صفات پروردگار
صفات پروردگار موضوع: ایمان تاریخ انتشار: 2013-06-20 | بازدید: 1227

صفات پروردگار

الحمد لله، والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه أما بعد:

روزنامه شرق الاوسط در شماره 3383 مورخه 3/4/1408ه مقاله ای را به قلم دکتر محی الدین صافی تحت عنوان[من أجل أن نکون أقوی أمة] (برای اینکه مقتدرترین امتها باشیم) به چاپ رسانده است آنچه در مورد اختلاف سلف و خلف در مورد بعضی از صفات الله تعالی بیان داشته بود نظر من را به خود جلب نمود که عین سخنان ایشان را در اینجا می آوریم:" در قرآن آیاتی که خداوند متعال را به وسیله بعضی از صفات مخلوقین توصیف نماید وجود دارد  چنانکه می فرماید:*یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِم*[1] «دست خدا بالای دستهای آنهاست»*کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلا وَجْهَه*[2] «همه چیز جز روی پروردگار نابود می شود.»*الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی*[3] «پروردگار رحمان بر عرش قرار گرفته است.» علما در فهم این آیات دو راه را پیموده اند؛ بهترین آن، راه و روش سلف است و آن این است که: آنچه را خداوند برای خودش ثابت کرده بدون بیان کیفیت و چگونگی آن و مثال زدن برایش و بدون تعطیل نمودن از صفاتش برایش ثابت کنیم. آنها خواسته اند ذات پروردگار را از صفاتش خالی و تعطیل نگردانند هر چند با این وصف یقیین داشته اند ظاهر این آیات مقصود نبوده است و اصل این است که خداوند متعال را از تمام چیزهایی که او را مانند مخلوقین قرار می دهد تنزیه نماییم چنانکه می فرماید:*لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر*[4] «چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.» اما راه و روش خلف این است که: این کلمات را تأویل نماید و از ظاهرش منصرف و معنایش را مورد توجه قرار دهد. لذا دست به معنی قدرت است و وجه به معنی ذات است و استواء به معنی استیلاء  و چیره شدن و حاکم گردیدن می باشد چون دلیل قطعی و یقینی بر اینکه خداوند جسم نیست وجود دارد چنانکه می فرماید:*لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر*[5] «چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.» هر دو شیوه بیان شده در توضیح صفات صحیح می باشند و در کتابهای مورد اعتماد که علمای معروف آن را نگاشته اند موجود می باشد. الی آخر…"

