مادران مؤمنان؛ امسلمه رضی الله عنها
نویسنده: عبدالمنعم هاشمی
امسلمه :
«بار خدایا غم او را برطرف کن، و به او شوهری بهتر از ابو سلمه عطا کن». تسلیت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به امسلمه هنگام درگذشت شوهرش ابوسلمه.
خداحافظی با ابوسلمه :
عبدالله بن عبدالاسد بن المغیره ، پسر عمه پیامبر صلی الله علیه وسلم و برادر رضاعیاش بود، او یکی از قهرمانان اسلام در جنگ احد ومورد اعتماد پیامبر صلی الله علیه وسلم و شوهر امسلمه بود، در جنگ احد زخمی شده بود. پیامبر صلی الله علیه وسلم در روز غزوه عشیره، ابوسلمه را امیر مدینه مقرر کرده بود وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم از غزوه عشیره برگشت لشکری صد و پنجاه نفری به فرماندهی ابوسلمه برای جنگ با بنی اسد که بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، به آنها چشم طمع دوخته بودند، فرستاد.
ابوسلمه در مسئولیتی که به عهده او گذاشته شد موفق گردید و پیروزمندانه به مدینه بازگشت، اما زخمی که درجنگ احد به او رسیده بود. هنوز بهبود نیافته بود تا اینکه بر اثر همان زخم به بستر بیماری افتاد، امسلمه درکنار شوهرش به تیمار داری ومراقبت از او مشغول بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم چندین بار به عیادت ابوسلمه آمد.
در یکی از روزها که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای عیادت ابوسلمه آمده بود ابوسلمه آخرین نفسهای زندگی را میکشید و پیامبر صلی الله علیه وسلم در کنارش برای او دعا خیر مینمود ابوسلمه جان به جان آفرین تسلیم نمود، پیامبر صلی الله علیه وسلم آنروز بر جنازه او به جای چهار تکبیر نه تکبیر گفت، از ایشان سؤال شد آیا به فراموشی اینقدر تکبیر گفته است؟ فرمود: نه فراموش کردم نه اشتباهی رخ داد، اگر هزار تکبیر بر جنازه ابوسلمه میگفتم بازهم شایسته آن بود.
امسلمه از درگذشت همسرش ناراحت شد و به گریه افتاد و این جمله را بارها تکرار میکرد: (إنا لله وإنا إلیه راجعون) (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم). (خدایا مرا در مصیبتی که برایم پیش آمده است پاداش بده، و بعد از مصیبت زندگیام را بهتر کن)[1].
ازدواجی مبارک :
امسلمه بعد از وفات شوهرش روزهای سخت واندوهناکی را میگذراند، فرزندانش «عمرو، دره و زینب» را اطراف خود جمع مینمود و وقتی آنها را یتیم میدید که پدرشان را از دست دادهاند بیشتر اندوهگین میشد، چهار ماه از وفات شوهرش گذشته وعدتش به پایان رسیده بود، ابوبکر و عمر از او خواستگاری کردند.
امسلمه به خاطر تربیت و پرورش فرزندان خود از ازدواج ابا ورزید، خداوند ازدواجی زیبا وسرنوشتی خوب برای امسلمه تدارک دیده بود، خداوند، سرپرستی، مهربان و نیکو برای فرزندان امسلمه بدو بخشید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم فردی را برای خواستگاری امسلمه فرستاد، وقتی امسلمه را گفتند که پیامبر صلی الله علیه وسلم از تو خواستگاری نموده است و نظر تو چیست؟ امسلمه حیران شد که چه عذری بیان کند، بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفت و چنین عذر آورد: من جوانی را سپری کردهام، بچههای زیادی دارم، و نیز تندمزاج هستم شاید باعث ناراحتی دیگر زنانت شوم، معلوم نیست اولیای من با این پیوند موافقت کنند یا خیر و...
پیامبر صلی الله علیه وسلم درپاسخ امسلمه فرمود: اگر سن تو بالاست سن من از تو بزرگتر است، فرزندانت را به خدا و پیامبرش واگذار کن، و اما اینکه میگویی تندمزاج هستم خداوند تندمزاجی تو را از بین خواهد برد، و اولیای تو با ازدواج با من موافقت خواهند کرد، و آنانی که در اینجا نیستند نیز مخالفت نخواهند کرد[2].
سرانجام امسلمه با ازدواج موافقت نمود وپسرش سلمه به عنوان ولی وسرپرست مادرش او را به نکاح پیامبر صلی الله علیه وسلم در آورد، دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم از ازدواج پیامبر صلی الله علیه وسلم با امسلمه آگاه شدند و در رأس همه عایشه به حفصه گفت: غیرتم جوش میکند و رشک میبرم.
حفصه به عایشه گفت که ازدواج پیامبر با امسلمه چیز مهمی نیست بلکه کاری ساده و عادی است.
امسلمه در خانه زینب، (ام المساکین) که قبل از ازدواج پیامبر با امسلمه وفات نموده بود جا گرفت. پیامبر صلی الله علیه وسلم میخواست وارد خانه شود و نزد همسر جدیدش برود اما دید که امسلمه دخترش زینب را پستان به دهان داده و شیر میدهد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم بیرون رفت وروز بعد دوباره آمد بازهم دید که امسلمه بچهاش را شیر میدهد پیامبر صلی الله علیه وسلم برگشت، عمار برادر مادری امسلمه آنچه را که پیش آمده بود درک کرده نزد امسلمه آمد ودخترش را از آغوشش گرفته وگفت: این بچه را بگذار تو به سبب همین بچه پیامبر صلی الله علیه وسلم را اذیت میکنی ومانع از تشریف فرمایی ایشان میشوی.
