که از خود بپرسیم: اگر حال کودکان در این روز اینگونه باشد و موهای سرشان از ترس آن روز سپید می شود، حال و وضع ما که سالها زندگی کردهایم و گناهان بسیاری مرتکب شدهایم و الله تعالی بر آنان آگاه است، چگونه خواهد بود؟!!
از جمله آیات متعدد ترهیب که الله متعال نازل کرده است تا تقوای الهی پیشه کنیم و از او بترسیم، این آیات است:
«ای مردم! از پروردگارتان بترسید، بی گمان زلزله ی قیامت چیز بزرگی است * روزی که آن را ببینید، هر شیردهی از آنچه که شیرش می دهد غافل می شود و هر (مادر) بارداری سقط جنین می کند و مردم را مست می بینی حال آنکه مست نیستند، بلکه عذاب الله بسیار سخت است»[10]؛
«(به یاد آر) روزی را که هر شخصی جدال کنان به دفاع از خود می پردازد و به هر کسی پاداش آنچه کرده است به تمام و کمال داده می شود و ایشان ستم نمی بینند»[11]؛
«هرکس (روز رستاخیز) به همراه سوق دهنده و شاهدی خواهد آمد»[12]؛
و از ابوذر رضی الله عنه روایت است که می گوید: رسول الله ج فرمودند: «من میبینم آنچه شما نمیبینید و میشنوم آنچه شما نمیشنوید، آسمان ناله میکند و باید هم ناله کند چرا که در آن جای چهار انگشت نیست مگر اینکه مَلَکی در سجده است. اگر آنچه را میدانم، میدانستید کم میخندیدید و بسیار گریه میکردید و در بستر از زنان لذت نمیبردید و در کوچهها میآمدید و [با زاری و تضرع در دعا] به خداوند پناه میبردید [تا بلا و مصیبت را از شما دور کند]» [13].
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «عرق مردم در روز قیامت هفتاد باع به زمین می رود و این عرق در آن روز به دهان یا گوشهای آنها می رسد»[14].
چرا از این حقایق ثابت قرآنی و نبوی که هیچ شکی در آنها نیست، متأثر نمی شوی و گریه نمی کنی؟ یا اینکه عاطفه و احساس تو تنها در ارتباط با حسین و مظلومیتی است که برای اهل بیت تصور کردهای؛ اما قرآن و حقایقی که الله تعالی برای ما به تصویر کشیده است تا از او بترسیم، تو را به گریه بر خویشتن [از ترس فرجام کار] در روزی وا نمی دارد که الله تعالی همه انسانها را در یک زمین جمع می کند.
یا اینکه به نظر تو اقوال علما و مشایخت، وقتی تو را با ذکر حسین به گریه می آورند، تأثیر بیشتری دارد؟ حال آنکه با تلاوت کلام الهی در کتاب بزرگش، از روی خشوع به گریه نمی افتی؟
یا هنوز برایت روشن نشده که تو هم همانند تمامی انسانها، مخاطب: ﴿یَاأَیُّهَا النَّاسُ..﴾؛ ﴿یَومَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ..﴾؛ ﴿..یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ﴾ هستی و الله متعال در این آیات تو را همچون سایر انسانها مخاطب قرار داده است؟ یا بر این باوری که از این افراد نیستی؟
براستی چرا علمای شیعه از چنین مسائل بزرگی صحبت نمی کنند و شیعیان خود را از غفلت باز نمی دارند، چنانکه علما و مشایخ و دعوتگران اهل سنت این مسایل را با مردم در میان می گذارند.
هیچ گاه ما علمای شیعه را نمی بینیم که به خاطر تعظیم الله تعالی و ترس از او گریه کنند، همچنین مشاهده نکرده ایم که آنها برای ترس از عذاب قبر و یا روز ترس بزرگ، روز حشر و نشر و حساب بگریند؛ حال آنکه خود را به کاری مشغول کرده اند که الله تعالی و رسولش ایشان را بدان مکلف نکرده اند.
بلکه شیعه روایاتی دارد مبنی بر اینکه گریه بر غیر حسین، مصداق جزع مذموم است و به امام صادق نسبت دادهاند که فرموده است: «هر جزع و فزع و ناشکیبایی و گریه ای مکروه است، جز برای حسین»[15].
