
میخواستم بدانم حدیثی از ام المومنین عایشه رضی الله عنها در مورد توسل به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم؛ امام « حافظ دارمی » در کتاب « سنن » باب « ما أکرم الله تعالی نبیه بعد موته » می گوید: « ابونعمان »، با وسائطی از « ابوالجوزاء اوسی بن عبدالله » روایت کرده که گفت: مدینه گرفتار قحطی شدید شده بود، مردم به عایشه شکایت بردند، او گفت: به قبر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) روی بیاورید و راهی را از آن جا به آسمان قرار دهید به گونه ای که هیچ سقفی بین قبر و آسمان فاصله نیندازد، راوی می گوید: مردم چنین کردند و باران بارید به گونه ای که گیاهان روییدند و شتران فربه شدند و آن سال به سال فتق ( یعنی گشایش و توسعه ) نامیده شد .
سنن دارمی، ج1 ، ص43
أیا آیا این حدیث صحت دارد و دلیل آن چیست؟
الحمدلله،
نخست لازم به یادآوری است که؛ اهل قبور (از شیعه و صوفیه) عادت دارند که برای اثبات عقاید شرک آلود خود به آیات متشابهات، و یا روایات ضعیف و موضوع، و یا خواب و داستان و حکایت استناد کنند؛ هیچگاه آنها نتوانسته اند که یک آیه صریح و یک حدیث صحیح و سالم را برای توجیه شرکیات خود ذکر کنند و نخواهند توانست. و حدیث فوق که در سوال ذکر شده – هرچند ربطی به توسل ندارد – اما آن نیز از این قاعده مستثنی نشده! یعنی آن حدیث نیز ضعیف است، چنانکه ناصرالدین البانی از محدثین برجسته در کتاب " تخریج مشکاة المصابیح" (5894) : گفته: استاد حدیث ضعیف است.
و در کتاب " أحکام الجنائز" (335) گفته: « فلا یصح، أخرجه الدارمی فی سننه (1 / 43 - 44) وفیه أبو النعمان وهو محمد بن الفضل المعروف بعارم وقد کان اختلط فی آخر عمره کما قال العقیلی وغیره من أهل الحدیث». «حدیث صحیح نیست، دارمی در سنن خود (1 / 43 - 44) آنرا تخریج کرده؛ و در سند آن شخصی بنام "ابو نعمان" یعنی محمد بن فضل معروف به عارم هست که در آخر عمرش دچار اختلاط هواس شده، چنانکه عقیلی و دیگر علمای اهل حدیث گفته اند».
و باز علامه البانی این بار در کتاب "التوسل" (126) میگوید:
«سند این اثر ضعیف است و نمی تواند حجت باشد، به سه دلیل:
اول: اینکه سعید بن زید که درسند حدیث آمده است و او برادر حماد بن یزید است، در وی ضعف است. حافظ ابن حجر درکتاب خود "التقریب" گفته است: «صدوق له اوهام» یعنی ازلحاظ عدالت خوب است ولی اوهام دارد. و حافظ ذهبی درکتاب خود "میزان الاعتدال" گفته است: «یحیی بن سعید گفته است: سعید ضعیف است». و نسائی وغیره او گفته اند: «سعید قوی نیست».
دوم: اینکه اثرمذکور برعائشه موقوف است و به رسول الله صلی الله علیه وسلم رفع نشده است یعنی به او منسوب نیست، پس اگر آن اثر صحیح هم باشد، باز نمی تواند حجت باشد، زیرا امکان دارد که آن عمل عائشه ازجمله آراء اجتهادی صحابی باشد که درآن خطا شده باشد، و اجتهاد اصحاب احتمال صواب وخطا هردو را دارد وما آراء اجتهادی صحابی که اجماع برآن نباشد ملزم (به پیروی از آن) نمی باشیم. ]یعنی ما تنها سخنان رسول خدا صلی الله علیه وسلم را بدون چون و چرا حجت می دانیم، اما سایرین احتمال درست و نادرست در سخنان و اجتهاداتشان هست[.
سوم: اینکه ابونعمان مذکور در سند که دارمی از وی اثر مذکور را شنیده است، نامش محمد بن فضل است وبنام "عارم" مشهوراست، نامبرده هرچند که ثقه است ولی درآخرعمر خود مختلط شده است (حافظه اش نقص پیدا کرده)، و حافظ "برهان الدین حلبی" درکتاب خود: "الاغتباط بمن رمی بالاختلاط" (ص: 23) ابونعمان مذکور را ذکرنموده است وحافظ برهان الدین ازحافظ ابن صلاح پیروی کرده است چون ابن صلاح هم ابونعمان را درکتاب خود: " المقدمه ص: 391" درجملهء مختلطین آورده است، چنانچه ابن صلاح در مقدمهء خود چنین گفته است:
«والحکم فیهم أن یقبل حدیث من أخذ عنهم قبل الإختلاط، ولا یقبل حدیث من أخذ عنهم بعد الإختلاط أوأشکل أمره فلم یدر هل أخذ عنه قبل الإختلاط أو بعده». یعنی: «حکم در باره مختلطین این است: اگر راویی از اینها (یعنی از مختلطین) پیش ازاختلاط شان حدیث اخذ کرده باشد پس روایت آن راوی مقبول است، ولی اگر بعد ازاختلاط ازآن ها اخذ حدیث کرده باشد ویا اینکه امرش مجهول باشد ومعلوم نباشد که آیا پیش ازاختلاط ازآنها حدیث را گرفته است ویا بعد ازاختلاط ؟ پس در اینحالت روایت شان مقبول نیست».
