
.... انس بن مالک رضی الله عنه میگوید: وقتی عمر رضی الله عنه ضربه خورد، و خبر به گوش حفصه رسید، فریاد کشید. عمر رضی الله عنه گفت: ای حفصه! مگر از رسول خدا نشنیدهای که هر میتی که بر او واویلا کنند عذاب داده خواهد شد؟ و در بیان حق آن چنان جدی بود که پس از ضربه خوردن و در حالی که خون از بدنش جاری بود در جواب کسی که به ایشان پیشنهاد داد تا فرزندش، عبدالله، را جانشین خود قرار دهد گفت: به خدا سوگند! این سخن را به خاطر خدا نگفتی.[58]
5ـ جواز ستایش کسی که صفاتی در او است به شرطی که خطر فتنه وجود نداشته باشد
چنان که صحابه با عمربن خطاب چنین کردند، زیرا آنها میدانستند که در این حالت او دچار فتنه و غرور نمیگردد. چنان که ابن عباس رضی الله عنه که خود عالم ربانی و فقیه چیرهدستی بود، خطاب به عمر رضی الله عنه گفت: مگر رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حق تو دعا نکرد که خداوند اسلام را به وسیله تو عزیز بگرداند؟ و با مسلمان شدن تو اسلام عزیز و آشکار گردید. و خداوند به وسیلهی تو در دین و رزق مسلمانان فراخی آورد و سرانجام با شهادت دنیا را ترک مینمایی. پس این همه افتخارات به شما مبارک باد. اما سخنان ابن عباس ذرهای به عمر رضی الله عنه احساس شادمانی نداد، بلکه او به ابن عباس گفت: به خدا سوگند، مغرور کسی است که فریب سخنان شما را بخورد.[59]
6ـ موضع گیری کعب احبار در جریان شهادت عمر رضی الله عنه
کعب بن مانع حمیری معروف به کعب احبار، زمان رسول خدا صلی الله علیه و سلم را دریافت ولی در زمان خلافت عمر رضی الله عنه و در سال 12 هـ مسلمان شد.[60] او که از علمای بزرگ یهودی در یمن به شمار میرفت پس از این که مسلمان شد قرآن و سنت را از اصحاب پیامبر فرا گرفت و صحابه و دیگران اخبار امتهای گذشته را از او فرا گرفتند. سرانجام کعب به شام رفت و در شهر حمص اقامت گزید و در همان جا مرد.[61]
گفتنی است که کعب به همکاری در توطئهی قتل عمر رضی الله عنه متهم شده است به دلیل این روایت طبری که مسور بن مخرمه میگوید: در صبح یکی از روزها، عمر رضی الله عنه به خانهی خود برگشت. کعب به سراغ ایشان رفت و گفت: ای امیرالمؤمنین! وصیت کن. زیرا بیش از سه روز دیگر زنده نخواهی ماند. عمر رضی الله عنه پرسید: از کجا میدانی؟ گفت: از کتاب خدا (تورات) عمر رضی الله عنه گفت: مگر نام من در تورات ذکر گردیده است؟ کعب گفت: خیر. ولی صفات و ویژگیهای تو و این که عمرت تمام شده است در آن دیده میشود. روز بعد آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! فقط دو روز باقی مانده است. همچنین روز بعد آمد و گفت: فقط یک روز باقی مانده است. چنانچه روز سوم عمر رضی الله عنه به شهادت رسید.[62]
برخی از روشنفکران معاصر مانند دکتر جمیل عبدالله مصری و عبدالوهاب نجار و استاذ غاذی محمد فریج، بر اساس روایت فوق، انگشت اتهام به سوی کعب دراز نموده و او را شریک در قتل عمربن خطاب دانستهاند[63] که دکتر احمد بن عبدالله بن ابراهیم ضمن رد ادعای آنان روایت طبری را به دلائل زیر مردود دانسته است:
الف ـ اگر یقیناً عمر رضی الله عنه با آن همه درایت و تیزهوشی و فرزانگی که در مقابل چنین سخن مهمی سکوت نماید و از علمای دیگری مانند عبدالله بن سلام که عالم به تورات بودند در اینباره تحقیق به عمل نیاورد و آنگاه به دروغ کعب و توطئهی او پی نبرد و چنین چیزی اتفاق نیفتاد. پس به طور قطع این روایت صحیح نمیباشد.[64]