همچنین به امام رضا نسبت داده اند که فرموده است: «ای پسر شبیب، اگر خواستی برای چیزی گریه کنی، برای حسین بن علی گریه کن، زیرا او همانند قوچ سر بریده شد و 18 مرد از خانوادهاش نیز همراه با او کشته شدند، کسانی که در زمین نظیر و مانند آنها یافت نمی شد، همانا آسمان های هفتگانه و زمین بخاطر قتل او به گریه افتادند»[16].
وقتی قرآن کریم را تلاوت میکنیم، در آن مطلبی که مؤید این روایات شیعه و نیز مؤید این افسانهها، قصهها و مصیبتنامههای اندوهناکی باشد که علمای شیعه در حسینیههایشان بیان میکنند، مشاهده نمیکنیم.
کاری که خطیبان و مراجع شیعه بر منبرها و در سخنرانیهای خود میکنند، تاثیر منفی بر جامعهی شیعی منعکس مینماید و جامعهای به بار میآورد که قلب آن مملو از حزن و حقد و کینه است.
دلیل آن نیز این است که علما و واعظان شیعه بر منابری که در حسینیهها در اختیار دارند، بر سر تعداد گریه کنانی با هم رقابت دارند که بر مظالم مورد ادعای ایشان در حق اهل بیت گریه میکنند و این هدف بیشتر آنها است، زیرا آنها این راه را از گستردهترین راههای شهرت و مصالح خود میدانند تا اینکه مردم مرتب به مجالس آنها بیایند و بر تعداد آنها روز به روز افزوده گردد، زیرا بر این باورند که اجر و ثواب بزرگ برای کسی است که بگرید و مردم را بگریاند.
در برخی از کتابهای مشهور شیعه از ابوعبدالله نقل شده است که جعفر بن عفان نزد ایشان آمد، امام به او گفت: «به من خبر رسیده است که تو بخوبی در مورد حسین شعر میسرایی». وی گفت: بله خداوند مرا فدایت گرداند، درست است؛ امام گفت: «شعری بگو». او نیز شعری سرایید و امام ÷ به گریه افتاد و اطرافیان او نیز شروع به گریه کردند تا جایی که اشکها بر صورت و ریش او سرازیر شد. سپس گفت: «ای جعفر (بن عفان) بخدا سوگند فرشتگان مقرب الهی حاضر بودند و سخن تو را در مورد حسین میشنیدند و آنها همچون ما و بلکه بیشتر گریستند. ای جعفر، همین الان بخاطر شعرت، خداوند متعال بهشت را بر تو واجب کرده است و گناهانت را بخشید».
ابوعبدالله گفت: «ای جعفر آیا بیشتر برایت نگویم؟». گفت: بله ای سرورم. گفت: «هیچ شخصی نیست که در مورد حسین شعری بسراید و بگرید و دیگران را بگریاند، مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب می کند و گناهانش را می آمرزد»[17].
منبریان شیعه از چنین روایات احساسی و نیز چنین جریانات و قصههایی که در کتابهای آنها آمده است، بهره بردهاند؛ آنها با اسلوبی غم انگیز، همراه با شعر و اظهار گریه چنین داستانهایی را به خورد مردم می دهند و کینههای موجود در قلب شیعیان را که از کودکی با دیدن چنین صحنههایی پرورش یافته اند، به جنب و جوش آورده اند و به این ترتیب آنها را از قرآن کریم و ارتباط با پروردگارشان به خود مشغول می دارند.
محمد جواد مغنیه در کتاب «علماء النجف» (صفحهی: 121) به قول محمد العینانی شیعی استشهاد کرده است، کسی که در کتابش «آداب النفس» (صفحهی: 189) به آنچه قبلا گفتیم، اعتراف کرده است؛ وی می گوید: «گروهی از مردم، تشیع را محل کسب درآمد می دانند و کارهایی همچون نوحه سرایی و داستان سرایی می کنند .. اینها از شیعه جز گریه و دوست داشتن شیعیان هیچ نمی دانند .. شعار اینها حضور در حسینیه ها، زیارت قبور و شیون نمودن همچون زنان فرزند مرده می باشد .. درحالی که سزاوارتر این است که بر خود بگریند».