خداوند ما و او را مورد عفو خویش قرار دهد. ایشان به تحقیق در این مورد اظهار می دارد که سلف یقیین داشته اند که ظاهر آیات مقصود نمی باشد دچار خطا گشته است. سلف - رحمهم الله – و کسانی که بر اساس طریقه آنها تا به امروز حرکت کرده اند چیزی را که خداوند از صفات کمال برای خویش ثابت کرده یا رسول الله - صلی الله علیه و سلم- برایش ثابت کرده اثبات نموده اند و معتقد به اثبات حقیقت صفات اثباتی آنگونه که لایق به جلال پروردگار باشد بدون تحریف و یا تعطیل و یا بیان چگونگی و تمثیل آن و بدون تأویل نمودن از ‌ظاهر آن بودند و اعتقادشان بر این بود که تفسیر و توضیح آن به کسی تفویض نگردیده است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه - رحمه الله – در رساله[الفتوی الحمویة] بیان می دارد که نص عبارت ایشان را می آوریم:[روی أبو بکر البیهقی فی الأسماء والصفات بإسناد صحیح عن الأوزاعی قال: کنا -والتابعون متوافرون- نقول: إن الله تعالی ذکره فوق عرشه، ونؤمن بما وردت به السنة من الصفات، فقد حکی الأوزاعی وهو أحد الأئمة الأربعة فی عصر تابعی التابعین الذین هم: مالک إمام أهل الحجاز، والأوزاعی إمام أهل الشام، واللیث إمام أهل مصر، والثوری إمام أهل العراق، حکی شهرة القول فی زمن التابعین بالإیمان بأن الله تعالی فوق العرش، وبصفاته السمعیة، وإنما قال الأوزاعی هذا بعد ظهور مذهب جهم المنکر لکون الله فوق عرشه، والنافی لصفاته لیعرف الناس أن مذهب السلف کان یخالف هذا. وروی أبو بکر الخلال فی کتاب السنة عن الأوزاعی قال: سئل مکحول والزهری عن تفسیر الأحادیث فقالا: أمرُّوها کما جاءت. وروی أیضا عن الولید بن مسلم قال: سألت مالک بن أنس وسفیان الثوری واللیث بن سعد والأوزاعی عن الأخبار التی جاءت فی الصفات فقالوا: أمروها کما جاءت، وفی روایة قالوا: أمروها کما جاءت بلا تکییف، وقولهم رضی الله عنهم: أمروها کما جاءت رد علی المعطلة، وقولهم: بلا کیف رد علی الممثلة. والزهری ومکحول هما أعلم التابعین فی زمانهما، والأربعة الباقون أئمة الدنیا فی عصر تابعی التابعین ومن طبقاتهم حماد بن زید، وحماد ابن سلمة وأمثالهما) إلی أن قال رحمه الله (وروی الخلال بإسناد کلهم أئمة ثقات عن سفیان بن عیینة، قال: سئل ربیعة بن أبی عبد الرحمن عن قوله تعالی: {الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی} کیف استوی قال: الاستواء غیر مجهول، والکیف غیر معقول، ومن الله الرسالة، وعلی الرسول البلاغ المبین، وعلینا التصدیق. وهذا الکلام مروی عن مالک بن أنس تلمیذ ربیعة بن أبی عبد الرحمن من غیر وجه (ومنها) ما رواه الشیخ الأصبهانی وأبو بکر البیهقی عن یحیی ابن یحیی قال: کنا عند مالک بن أنس فجاء رجل فقال یا أبا عبد الله {الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی} کیف استوی؟ فأطرق مالک برأسه حتی علاه الرحضاء ثم قال: الاستواء غیر مجهول، والکیف غیر معقول، والإیمان به واجب، والسؤال عنه بدعة. وما أراک إلا مبتدعا فأمر به أن یخرج. فقول ربیعة ومالک: الاستواء غیر مجهول، والکیف غیر معقول، والإیمان به واجب، موافق لقول الباقین: أمروها کما جاءت بلا کیف، فإنما نفوا علی علم الکیفیة ولم ینفوا حقیقة الصفة، ولو کان القوم قد آمنوا باللفظ المجرد من غیر فهم لمعناه علی ما یلیق بالله لما قالوا: الاستواء غیر مجهول، والکیف غیر معقول. ولما قالوا: أمروها کما جاءت بلا کیف فإن الاستواء حینئذ لا یکون معلوما بل یکون مجهولا بمنزلة حروف المعجم، وأیضا فإنه لا یحتاج إلی نفی علم الکیفیة إذ لم یفهم عن اللفظ معنی، وإنما یحتاج إلی نفی علم الکیفیة إذا أثبتت الصفات. وأیضا فإن من ینفی الصفات الخبریة أو الصفات مطلقا لا یحتاج إلی أن یقول بلا کیف، فمن قال أن الله لیس علی العرش لا یحتاج أن یقول بلا کیف، فلو کان مذهب السلف نفی الصفات فی نفس الأمر لما قالوا بلا کیف، وأیضا فقولهم: أمروها کما جاءت یقتضی إبقاء دلالتها علی ما هی علیه فإنها جاءت ألفاظ دالة علی معانی، فلو کانت دلالتها منفیة لکان الواجب أن یقال أمروا لفظها مع اعتقاد أن الله لا یوصف بما دلت علیه حقیقة وحینئذ تکون قد أمرت کما جاءت ولا یقال حینئذ بلا کیف أو نفی الکیف عما لیس بثابت لغو من القول] (ابوبکر بیهقی در مورد اسماء و صفات با سند صحیح از اوزاعی روایت می کند که گفت: ما و جملگی تابعین می گوییم: خداوند متعال بر بالای عرشش قرار دارد و به آنچه از طریق سنت در زمینه صفات وارد شده ایمان داریم. اوزاعی همان کسی است که یکی از چهار ائمه معروف در زمان تابعین بود(مالک امام اهل حجاز، اوزاعی امام اهل شام، لیث امام اهل مصر و ثوری امام اهل عراق بود.) نقل می نماید: در زمان تابعین ایمان به اینکه خداوند بالای عرش قرار دارد و صفات خبری شنیده شده در موردش ثابت است به صورت یک عقیده مشهور در آمده بود. اوزاعی این را بعد از ظاهر شدن مذهب جهم که منکر بودن خداوند بر عرش بود و صفات را نفی می نمودند اظهار داشت تا با اعلان آن مردم بدانند مذهب سلف با این عقیده مخالف است.