من (البانی) می گویم: « در اثرمذکور معلوم نیست که آیا دارمی پیش ازعارض شدن اختلاط برابونعمان آن اثر را گرفته است ویا بعد ازآن؟ پس اثرمذکور مقبول نبوده و حجت نیست»».
همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در کتاب "الرد علی البکری" (ص 68) گفته: « وما روی عن عائشة رضی الله عنها من فتح الکوة من قبره إلی السماء لینزل المطر لیس بصحیح ولا یثبت إسناده.. ومما یبین کذب هذا أنه فی مدة حیاة عائشة لم یکن للبیت کوة بل کان بعضه باقیا کما کان علی عهد النبی صلی الله علیه وسلم بعضه مسقوف وبعضه مکشوف وکانت الشمس تنزل فیه کما ثبت فی الصحیحین عنها أن النبی صلی الله علیه وسلم کان یصلی العصر والشمس فی حجرتها لم یظهر الفئ بعد، ولم تزل الحجرة کذلک حتی زاد الولید بن عبد الملک فی المسجد فی إمارته لما زاد الحجر فی مسجد الرسول صلی الله علیه وسلم . . ومن حینئذ دخلت الحجرة النبویة فی المسجد ثم إنه بنی حول حجرة عائشة التی فیها القبر جدار عال وبعد ذلک جعلت الکوة لینزل منها من ینزل إذا احتیج إلی ذلک لأجل کنس أو تنظیف . وأما وجود الکوة فی حیاة عائشة فکذب بین ولو صح ذلک لکان حجة ودلیلا علی أن القوم لم یکونوا یقسمون علی الله بمخلوق ولا یتوسلون فی دعائهم بمیت ولا یسألون الله به وإنما فتحو علی القبر لتنزل الرحمة علیه ولم یکن هناک دعاء یقسمون به علیه فأین هذا من هذا ؟ ..».
«و آنچه که از عایشه رضی الله عنها روایت شده که (گفته باشد) دریچه ای از (سقف) قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی آسمان باز کنید تا باران ببارد، صحیح نیست و اسناد آن ثابت نشده است.. و آنچه که دروغ بودن این داستان را روشن می کند اینست که در مدت زمان حیات عایشه، آن خانه (حجره عایشه که قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در آنجا بود) هیچ دریچه و سوراخی نداشته، بلکه قسمتی از آن خانه همچنان بمانند عهد پیامبر صلی الله علیه وسلم باقی مانده بود که (بمانند سابق) قسمتی از سقف آن پوشیده و قسمتی باز بوده است بگونه ایکه نور خورشید به داخل حجره می تابید؛ چنانکه در صحیحین (بخاری و مسلم) از عایشه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم زمانی نماز عصر را می خواندند که نور خورشید داخل حجره او میشد و سایه (دیوار آن از حجره اش) بالا نرفته بود. بعد از آن، حجره همواره برهمان شکل بود تا آنکه ولید بن عبد الملک در وقت امارت خود مسجد را فراخ ساخت و در آنزمان حجره نبوی داخل مسجد شد، بعد از آن به دور حجره عائشه که قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن هست دیوار بلندی بنا کرد وبعد از آن بالای حجره روزنه ای ساختند تا کسی جهت جارو کردن وتنظیف آن از طرف بالای حجره داخل آن شود. و اما وجود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است».
امام نووی رحمه الله نیز در "شرح صحیح مسلم" در توضیح حدیث « کَانَ یُصَلِّی الْعَصْر وَالشَّمْس فِی حُجْرَتهَا قَبْل أَنْ تَظْهَر» می گوید: «مَعْنَاهُ: التَّبْکِیر بِالْعَصْرِ فِی أَوَّل وَقْتهَا وَهُوَ حِین یَصِیر ظِلّ کُلّ شَیْء مِثْله، وَکَانَتْ الْحُجْرَة ضَیِّقَة الْعَرْصَة، قَصِیرَة الْجِدَار بِحَیْثُ یَکُون طُول جِدَارهَا أَقَلّ مِنْ مِسَاحَة الْعَرْصَة بِشَیْءٍ یَسِیر، فَإِذَا صَارَ ظِلّ الْجِدَار مِثْله دَخَلَ وَقْت الْعَصْر ، وَتَکُون الشَّمْس بَعْدُ فِی أَوَاخِر الْعَرْصَة لَمْ یَقَع الْفَیْء فِی الْجِدَار الشَّرْقِیّ». «مراد از حدیث؛ (استحباب) خواندن نماز در اول وقت آن است؛ یعنی وقتی که سایه هر چیز به اندازه خودش شده باشد، و حجره (عایشه) پهنای کمی داشت، و دیوار آن نیز کوتاه بود بگونه ایکه طول دیوار آن اندکی از مساحت سطح حجره کمتر بود، و هرگاه سایه دیوار (غربی) به اندازه خودش می شد وقت نماز عصر می رسید، و نور خورشید در انتهای سطح حجره می تابید و سایه دیوار (غربی) بر روی دیوار شرقی نمی افتاد».