عمار دختر بچه را به یکی از زنان در قبا سپرد تا او را شیر بدهد پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد امسلمه آمد و در مورد زینب از مادرش چنین پرسید: کوچولو کجاست؟! کوچولو کجاست؟! امسلمه به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: عمار بن یاسر او را برده است. امسلمه جایگاه بزرگی در قلب پیامبر صلی الله علیه وسلم داشت تا جایی که عایشه گفته است: بعد از من امسلمه محبوبترین همسر پیامبر بود.
جایگاه بلند امسلمه :
وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم فقط در اتاق عایشه نازل میشد و در خانه دیگر زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم وحی نازل نمیشد. به خاطر این، عایشه بر هوهای خود افتخار میکرد.
اما عایشه میگوید: شبی نشسته بودم پیامبر صلی الله علیه وسلم درخانهامسلمه بود، شنیدم که پیامبر صلی الله علیه وسلم دارد میخندد وامسلمه از او پرسید: خداوند شما را همیشه بخنداند. چرا میخندید؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: خداوند توبه ابولبابه را پذیرفت، - ابولبابه بر اثر گناهی که مرتکب شده بود خود را با ستونی از ستونهای مسجد بسته بود- امسلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا به او مژده ندهم؟! آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: بله، اگر میخواهی به او مژده، ده.
امسلمه او را این چنین مژده داد: ابولبابه خوشحال باش خداوند توبه ترا پذیرفته است. واین زمانی بود که هنوز حجاب بر زنان فرض نشده بود. مردم وقتی مژده را شنیدند طنابهای ابولبابه را باز کرده واو را آزاد کردند اما او قبول نکرد وگفت: باید پیامبر صلی الله علیه وسلم دست وپای او را باز نماید واو را آزاد کند.
پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد واو را بعد از اینکه شش روز با ستونی خود را بسته بود باز و آزاد نمود. همسرش فقط هنگام نماز دست وپای او را باز میکرد بعد از نماز دوباره خود را به همان ستون میبست. تا اینکه در مورد ایشان نازل گردید: «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (التوبة: 102).
«گروه دیگری به گناهان خویش اعتراف کردند، آنها عمل نیک را با عمل بد مخلوط نمودند، امید است که خداوند توبه آنان را بپذیرد، همانا خداوند بخشاینده و مهربان است.»
امسلمه بانویی عاقل و اهل بصیرت بود، در روز صلح حدیبیه وقتی صحابه برای اینکه از وارد شدن مکه محروم شده بودند در تراشیدن سر و قربانی کردن تأخیر نمودند، پیامبر صلی الله علیه وسلم خشمگین وارد خیمهامسلمه شد.
امسلمه وقتی حالت پیامبر صلی الله علیه وسلم را دید گفت: مشکلی نیست آنها را سرزنش مکن برای آنها مشکل بزرگی پیش آمده چون آنها بدون ورود به مکه و عمره بر میگردند، سپس به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: قربانی ات را ذبح کن و موهای سرت را بتراش، بدون اینکه با کسی از مسلمانان حرفی بزنی.
پیامبر صلی الله علیه وسلم طبق مشورت امسلمه بیرون رفت و قربانیاش را سر برید و با صدای بلند تکبیر گفت و سرش را تراشید، مسلمانان وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم را دیدند از او اطاعت کرده و قربانیهایشان را سر بریدند و سرهای یکدیگر را تراشیدند[3].
و اینگونه مشورت امسلمه باعث نجات مسلمین از فتنهای شد که بر اثر صلح حدیبیه میخواست میان مسلمانان برپا شود. ونتیجه صلح حدیبیه فتح بزرگ مکه بود.
امسلمه بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم همچنان با حکمت ودانش زیست، زمانی که عایشه برای مطالبه خون عثمان میخواست بیرون برود امسلمه او را نصیحت کرد و گفت: بیرون نرو، پایه دین با زنان راست نمیشود، پس تو چرا میخواهی بیرون بروی؟!
امسلمه احادیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده است. او نود سال زندگی نمود وآخرین همسر پیامبر بود که دنیا را ترک میکرد. او در زمان یزید بن معاویه درسال 62 هجری از جهان درگذشت و طبق وصیت خودش، ابوهریره بر او نماز خواند و فرزندانش عمرو سلمه داخل قبر مادرشان رفته و با کمک عبدالله بن ابیامیه مادرشان را دفن کردند او در کنار دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
سلام و درود بیپایان بر امالمؤمنین امسلمه باد.
سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
-----------------------------
ارجاعات:
طبقات ابن سعد ج 6/86 – أسد الغابة ج 6 ص 340 – الإصابة 4/407 – مسند احمد 6/288 – عیون الأثر 2/381 – نسب قریش ص 329 – تاریخ الطبری ج 2 ص 100 – البدایة والنهایة ج 8 ص 214 – الفصول ص 245 – الاعلام للزرکلی 8/97، 98 – زادالمعاد ج 1 ص 106 – مهمترین مراجع سیرت ام المؤمنین ام سلمه میباشند.
[1] مسلم، الجنائز، 919 – احمد در المسند ج 6 ص 291، 306 نیز روایت کرده است.
[2] شذرات الذهب ج 1 ص 280.
[3] السیرة النبویة ابن هشام – سیر اعلام النبلاء، مغازی واقدی.
منبع: سایت نوار اسلام