ابوبکر خلال در کتاب السنة از اوزاعی نقل می کند که گفت: از مکحول و زهری در مورد تفسیر احادیث سؤال شد هر دو جواب دادند: آن را همانگونه که وارد شده مرور کنید و همچنین از ولید بن مسلم روایت می کند که گفت: از مالک بن انس، سفیان ثوری، لیث بن سعد و اوزاعی در مورد اخبار وارد شده در زمینه صفات سؤال کردم همگی گفتند: همانگونه که وارد شده آن را مرور نمایید. و در روایتی آمده است: آن را همانگونه که وارد شده  بدون بیان کیفیت مرور کنید. سخنان ایشان -رضی الله عنهم- که می گویند: آن را به همان صورت وارده مرور کنید رد کردن عقیده معطله می باشد و اینکه قید بلاکیف یعنی بدون بیان چگونگی که اهل تمثیل و تشبیه بر آن می افزایند را رد می کنند.

زهری و مکحول در زمان خویش عالمترین تابعین بودند و چهار نفر دیگر، امامان همه مردم در عصر خویش بودند و از جمله کسانی که در طبقه آنها هستند حماد بن زید و حماد بن سلمه و امثال آنها هستند. شیخ الاسلام در ادامه بیان می دارد که: خلال با سند صحیح که رجال آن جملگی پیشوایانی مورد اعتماد از سفیان بن عیینه روایت می کند که گفت: از ربیعه پسر ابو عبدالرحمان در مورد*الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی*«پروردگار رحمان بر عرش قرار گرفته است.» سؤال کردم که چگونگی استواء را بیان دارد. جواب داد: استواء نامعلوم نیست اما کیفیت آن با عقل درک نمی شود؛ رسالت از جانب پروردگار می باشد و رساندن آن به صورت آشکارا وظیفه رسول می باشد و بر ما هم لازم است آن را تصدیق نماییم. و این سخنان از مالک بن انس شاگرد ربیعه پسر ابو عبدالرحمان در بیش از یک صورت روایت شده است که از آن جمله شیخ اصبهانی و ابوبکر بیهقی از یحیی پسر یحیی روایت می کند که گفت: ما نزد مالک بن انس بودیم که مردی آمد و گفت: ای ابا عبدالله در مورد*الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی* برایمان بیان دارید که استواء چگونه است؟ مالک سر را به زیر انداخت و سکوت نمود تا جاییکه عرق بر چهره اش ظاهر شد آنگاه اظهار داشت: استواء معلوم است و چیز مجهولی نیست ولی کیفیت آن قابل درک برای عقل نیست؛ ایمان داشتن به آن واجب و سؤال نمودن در مورد آن بدعت است و گفت تو را جز مردی بدعتگذار نمی بینم آنگاه دستور به اخراج کردنش صادر کرد. و این سخنان با گفته دیگران موافق می باشد که گفتند: به همان صورت که وارد شده آن را بدون بیان کیفیت مرور نمایید. آنها دانستن کیفیت را نفی نمودند و حقیقت صفت را انکار نکردند و در صورتی که آنها به لفظ تنها بدون فهم معنایش آنگونه که لایق به الله است ایمان می آوردند نمی گفتند: استواء مجهول نیست و کیفیت آن قابل درک نمی باشد و یا نمی گفتند: آن را بدون بیان کیفیت مرور کنید چون در آن صورت استواء معلوم نبود بلکه چیزی مجهول و ناشناخته همچون حروفی بی نقطه ای می بود و همچنین در صورتی که معنای آن از لفظ کلمه فهم نشود احتیاج به نفی نمودن علم کیفیت و چگونگی آن نبود بلکه در صورتی که صفات ثابت شوند نفی نمودن علم کیفیت مورد احتیاج خواهد بود. و همینطور اگر کسی صفات خبری یا بطور مطلق صفات را انکار نماید احتیاج به بیان نفی کیفیت ندارد لذا اگر کسی منکر بودن خداوند بر عرش باشد احتیاج به گفتن نفی چگونگی آن هم ندارد و در صورتی که طریقه سلف نفی کردن صفات در واقع و نفس الامر باشد بدون کیفیت را چون قیدی به دنبال توضیح آن نمی آوردند و همچنین جمله: آن را به همان صورت وارد مرور کنید مقتضی دلالت کردنش بر آن چیزی است که واقعیت دارد چون الفاظ برای بیان معانی آورده شده اند و در صورتی که دلالت کردنشان منتفی باشد واجب بود که گفته شود لفظ آن را مرور کنیدو معتقد باشید که خداوند متعال به واسطه آنچه به طور حقیقی بر او دلالت می نماید قابل توصیف نیست و آنگاه ممکن بود به همان صورت آمده مرورش نمود و در چنین حالی در توضیحش لازم نبود بدون کیفیت را بیان دارند و نفی کردن کیفیت و چگونگی از چیزی که هنوز ثابت و محقق نیست یک سخن لغو و بیهوده خواهد بود.)