و مراد از این حدیث آنست که حجره عایشه رضی الله عنها – که قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در آنجا بود – در طول حیات عایشه رضی الله عنها، همواره قسمتی از سقف آن باز بوده و قسمتی از آن پوشیده بود، و برای همین نور خورشید داخل حجره می شد بگونه ایکه سایه دیوار داخل حجره قرار می گرفت، و از این واقعیت مشخص می گردد که آن حدیث – مورد استناد قبوریون – صحت ندارد، که در آن گفته شده: سقف حجره باز شود تا بین قبر و آسمان مانعی نباشد! چرا که نیازی به این عمل نبوده!
بنابراین استناد به این حدیث بعلت عدم صحت آن نمی تواند عقیده شرک آمیز اهل قبور را توجیه کند، هرچند که خود این حدیث و ماجرا – بالفرض صحت – ربطی به جواز توسل ندارد!
نکته ی آخر که لازم به ذکر است؛ مسلمانان باید هوشیار باشند و هر روایت و حدیثی را مبنای عقیده و اعتقاد خود قرار ندهند، براستی که احادیث ضعیف و موضوع وارد شده در میان کتب مختلف – از شیعه و سنی – موجب شده که بنیان عقیده گروهی از مردم خراب و ویران شود، و انسان را از اسلام ناب و حقیقی که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به مردم ابلاغ کرد دور می سازد. متاسفانه بعضی از مردم در پذیرش احادیث راه افراط و تفریط را پیموده اند؛ عده ای با مشاهده حال خرافیون – که هر روایت دروغی را مبنای عقیده و خرافه خود قرار داده اند – بکلی احادیث را رد کرده و از پذیرش آنها امتناع می ورزند، و عده ای دیگر هر حدیث و روایتی را که در کتابی بیابند، به آن عمل کرده و آنرا مبنای عقیده و عمل خود قرار می دهند و اصلا به صحت و ضعف روایت توجهی نمی کنند، درحالیکه – برخلاف بخاری و مسلم که خود را ملتزم به گردآوری احادیث صحیح کرده بودند - روش کار غالب محدثین در گردآوری احادیث این بوده که هر حدیثی را که می شنیدند آنرا در کتاب خود ثبت می کردند، و به صحت و ضعف آن توجه نمی کردند و کار پالایش و تصفیه را به بعد موکول می نمودند، بنابراین بودن یک حدیث در سنن دارمی یا هر کتاب حدیثی دیگر، لزوما به معنای آن نیست که آن حدیث مورد مقبول مصنف باشد، و یا لزوما به معنای صحت حدیث نیست، بلکه بسیاری از محدثین احادیث را گردآوری می کردند و بعدها بر آن تحقیق می کردند و یا اگر خود آنها فرصت تحقیق و پالایش احادیث کتاب خود را نمی داشتند، دیگر محدثین بر آن احادیث تحقیق می کردند و صحیح را از ضعیف جدا می کردند.
علامه البانی درباره کتاب "سنن دارمی" می گوید: « در آن احادیث مرفوع زیادی وحود دارد که اسنادش ضعیف می باشد وبرخی ازاحادیث آن مرسل ومعضل است و آثارموقوفی در آن وجود دارد که بسیاری از آن ضعیف است، مانند اثرمذکور یعنی (اثرکندن روزنه برقبر رسول الله صلی الله علیه وسلم) پس (ای کسانی که سنن دارمی را صحیح مینامید) کجاست صحیح بودن سنن دارمی؟!» "التوسل" (130).
بنابراین باید مراقب بود و هر حدیثی را به محض آنکه در یکی از کتب اهل سنت آمده، بلافاصله نپذیریم! بلکه پس از روشن شدن صحت یا ضعف حدیث در مورد اخذ یا رد آن تصمیم بگیریم، که برای این کار کافی است به نتایج تحقیق متخصصین و متبحرین از علم حدیث شناسی مراجعه کنیم که خوشبختانه این کار عظیم در میان اهل سنت روی داده و شما هر حدیثی را که بخواهید می توانید با مراجعه به آثار محققین از صحت یا ضعف آن مطلع شود.
پس فراموش نکنیم که: "حدیث ضعیف، بنای عقیده و اعتقاد سالم اسلامی را ویران می کند".
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلی یوم الدین
سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com
منبع: سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت IslamPP.Com