ب ـ اگر قضیهی شهادت عمر در تورات وجود میداشت، چرا باید تنها کعب از آن آگاهی داشته باشد و افرادی همچون عبدالله بن سلام رضی الله عنه از آن اطلاع نداشته باشد.[65]
ج ـ در صورت صحت این روایت باید گفت که کعب در نقشهی قتل عمر رضی الله عنه دست داشته است و معمولاً طراحان یک نقشه و توطئه سعی بر آن دارند تا به هیچ وجه از آنان سخنی و یا حرکتی که بیانگر نقشه و توطئهی آنان باشد، سر نزند تا نقشهیشان طبق برنامه اجرا شود و تنها انسان نادان و کودن، نقشهی برنامهریزی شدهی خود را برملا میسازد. و چنین چیزی در مورد کعب غیر ممکن است، زیرا وی به تیزهوشی و درایت معروف میباشد.[66]
د ـ علاوه بر اینها مگر تورات کتاب هدایتگری نیست که مردم را به سوی حق راهنمایی میکند؟ یا این که سن بندگان خدا در آن ثبت شده و دفتر اسناد سن و سال مردم است؟[67]
و ـ تورات امروز نیز وجود دارد. آیا در آن چنین روایتی یافت میشود؟
شیخ محمد محمد ابوزهو، پس از بیان این اعتراضات، مینویسد: پس روشن گردید که این روایت ساختگی میباشد. و متهم ساختن کعب به دست داشتن در نقشهی ترور عمر رضی الله عنه ، اتهام بی اساسی است.[68]
همچنین دکتر محمد حسین ذهبی میگوید: ذکر شدن این روایت در تاریخ طبری دلیل بر صحت این روایت نمیباشد. چرا که طبری همان طور که معروف است خود را ملزم به ذکر روایتهای صحیح نکرده، بلکه در تاریخ و همچنین تفسیرش روایتهای ضعیف و بیاساس فراوانی دیده میشود.[69]
بنابراین نمیتوان به صحت هر روایتی اذعان نمود که در کتابهای تاریخی ذکر شده است.[70]
علاوه بر اینها دیانت، اخلاق و امانتداری و توثیق کعب توسط اصحاب کتب صحیح ما را بیشتر به ساختگی بودن روایت فوق وا میدارد.
در پایان میگوید: به راستی که کعب از سوی کسانی که وی را متهم ساختهاند، مورد ستم قرار گرفته است و ما او را فردی مورد اعتماد و دانشمندی میدانیم که از نامش سوء استفاده شده و به وی روایتهایی نسبت دادهاند که اغلب بیهوده و خرافات هستند.[71]
اما دکتر محمد سید وکیل مینویسد: نخستین سؤالی که در اینجا جلب توجه میکند عکس العمل عبیدالله فرزند عمر رضی الله عنه است. او فوراً بعد از این که اطلاع یافت که پدرش ضربه خورده است، شمشیر به دست گرفت و مانند شیری غرنده به سراغ هرمزان و جفینه و دختر خورد سال ابولؤلؤ رفت و آنها را کشت. و اگر چنانچه کوچکترین اتهامی متوجه کعب احبار می بود آیا عبیدالله در آن حالت او را رها میکرد و سراغ دختر خورد سال ابولولو میرفت؟
بنابراین اگر کسی از نظر علمی به موشکافی مسأله بپردازد، آنرا غیر ممکن تلقی مینماید. علاوه بر اینها نپرداختن جمهور مورخین به این داستان نه صراحتاً و نه اشارتاً دلیل بر عدم وقوع آن میباشد. حتی ابن سعد که به طور دقیق جریان قتل عمر رضی الله عنه را ذکر نموده است کوچکترین اشارهای به چنین روایتی ننموده، بلکه در مورد کعب آورده است که بر دروازهی خانهی عمر در حال گریه چنین میگفت: به خدا اگر امیرالمؤمنین از خدا بخواهد که به او مهلت دهد، مهلت خواهد داد. همچنین وقتی اطبا به مرگ وی اذعان نمودند، کعب نزد ایشان آمد و گفت: مگر من نگفتم که شهید میشوی؟ و تو میگفتی: چگونه در شبه جزیرهی عربستان شهید میشوم.[72]