این توضیح مذهب سلف در مورد قضیه است که بسیار واضح می باشد آنها صفات کمالی را که خداوند در کتابش برای خویش ثابت کرده یا رسولش - صلی الله علیه و سلم – در حدیث صحیح بیان داشته برایش ثابت می نمایند و معتقدند آنچه آیات و احادیث صحیح در این مورد بیان می دارند مقصود و قابل فهم است ولی آنها آن را تأویل و تکییف نمی کنند بلکه دانستن کیفیت و چگونگی آن را به خداوند سبحان واگذار نمود و پروردگار را از اینکه مثل و مانند مخلوقات باشد تنزیه می کنند همانگونه که می فرماید:*لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر*«چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.» و یا می فرماید: *وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ*«هیچکس همتای او نبوده و نیست» و می فرماید:*فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُون*[6] «برای خداوند مثال نزنید همانا خداوند می داند و شما نمی دانید.»

اما در توضیح این سخن نویسنده مقاله که می گوید:" روش خلف تأویل کردن این کلمات و منصرف شدن از ظاهر آن است و در آخر می گوید: هر دو روش و طریقه بیان شده صحیح می باشند و در کتابهای مورد اعتماد از علمای معروف ذکر شده اند." می گویم: این خطای بزرگی است و هر دو شیوه صحیح نمی باشند بلکه طریقه سلف صحیح و واجب است پیروی شود چون عمل به کتاب و سنت و تمسک جستن به همان چیزی است که اصحاب رسول الله - صلی الله علیه و سلم- و تابعین و پیروان نیکوکارشان از امامان مشهور و معروف به آن عمل کرده اند و همچنین در آن خداوند سبحان به وسیله اثبات صفات کمال از صفات ناقص منزه گشته استو پروردگار متعال از صفات جمادات و ناقصها معدومات تنزیه گشته که آن حق می باشد اما تأویل کردنش بر اساس گفته های علمای خلف از پیروان کلام خلاف حق می باشد و سپردن حکمیت به عقل ناقص است و اظهار نظر کردن در مورد خداوند بدون علم است و تعطیل نمودن و نفی صفات کمال از پروردگار است لذا به خیال خویش از تشبیه فرار کرده اند اما در واقع دچار تعطیل کردن پروردگار از صفات کمال گشته که در حقیقت تشبیه نمودن باری تعالی به جمادات و ناقصات همانگونه که گذشت می باشد. و اینکار موجب نفی کردن صفات کمال از پروردگار می باشد چیزی که خودش آن را در کتاب خویش ثابت و پیامبران مکرمش او را با آن صفات توصیف کرده اند، در کتاب گرامیش به صراحت از آن سخن گفته و بندگانش را به واسطه دارا بودنش ستایش و برای بیان آن بهترین پیامبرانش را ارسال داشته و آفریدگانش را بر اساس آن بیافریده و قبولش را در فطرت آنها به ودیعت نهاده است.

