
مادران مؤمنان؛ صفیه دختر حیی بن اخطب رضی الله عنها
نویسنده: عبدالمنعم هاشمی
صفیه دختر حیی بن اخطب
«وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد و در قبا نزد بنوعمرو بن عوف وارد شد صبح روز دیگر قبل از طلوع خورشید پدرم حیی بن اخطب و عمویم ابویاسر نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفته وتا غروب آن روز برنگشتند، هنگام غروب خسته و کوفته به خانه برگشتند، من از عمویم ابویاسر شنیدم که پدرم میگفت: آیا او همان است؟ پدرم جواب داد: بله. عمویم گفت: در مورد او چه احساس میکنی؟ پدرم گفت: سوگند به خدا تا زنده هستم با او احساس دشمنی میکنم.»
صفیه بنت حیی بن اخطب قبل از ازدواج با پیامبر صلی الله علیه وسلم
این کلماتی بود که با آن صفیه حقیقت احساس خانوادهاش را در دوران جاهلیت و هنگامی که محمد صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد بیان میکند، خصوصا حالت پدرش را بعد از دیدن پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان میدارد، پیامبری که یهودیان منتظر آمدنش بودند، و عجیب اینجاست که تورات کتاب یهودیان نیز مژده آمدن پیامبر صلی الله علیه وسلم را داده بود و نیز خبر داده بود که یهودیان با او اعلام دشمنی میکنند و او را نمیپسندند، حیی بن اخطب دشمن پیامبر صلی الله علیه وسلم شد و شروع به توطئه علیه آن حضرت صلی الله علیه وسلم نمود که در نتیجه دسیسههایش جنگ بنی قریظه که به پیروزی مسلمین انجامید رخ داد. بر اثر خیانت حیی بن اخطب به مسلمین و شکستن پیمانهایی که میان قوم او و مسلمین بود در جنگ احزاب حیی بن اخطب بدست مسلمانان کشته شد.
صفیه در آن زمان دختر جوان و زیبائی بود که با مردی از بزرگان یهود بنونظیر بنام سلام بن مشکم ازدواج کرده بود. سلام او را طلاق داده بود و صفیه با کنایه بن ربیع بن ابی الحقیق که از اشراف و بزرگان بنو نظیر بود ازدواج کرد، کنانه امانتدار یهود در خیبر بود.
در یکی از روزها صفیه با اضطراب از خواب برخواست تا خوابی را که دیده بود برای شوهرش تعریف کند و گفت:«در خواب دیدم که ماهی از طرف مدینه آمد و در آغوش من افتاد.»
کنانه چون این سخن را شنید خشمگین شده و ناگهان سیلی محکمی به صورت صفیه زد و گفت: تو آرزو داری که با پادشاه حجاز «محمد» ازدواج کنی.
خون در اطراف چشمش جمع شد که بعدها جای آن کبود ماند.
در یکی از روزها که کشاورزان یهودی در مزرعه و باغهای خود بودند ناگهان فریادی شنیدند که محمد و لشکرش برای هجوم به یهودیان آمدهاند و بدین صورت سرانجام واقعه جنگ خیبر رخ داد.
پیروزی و ازدواج
جنگ خیبر در گرفت وسرانجام پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروز شد و قلعههای خیبر را فتح کرد. صفیه و یکی از دخترعموهایش وقتی بستگان خود را دیدند که کشته شدهاند اشکهایش بر گونههایش سرازیر شد و دختر عمویش نیز شیون می کشید.
صفیه و دختر عمویش وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند صفیه به آرامی گریه میکرد و سعی میکرد پیامبر صلی الله علیه وسلم متوجه گریه او نشود اما دخترعمویش ولوله و زاری میکرد و خاک بر سرش میریخت و به سر و صورت خود میزد، پیامبر صلی الله علیه وسلم صورت خود را از او برگردانده و گفت: این شیطان را از نزد من دور کنید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر شد که بلال آنها را از کنار اجساد مقتولین گذرانده است، این کار بلال را ناپسند دانسته و فرمود: اگر بلال بر آنها ترحم میکرد و آنها را از اجساد مقتولین دور مینمود بهتر بود.