مرتضی مطهری، عالم دینی شیعه که تألیفات زیادی دارد، می گوید: «در جامعه ی امروزی هر کس صدای زیبایی داشته باشد و بتواند شعر را به صورت آهنگین بخواند و تعدادی شعر هم حفظ باشد، کم کم مداح می شود و در حسینیهها مداحی می کند؛ ابتدا وی در کنار منبر حسینی می ایستد و اندکی مداحی می نماید و ذکر مصائب حسینی می کند، اما چیزی نمی گذرد که به یک باره شالی (سیاه یا سبز) بر شانه های خود می اندازد و بر پله ی اول منبر حسینی می ایستد، نه در کنار آن؛ سپس شروع به خواندن خطاب حسینی می نماید و از کتاب "جودی" یا "جوهری" یا "جامع التفصیل" نقل می کند. داستانی ار اینجا و حکایتی از آنجا نقل می کند و چون از او بپرسی منبع این حکایت کجا است؟ می گوید: از سینههای منبریان و سخنوران، یا از زبان واعظان؛ شما در ابتدا فکر می کنید این داستان را از کتابی نقل می کند که از آن اطلاعی ندارید یا آن را نشنیده اید، اما اگر کمی دقت کنید، متوجه می شوید که منظور وی این است که یکی از واعظان بطور شفاهی این حکایت و داستان را برایش تعریف کرده است!
به این ترتیب اغلب حکایتی را که نقل می کند از این و آن شنیده است و صحیح و دروغ بودن روایت برایش اهمیتی ندارد، بلکه اصلا نمی داند خبر چیست؛ تنها چیزی که برای او مهم است، استمرار در این حرفه، آن هم به همین شکل تصاعدی است؛ وی در این اثنا شنوندگانی برای خود جمع می کند و کم کم پا بر پله ی دوم منبر حسینی می گذارد و مردم عامی نیز دور وی جمع می شوند»[18].
بر این عمامه به سرها قول امام جعفر صادق صدق می کند، آنجا که می گوید: «مردم به دروغ بستن بر ما حریص اند، من برای آنها حدیثی می گویم و هنوز از نزد ما خارج نشده اند که آن را نادرست تفسیر می کنند، دلیل آن هم این است که آنها از طریق حدیث ما و محبت با ما، در پی پاداش الهی نیستند، بلکه دنیا و خواهشات نفسانی را می خواهند»[19].
آنها برای فهم فواید علمی قرآن و سنت و تشویق بر تمسک به آن دو و اصلاح جامعه از منکرات با یکدیگر رقابت نمی کنند.
چگونه از چنین افرادی درخواست نجات دارند، در روزی که از یکدیگر جدا می شوند و الله متعال یک به یک به حساب آنها می رسد؟
از آنجایی که شاهد توجه زیاد شیعیان به حسینیهها هستیم چنانکه با جدیت تمام به آبادی حسینیهها حتی بیش از مساجد مشغولند، حق داریم از آنها بپرسیم که: اگر در مورد حسینیهها در قرآن کریم ذکری به میان نیامده است، پس چه کسی به ایجاد آنها فرمان داده است!!؟
در قرآن کریم از مساجد بسیار یاد شده است که نمایانگر قدسیت و حقوق مساجد است و الله تعالی برای ذکر خودش و تعظیمش فرمان به عمارت مساجد داده است، تا جایی که مساجد را به خود نسبت داده و از آن خود دانسته است؛ الله متعال می فرماید: «و این که مسجد خاص الله است، پس کسی دیگر را با الله مخوانید»[20]. آیا در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم خبری از این حسینیهها بوده است؟! یا حتی در زمان یکی از اوصیا حسینیه وجود داشته است؟ اصلا تاریخ بنای اولین حسینیه به چه زمانی برمی گردد؟ و دلیل شرعی بودن و فضیلت آن در اسلام کجاست؟!
منبع: کتاب: آیا در روز قیامت دوست دارید در گروه امام حسین باشید؟، تألیف: ابومعاذ / طلال بن معیض بن احمد الحارثی، ترجمه: مجموعه موحدین با اندکی تصرف.
[1] ـ اسراء:109: ﴿وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا﴾.
[2] ـ النجم: 59-61: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ* وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ* وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ﴾.
[3] ـ حشر:21: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَیٰ جَبَلٖ لَّرَأَیۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ﴾.
[4]- بخاری، شماره: 1423؛ مسلم، شماره: 1031.
[5] ـ طه:113: ﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا وَصَرَّفۡنَا فِیهِ مِنَ ٱلۡوَعِیدِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ أَوۡ یُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِکۡرٗا﴾.