در صورتی که آن متکلمان اهل تأویل بر اساس منهج سلف صالح حرکت می کردند و صفات کمال را آنگونه که شایسته و لایق به پروردگار باشد برایش ثابت کنند و هب نفی تکییف و بیان چگونگی و تمثیل آن بپردازند به حق می رسیدند و از مخالفت پیامبران و قبول حکمیت عقل می رهیدند.

خلاصه مطلب اینکه:

راه و شیوه سلف همان حقی است که پیمودنش و اعتقاد به آن واجب است اما آنچه که بعضی از علمای خلف به آن مبادرت کرده اند و اقدام به تأویل نصوص در مورد صفات پروردگار متعال کرده اند باطل و مخالف با کتاب خدا و سنت رسولش - صلی الله علیه و سلم – و سیره سلف صالح می باشد. بنابراین واجب است از آن عدول کرد و در مقابل نصوص کتاب و سنت و اثبات آنچه که اثبات نموده و نفی کردن آنچه که نفی نموده است. و در همان حال به آنچه که معانی به آن دلالت می کند که حق و ثابت برای پروردگار هستند ایمان آورد چیزی که در آن با هیچ فردی از مخلوقاتش همانگونه که گذشت مشابه نیست.

و در اینکه می گوید:" دلیل یقیینی بر اینکه خداوند جسم نیست موجود است" سخنی بدون دلیل ارائه داده است چون در کتاب و سنت وصف کردن خداوند به جسمانیت نفی نشده است بنابراین در همچون مواردی لازم است سکوت را اختیار کرد چون مصدر و مأخذ صفات پروردگار متعال توقیفی است و در این وادی راهی برای عقل وجود ندارد لذا در همان حد و حدودی که در نصوص کتاب و سنت موجود است باید توقف نمود.

و با این حال خطای گفته دکتر محی الدین صافی روشن می گردد آنجا که بیان می دارد:"بنابراین بر ما لازم است و باید بر این نکته متفق باشیم که هر فرد از علمای مسلمین در عالم اسلام در شرایط کنونی بخواهد به هر کدام از دو طریق و شیوه عمل کند کارش درست و موافق حق بوده است." چون حق همانگونه که بیان داشتیم همان است که سلف - رحمهم الله – آن را برگزیده اند و مخالف آن باطل و ترکش واجب و بیان نمودن بطلانش و آشکار نمودن حق آن برای مردم لامز است و اینکار از جمله همکاری نمودن در نیکیها و تقوا و انکار منکرات و دعوت به سوی حق می باشد از خداوند می خواهم که ما و جمیع مسلمانان را برای فهم کردن دینش و پایدار نمودن بر آن و حرکت کردن بر اساس آنچه که قرآن و سنت رسول ناصح امین علیه الصلاة و السلام ما را به آن را هنماست و شیوه ای که پیشینیان صالح این امت در زمینه اسماء و صفات خداوند بر آن بوده و در تمام موارد حق موفق بدارد و برادر ما دکتر محی الدین صافی را توفیق بازگشت به حق و تمسک به آن و ترک کردن مخالفتش را عنایت فرماید که او بدرستی سرپرست و توانا بر آن است و صلی الله وسلم علی نبینا محمد و آله و صحبه.

