قواعد شناخت صفات الهی چیست؟
الحمدلله،
شیخ محمد امین شنقیطی می فرماید: از قرآن مجید چنین استنباط می شود که بحث صفات بر 3 پایه استوار است، که هر کس به تمام این پایه ها عمل کند، حق را دریافته و عقیده اش مطابق با عقیده رسول الله صلی الله علیه وسلم، و صحابه کرام و سلف صالح است و هر کس یکی از این 3 پایه و اصول را نقص کند، بدون شک او گمراه شده است.
شیخ شنقیطی می فرماید: این سه اصل برگرفته از قرآن هستند:
اصل اوّل: پاک و منزه دانستن پروردگار از اینکه یکی از صفاتش مشابه با صفات بندگان باشد. این اصل برگرفته از آیه های زیر است: « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»الشوری: ١١
(هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است (و پیوسته بر کارگاه جهان نظارت مینماید.))
« وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ» الإخلاص: ٤
(و کسی همتا و همگون او نمیباشد.)
« فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» النحل: ٧٤
(پس برای خدا شبیه و نظیر قرار مدهید.)
اصل دوّم: ایمان آوردن به تمام آنچه که خداوند در وصف خود فرموده است، زیرا هیچ کسی نمی تواند او را مانند خودش وصف کند: «قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ» البقرة: ١٤٠
(بگو: آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟)
ایمان آوردن به آنچه که رسول الله صلی الله علیه وسلم خدا را بدان وصف نموده است. زیرا بعد از خداوند، هیچ کس خدا را از پیامبر صلی الله علیه وسلم بهتر نمیشناسد، چنانکه خداوند درباره رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:
« وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی» النجم: ٣ - ٤
و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد.
گمراهی کسانی که به یکی از این دو اصل عمل کرده و اصل دیگری را رها می کنند
شیخ شنقیطی کسانی را که یکی از این دو اصل را پذیرفته و اصل دوم را نفی می کنند، بشدت نکوهش کرده و نفی صفتی که خداوند آن را برای خود ثابت کرده است، جسارتی بس عظیم دانسته است.
شیخ می فرماید: گمراهی برتر و بزرگ تر از آن نیست که یکی از صفات جلال و کمال را از خداوند نفی کنید که خداوند آن را برای خود ثابت کرده است، زیرا این کار بدین معنی است که این بنده مسکین به زبان حال خود می گوید: این صفتی که تو برای خود ثابت کرده ای شایسته تو نیست ومستلزم نقص و عیب است، لذا من این صفت را تأویل نموده وآن را نفی می کنم و از جانب خودم صفتی را بجای آن معرفی می کنم، بدون اینکه مدرک و دلیلی از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم داشته باشد.
نیزکسی که صفاتی را برای خداوند ثابت می کند امّا آنها را با صفات مخلوق تشبیه می نماید، گمراه است.
رستگار و پیروز کسی است که معتقد به هر دو اصل باشد و میان این دو اصل تفاوتی قائل نباشد و به تمام صفاتی که خداوند آنها را برای خود ثابت کرده است، ایمان بیاورد و در عین حال خدا و صفاتش را از مشابهت با صفات مخلوق پاک و منزه بداند، چنین کسی مؤمن، منزه و سالم بوده و از پرتگاه گمراهی و تشبیه و تعطیل بدور است.
آیه زیر دال بر این اصل است:
« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»الشوری: ١١
(هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میماند) و او شنوا و بینا است (و پیوسته بر کارگاه جهان نظارت مینماید.)
خداوند در این آیه در حالی که صفت "سمع و بصر" را برای خود ثابت می کند، درعین حال هر گونه تشبیه و تشابه با مخلوق را از خود نفی می کند، این به صراحت نشان میدهد که مخلوق نباید صفت سمع و بصر را از خداوند نفی کند. بدلیل اینکه مخلوق که حادث است نیز صفات سمع و بصر را دارد و اثبات این صفات منجر به تشبیه خداوند با مخلوقات می شود.
معنی درست این آیه، این است که خداوند متصف به سمع و بصر است اما سمع و بصر خداوند، هیچگونه تشابهی با سمع و بصر مخلوقات ندارد، سمع و بصر خداوند شایسته جلال و کمال او هستند و سمع و بصر مخلوقات نیزمناسب با حال آنها است، بنابراین هیچگونه تشابهی میان صفات خداوند و صفات مخلوقات وجود ندارد.
اصل سوّم: که بنابر گفته شیخ شنقیطی محور مباحث صفات است، امید به درک حقیقت کیفیت خدا را قطع میکند، زیرا درک واقعیت کیفیت خداوند محال است وخداوند در این آیه، بر محال بودن درک واقعیت کیفیت خود، نص نهاده است.
«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا» طه: ١١٠
(خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را که (در دنیا انجام دادهاند و) پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند.)
یحیطون فعل مضارع است و فعل مشتقی که به مضارع امر و ماضی نام گذاری شده است، نزد نحویین از (مصدر و زمان) نشأت گرفته اند.
علماء بلاغه نیز در بحث استعاره تبعیه می گویند که آن، از(مصدر، زمان و نسبت) تشکیل شده است. پس بنابر رأی و نظرتمام علمای نحو و بلاغه، مصدر در مفهوم فعل مضمر و پنهان است، لذا "یحیطون" مفهوم و معنی "الاحاطه" را در بر دارد.
بنابر این نفی (لا) بر مصدری که نهان در فعل لایحیطون است نیز داخل است و مصدر که مدخول لا نفی است بمنزله نکره مبنی بر فتح است، در نتیجه معنی آیه "لایحیطون" چنین می شود: «لا احاطة للعلم البشری بربّ السّموات و الارض» (علم انسان قادر به درک کیفیت پروردگار آسمانها و زمین نیست.)
پس این آیه جنس انواع احاطه از کیفیت صفات را نفی می کند، لذا هرگونه احاطه علمی از پروردگار منفی است.
آنچه را که شیخ می گوید مبنی بر محال بودن شناخت کیفیت خداوند، یا شناخت کیفیت یکی ازصفات پروردگار، سخن معقول و منطقی است؛ زیرا عقل بشر هراندازه از تیزبینی و توانایی ادراک بهرمند باشد، باز از معرفت حقیقت اشیاء قاصر است.
بی تردید انسان از معرفت حقیقت روح که در بدن او وجود دارد عاجز است و از شناخت حقیقت روشنایی که بسیار واضح و ظاهر است نیز ناتوان است، ازدرک حقیقت ماده و حقیقت اتم که ماده از آن ترکیب شده است ناتوان است. با این حال چگونه در صدد درک حقیقت ذات و صفات خداوند است؟!
در این خصوص به کتاب "منهج دراسات لآیات الاسماء والصفات"نوشته عشیخ محمد امین شنقیطی رحمه الله مراجعه شود.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلی یوم الدین
منبع: منبع: کتاب "عقیده و ایمان"؛ دکتر عمر سلیمان اشقر.