و بعد از ابن سعد، ابن عبدالبر میآید و در «الاستیعاب» چیزی در مورد داستان کعب نمینویسد[73]. اما ابن کثیر به این اکتفا میکند که ابولولو در شامگاه روز سه شنبه عمر رضی الله عنه را تهدید نمود و صبح روز بعد یعنی در چهارشنبه 26 ذی حجه ایشان را زخمی کرد.[74]
بنابراین، فاصلهی بین تهدید تا اجرای آن چند ساعت بیش نبوده است. پس چگونه کعب سه روز قبل از این حادثه باخبر میشود و آنرا به عنوان پیش گویی به سمع خلیفه رساند؟
بعد از آنها مورخین دیگری چون سیوطی (تاریخ الخلفاء)، عصامی (سمط النجوم العوالی)، شیخ محمد بن عبدالوهاب و فرزندش، عبدالله (مختصره السیره)، حسن ابراهیم حسن (تاریخ الاسلام السیاسی) و دیگران آمدند و هیچ کدام از آنان نه با اشاره و نه صراحت به بیان این داستان نپرداختند و این خود دلیل بر این است که داستان مشارکت کعب در به شهادت رسانیدن عمربن خطاب نزد محققین از طریق قابل اعتمادی به ثبت نرسیده است، بلکه کاملاً ساختگی و بی اساس میباشد که برای مخدوش نمودن چهرهی مورد اعتماد و مسلمان کعب ساخته شده که از وی روایتهای صحیحی به جا مانده است.[75]
7- تجلیلِ صحابه و سلف از عمرفاروق رضی الله عنه
الف ـ عائشه رضی الله عنها:
عائشه -رضی الله عنها- میگوید: من همواره به حجرهام که مدفن رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ابوبکر رضی الله عنه بود، سر میزدم. اما وقتی عمر رضی الله عنه در آن جا دفن گردید، به خاطر حیا از وی لباسهایم را به خود میپیچیدم و وارد آنجا میشدم.[76]
و از قاسم بن محمد نقل است که عائشه -رضی الله عنها- گفت: هر کس عمربن خطاب را دیده است میداند که او برای سرافرازی اسلام آفریده شده بود. به خدا ایشان مرد عمل و انسان بی نظیری بود و در میان امور مختلف هماهنگی ایجاد میکرد.
همچنین عروه به نقل از عائشه میگوید وقتی از عمر رضی الله عنه سخن میگویید، مجلس شما رونق میگیرد.[77]
ب ـ سعید بن زید رضی الله عنه :
نقل است که سعید بن زید هنگام مرگ عمر رضی الله عنه گریست. کسی از وی علت گریهاش را پرسید؟ گفت: من به خاطر اسلام میگریم. به خدا سوگند با مرگ عمر رضی الله عنه خلأ بوجود آمده در اسلام، تا قیامت پر نخواهد شد.[78]
ت ـ عبدالله بن مسعود رضی الله عنه :
عبدالله بن مسعود رضی الله عنه گفت: اگر چنانچه علم و دانش عمربن خطاب در یک کفهی ترازو و علم و دانش همهی اهل زمین در یک کفهی ترازو گذاشته شود، دانش عمر رضی الله عنه فزونتر خواهد بود. [79]
همچنین گفت: به گمان من عمر رضی الله عنه از ده بخش علم نُه بخش را با خود برد.[80] و در جایی گفت: مسلمان شدن عمر رضی الله عنه فتحی و هجرت وی نصرتی و خلافتش رحمتی بود.[81]
ث ـ ابو طلحه ی انصاری:
از ایشان نقل است که گفت: به خدا سوگند با مرگ عمر رضی الله عنه به هر خانهایی از خانههای مسلمانان آسیب دینی و دنیوی رسید.[82]
ج ـ حذیفه بن یمان:
ایشان میگوید: اسلام در زمان عمربن خطاب به سوی پیش روی نهاده بود، اما پس از وفات ایشان مرتب به ضعف رو نهاده است.[83]
ح ـ عبدالله بن سلام:
عبدالله بن سلام رضی الله عنه به نماز جنازهی عمر رضی الله عنه نرسید. خطاب به مردم گفت: شما در خواندن نماز جنازهاش بر من سبقت گرفتید ولی در تجلیل از وی بر من سبقت نخواهید گرفت. آنگاه گفت: ای عمر رضی الله عنه بهترین یاور اسلام بودی. در گفتن سخن حق سخاوت و در گفتن سخن باطل بخل میورزیدی. نه بی مورد از کسی تجلیل مینمود و نه اهل بهانهگیری بود. بوی خوش و چشم پاکی داشت.[84]