و بر این اساس علمای سلف از اهل سنت و جماعت حرکت کرده اند. شیخ الاسلام در رساله[الحمویة] می گوید: کتاب خدا و سنت رسولش از اول تا آخر آن سپس عموم سخنان اصحاب و تابعین و بعد سخن باقی ائمه را نگاه کنید که به صورت نص و آشکارا بیان می دارد که خداوند متعال همان بلند مرتبه اعلی است که بالای همه اشیاء قرار دارد  و بر بالای همه چیزها و بالای آسمانها و عرش قرار دارد. چنانکه می فرماید:

 *إِلَیْه یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه*[7]«سخن پاک به سوی او بالا می رود و عمل صالح را بلند می گرداند.»*إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَی*[8]«هر آیینه من تو را بر می گیرم و به سوی خود بالا می برم.»*أَأَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاء أَن یَخْسِفَ بِکُمُ الأَرْض*[9]«آیا در کسی که در آسمان است امین هستید از اینکه شما را در زمین فرو برد»*أَمْ أَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاء أَن یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا*[10]«آیا از کسی که در آسمان است ایمن هستید از اینکه بر شما سنگ بباراند»*بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْه*[11]«بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد»*یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْه*[12]«امور را از آسمان به زمین تدبیر می کند آنگاه همان امور به سوی او بالا می رود.»*یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ*[13]«از پروردگارشان که بر بالای آنهاست می ترسند»*ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْش*[14] «سپس بر عرش قرار گرفت» در هفت موضع آن را بیان داشته است و بعد می گوید: و امثال این نصوص آنقدر زیاد هستند که شمارش آنها به سختی صورت می گیرد. و همچنین در احادیث صحیح و حسن نیز به همین صورت بیان شده است چنانکه در قصه معراج رسول الله - صلی الله علیه و سلم- به سوی پروردگارش و جریان نزول ملائکه از نزد پروردگار و صعودشان به پیش او و در حدیث رسول الله - صلی الله علیه و سلم- در مورد ملائکه هایی که در شب و روز به دنبال هم وارد می شوند آمده است: آنهایی که شب را در میان شما به روز رسانده اند به سوی پروردگارشان بالا می روند؛ از آنها سؤال می کند در حالیکه خود از آنها به حال بندگانش عالمتر است و همچنین در حدیث مربوط به خوارج می فرماید:**أَلَا تَأْمَنُونِی وَأَنَا أَمِینُ مَنْ فِی السَّمَاءِ یَأْتِینِی خَبَرُ السَّمَاءِ صَبَاحًا وَمَسَاءً**[15] (آیا مرا امین نمی دانید در حالیکه من امین کسی هستم که در آسمان است خبر آسمان را هر صبح و شام برایم می آرود.) و در ادامه شیخ الاسلام بیان می دارد که:" امثال این را تنها خداوند قادر به شمارشش می باشد که از جمله رساترین متواتر است لفظی و معنوی است و بیشتر از علوم ضروری و بدیهی علم یقینی به ارث می آورد که رسول الله از طرف پروردگار رساننده این پیام است و امت را نیز به آن دعوت نموده که پروردگار عالم بر عرش فوق آسمانها قرار دارد و به همین صورت و بر این اساس خداوند متعال خلقت همه امتها اعم از عرب و عجم در جاهلیت و اسلام را بر آن سرشته است به جز کسی که شیطان آن را به انحراف و گمراهی کشانده و او را از فطرتش دور کرده باشد و اگر آنچه را در این زمینه از سلف نقل شده جمع آوری نماییم تعداد آن به صدها و هزاران می رسد. الخ"