[6] ـ معارج: 27-28: ﴿وَٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ* إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَیۡرُ مَأۡمُونٖ﴾.
[7] ـ رحمن:46: ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ﴾.
[8] ـ مدثر:53: ﴿کَلَّاۖ بَل لَّا یَخَافُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾.
[9] ـ مزمل:17: ﴿فَکَیۡفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرۡتُمۡ یَوۡمٗا یَجۡعَلُ ٱلۡوِلۡدَٰنَ شِیبًا﴾.
[10] ـ حج:1-2: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ * یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَی ٱلنَّاسَ سُکَٰرَیٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَیٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ﴾.
[11] ـ نحل:111: ﴿یَوۡمَ تَأۡتِی کُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا وَتُوَفَّیٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ﴾.
[12] ـ ق:21: ﴿وَجَآءَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِیدٞ﴾.
[13]- امام أحمد: 5/173؛ ترمذی، شماره: 2312 وآن را شیخ آلبانی حسن می داند: «إِنِّی أَرَی مَا لَا تَرَوْنَ، وَأَسْمَعُ مَا لَا تَسْمَعُونَ، أَطَّتِ السَّمَاءُ، وَحُقَّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ، مَا فِیهَا مَوْضِعُ أَرْبَعِ أَصَابِعَ إِلَّا عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، لَوْ عَلِمْتُمْ مَا أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قَلِیلًا وَلَبَکَیْتُمْ کَثِیرًا وَلَا تَلَذَّذْتُمْ بِالنِّسَاءِ عَلَی الْفُرُشَ، وَلَخَرَجْتُمْ إِلَی الصُّعُدَاتِ تَجْأَرُونَ إِلَی اللَّهِ تعالی».
[14]- مسلم، باب صفة القیامة، شماره: 2863: «إِنَّ الْعَرَقَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیَذْهَبُ فِی الْأَرْضِ سَبْعِینَ بَاعًا، وَإِنَّهُ لَیَبْلُغُ إِلَی أَفْوَاهِ النَّاسِ أَوْ إِلَی آذَانِهِمْ».
[15]- به روایت طوسی در «الأمالی»، مجلس السادس: 20/161؛ «بحارالأنوار»، مجلسی، جلد: 44، باب: 34، صفحهی: 280: «کل الجزع والبکاء مکروه سوی الجزع والبکاء علی الحسین».
[16]- «الأمالی»، صدوق، صفحه: 129، مجلس بیست و هفتم: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَـةَ عَشـَرَ رَجُـلًا مَـا لَهُـمْ فِـی الْأَرْضِ شَبِیهُـونَ وَلَقـَدْ بَکَـتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْـعُ وَالْأَرَضُونَ لِقَتْلِه».
[17]- عن أبی عبد الله أنه دخل علیه جعفر بن عفان، فقال له: «بلغنی أنک تقول الشعر فی الحُسین وتجید، فقال له: نعم جعلنی الله فداک، فقال، قل: فأنشد، فبکی ÷ ومـن حولـه حتی صارت الدموع علـی وجهه ولحیته، ثـم قـال: یا جعفـر (بن عفان) والله لقـد شهـدک ملائکـة الله المقربون هاهنا یسمعون قولک فی الحُسین، ولقـد بکوا کما بکینا أو أکثر، ولقد أوجب الله تعالی لک یا جعفر ساعتک الجنة بأسرها، وغفر الله لک. فقال: «أبو عبد الله: یا جعفر ألا أزیدک ؟ قال: نعم یا سیدی، قال: ما من أحد قال فـی الحُسین شعرا فبکی وأبکی إلا أوجب الله له الجنة وغفر له». وسائل الشیعة، حر عاملی، 14/593، باب: 104، استحباب إنشاد الشعر فی رثاء الحسین.
[18]- نقد الفکر عند الشیخ مرتضی مطهری، صفحه: 117 – 118.
[19]- بحار الأنوار، مجلسی، جلد: 2، صفحه: 246.
[20] ـ جن:18: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾.
منبع: منبع: کتاب: آیا در روز قیامت دوست دارید در گروه امام حسین باشید؟، تألیف: ابومعاذ / طلال بن معیض بن احمد الحارثی، ترجمه: مجموعه موحدین.