پیامبر صلی الله علیه وسلم دختر عموی صفیه را سهمیه دحیه کلبی داد ناگفته نماند که قبل از اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم خیبر را ترک کند صفیه اسلام آورده بود.
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم به صفیه گفت که دین یهود یا اسلام را بپذیرد صفیه گفت: ای پیامبر! قبل از اینکه تو مرا به اسلام دعوت دهی من علاقه داشتم مسلمان شوم. پیامبر صلی الله علیه وسلم او را آزاد کرد و آزادی او مهریه ازدواج او قرار گرفت و پیامبر صلی الله علیه وسلم با صفیه ازدواج نمود.
پیامبر صلی الله علیه وسلم شترش را نزد صفیه برد و به او گفت: پایت را روی ران من بگذار و سوار شتر شو اما صفیه گفت: که من قدم خود را روی ران پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم نمیگذارم بنابر این به جای اینکه قدم خود را روی ران پیامبر بگذارد، زانوی خود را روی ران پیامبر صلی الله علیه وسلم گذاشته و با کمک آن سوار شتر شد، وقتی به فاصله 6 مایل از خیبر دور شدند پیامبر صلی الله علیه وسلم از شتر پایین آمده و میخواست عمل زفاف را با عروس خود انجام دهد، اما صفیه نپذیرفت. پیامبر صلی الله علیه وسلم از عمل صفیه متأسف شد اما وقتی به جائی به نام صهباء رسید و بعد از اینکه ام سلمه و بعضی دیگر از زنان مسلمان عروس را آرایش کرده بودند عروس را نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بردند پیامبر از صفیه رسید چرا ابتدا از انجام عمل زفاف اباء ورزیدی؟ صفیه گفت: ترسیدم که یهودیان به تو گزندی برسانند. با این سخن مقام صفیه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بالاتر رفت.
انس بن مالک داستان این ازدواج را اینگونه تعریف میکند: «ما به خیبر آمدیم، هنگامی که به یاری خداوند قلعه فتح شد، زیبایی صفیه دختر حیی بن اخطب برای پیامبر صلی الله علیه وسلم تعریف شد، شوهر صفیه کشته شده بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم او را به همسری برگزید، چون به صهباء رسیدیم عمل زناشوئی صورت گرفت، سپس حلوایی از خرما، روغن و آرد درست کردند که ولیمه عروسی صفیه بود. بعد به سوی مدینه به راه افتادیم، من پیامبر صلی الله علیه وسلم را دیدم که صفیه را پشت سرش با چادری پوشانده بود.»[1].
عایشه که محبت وصفناپذیری نسبت به پیامبر صلی الله علیه وسلم داشت رشک میبرد و غیرت او جوش کرده بود پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نظر تو درباره صفیه چیست؟ عایشه گفت: او یهودی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «او به بهترین وجه اسلام آورده است».
هنگامی که عایشه به صفیه گفت که من از تو بهترم، صفیه گفت: چگونه میتوانی از من بهتر باشی، همسر من محمد است و پدرم هارون و عمویم موسی...؟!
پیامبر صلی الله علیه وسلم وفات کرد و با مرگ او غیرت و رشک زنانش به همدیگر از بین رفت، صفیه بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم در حالی زندگی میکرد که رابطه خویشاوندی را بر قرار میداشت، و خانهای داشت که آن را صدقه نمود، و زمانی که شورشیان، عثمان بن عفان رضی الله عنه را محاصره کرده بودند آب و غذا برای عثمان میبرد. صفیه در سال پنجاه هجری از جهان درگذشت و در کنار بقیهی خواهرانش (امّهات المؤمنین) در جنت البقیع به خاک سپرده شد.
رحمت خدا بر ام المؤمنین «صفیه بنت حیی بن اخطب» باد.
سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
--------------
ارجاعات:
برای نوشتن حالات صفیه به مراجع ذیل مراجعه نمودهایم: مسند احمد ج 6 ص 336 – سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 231 – أسد الغابة 6/169 – الاستیعاب ج 4 ص 337 – عیون الأثر ج 2 ص 385 – حلیه الاولیاء ج 2 ص 54 – المغازی للواقدی ص 374 – و بعضی دیگر از کتابهای حدیث و سیرت.
[1] بخاری – فتح الباری حدیث ش 4211.
منبع: سایت نوار اسلام