با توجه به توضیحاتی که داده شد برای خواننده روشن گردید آنچه را که احمد محمود دهلوب به سلف نسبت می دهد که استواء را به استیلا و سلطه تفسیر کرده اند یک غلط فاحش و دروغی صریح است و درست نیست که به آن توجه نمود؛ کلام سلف صالح در این موضوع آشکار و متواتر است که ابن تیمیه - رحمه الله – آن را در تفسیر استواء به علو و بر بالای عرش بودن توضیح داده است و اینکه ایمان به آن واجب و کیفیت و چگونگی اش را جز خداوند نمی داند. این معنی از مادر مؤمنان ام سلمه -رضی الله عنها- و از ربیع بن ابوعبدالرحمن استاد مالک - رحمه الله – نیز روایت است و آن بدون شک حق است و در اینکه عقیده اهل سنت و جماعت آن است شکی وجود ندارد؛ در باقی صفات نیز چون گوش، چشم، رضا، غضب، دست، پا، انگشت، سخن گفتن، اراده و … همینگونه است در مورد همه آنها گفته می شود: آنها از جهت لغت عرب معنایشان واضح و آشکار است واجب است که به داشتن این صفات برای خدوند ایمان داشت ولی کیفیت آن برای ما مجهول است و جز خداوند کسی آن را نمی داند و همراه آن باید ایمان داشت به اینکه صفات خداوند سبحان همگی کاملند و پروردگار متعال به هیچ چیز از مخلوقات خویش شبیه نیست لذا علم او چون علم ما نیست و دست او چون دست ما نیست و انگشتان او چون انگشتان ما نیست و رضای او چون رضای ما نیست و در باقی صفات نیز به همین صورت می باشد همانگونه که می فرماید:*لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر*[16] «چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.»*قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ*اللَّهُ الصَّمَدُ*لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ*وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ*[17]«بگو او خدای یگانه است. خدای بی نیاز است که همه به او نیازمندند. نه (فرزندی) زاده و نه زاده شده است. و هیچکس همتای او(نبوده) و نیست.»*هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا*[18] «آیا برای او شبیهی هست؟» معنایش این است که هیچ فردی شبیه پروردگار متعال نیست. و باز می فرماید:*فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُون*[19] «برای خداوند مثال نزنید همانا خداوند می داند و شما نمی دانید.» و آیات در این معنی بسیارند.

بر مسلمان واجب است که به آنچه خداوند متعال و رسولش از آن خبر داده اند و اصحاب -رضی الله عنهم- و نیکوکاران پیرو آنها بر آن بوده اند تمسک جوید و از سخنان اهل بدعت که از کتاب و سنت اعراض نموده اند و انکار کرده اند و عقلهای خویش را حاکم گردانیده اند لذا هم گمراه کرده اند و هم خودشان گمراه شده اند. از خداوند متعال خواهانم که مرا و همه مسلمانان را از گمراهیهای زمان فتنه حفظ گرداند و ما را از وسوسه های شیطان و پیروی نمودن گامهایش برحذر و در پناه خویش مصون گرداند که او قادر و توانا بر انجام آن می باشد.

و صلی الله علی نبینا محمد و آله و صحبه

 

تألیف: شیخ ابن باز - رحمه الله –

 

مترجم:عبدالسلام


 


[1] فتح 10                                                                                                                                               بازگشت به صفحه مقالات فارسی  

[2] قصص 88

[3] طه 5

[4] شوری 11

[5] شوری 11

[6] نحل 74

[7] فاطر 10

[8] آل عمران 55

[9] ملک 16

[10] ملک 17

[11] نساء 158

[12] سجده 5

[13] نحل 50

[14] اعراف 54

[15] متفق علیه

[16] شوری 11

[17] سوره اخلاص

[18] مریم 65

[19] نحل 74

 

 

 

    منبع: سایت نوار اسلام

 

نصیحت و حکمت

قال سفیان الثوری رحمه الله: «إذ أحببت الرجل فی الله، ثم أحدث فی الإسلام فلم تبغضه علیه فلم تحبه فی الله» الحلیة الأولیاء (7/34) 

امام سفیان ثوری رحمه الله می فرمایند: «هرگاه کسی را بخاطر الله دوست داشتی، سپس آن شخص بدعتی در اسلام ایجاد کرد و تو بخاطر آن بدعتش وی را مبغوض نداری، پس بدان که او را بخاطر خدا دوست نداشته ای».

نظر سنجی

شما به کدام بخش سایت بیشتر مراجعه میکنید؟









      

گالری تصاویر
  • قرآن

    قرآن

  • حدیث

    حدیث

  • دعا

    دعا

Close

برای دریافت مطالب جدید سایت لطفا ایمیل خود را وارد نمایید.