خ ـ عباس بن عبدالمطلب:
عباس میگوید: من و عمر رضی الله عنه در همسایگی هم زندگی میکردیم. او شبها را با نماز و روزها را با روزه و خدمت مردم سپری مینمود. بعد از این که وفات کرد، شبی او را در خواب دیدم که شمشیر به گردن از سوی بازار مدینه میآید. گفتم: چطوری؟ گفت: خوبم. گفتم: با تو چگونه برخورد شد؟ گفت: تازه تسویه حساب کردهام و اگر با پروردگار مهربانی روبرو نمیشدم، بدبخت میشدم.[85]
د ـ معاویه بن ابی سفیان:
معاویه میگوید: ابوبکر در پی دنیا نرفت و دنیا نیز در پی او نرفت. اما دنیا به سوی عمر رضی الله عنه آمد و عمر رضی الله عنه به سوی دنیا نرفت. ولی بقیهی ما برای دنیا هر کاری میکنیم.[86]
ذ ـ علی بن حسین:
ابو حازم به نقل از پدر خود میگوید: که کسی از علی بن حسین در مورد ابوبکر و عمر و جایگاه آنان نزد رسول خدا پرسید. ایشان در پاسخ گفت: جایگاه آنان نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم همانند جایگاهی است که هم اکنون دارند. یعنی در کنار ایشان آرمیدهاند.[87]
ذ ـ قبیصه بن جابر:
شعبی میگوید: شنیدم که قبیصه میگوید: من با عمربن خطاب زیاد بودهام. من کسی را سراغ ندارم که در قرائت قرآن و فقه دین از ایشان بیشتر بداند.[88]
ز ـ حسن بصری:
حسن بصری گفت: اگر میخواستید به مجلستان رونق بخشید، از عمر رضی الله عنه یاد بکنید.[89] و در جایی گفت: هر خانوادهای که فقدان ایشان را احساس نکند، خانوادهی بدی است.[90]
س ـ علی بن عبدالله بن عباس:
میگوید: در روز بسیار سردی بر عبدالملک بن مروان وارد شدم. او داخل خیمهای سفید و زعفرانی ... نشسته بود و پیرامونش چهار چراغ روشن بود. وقتی شدت سردی را از به هم خوردن دندانهایم درک کرد، گفت: به نظرم امروز زیاد سرد نیست. گفتم: قربان! امروز سردترین روز اهل شام است. پس در مورد دنیا و مذمت آن سخن گفت و افزود: معاویه را ببین او چهل سال در آسایش زندگی کرد، بیست سال در امارت و بیست سال در خلافت. اما ابن حنتمه (یعنی عمر رضی الله عنه ) با دنیا چه زیبا برخورد کرد.[91]
8 ـ دیدگاه بعضی از دانشمندان و نویسندگان معاصر در مورد عمر رضی الله عنه
الف ـ شیخ سابق دانشگاه ازهر، دکتر محمد محمد فحام میگوید: عملکرد عمر رضی الله عنه از توان سیاسی فوق العاده و استعداد درخشان و فرزانگی ایشان حکایت دارد که نه تنها در زمان خلافت ایشان کارآمد بود، بلکه رهنمودهای سیاسی و اجتماعی وی برای بسیاری از ناهنجاریهای عصر حاضر نیز کارگشا خواهد بود.[92]
ب ـ عباس محمود عقاد میگوید: شخصیت این مرد بزرگ خیلی فراتر از آن است که بتوان آنرا به نقد کشید و کتابم «عبقریة عمر» زندگانی عمر رضی الله عنه نیست، بلکه در آن به بیان امتیازات وی و به آموختهها و تجربههای مهمی پرداختهام که از ایشان به جا مانده و میتوان در علم اخلاق، روانشناسی و حقایق زندگی از آنها استفاده نمود.
عمر رضی الله عنه در واقع برای امروز نیز مرد میدان است. امروزی که ما در آن زندگی میکنیم و مردم قوهی قهریه را معبود خویش قرار دادهاند. عصری که در آن به جدایی و فاصلهی بین قدرت و حق سخن میگویند. اما وقتی ما از عمربن خطاب سخن به میان میآوریم در واقع به یکهتازی قوهی قهریه پشت پا میزنیم، چرا که عمر رضی الله عنه از یک سو حاکم مقتدر و از سوی دیگر دادگر بینظیر و انسان بی نهایت مهربانی بود. و این تنها داروی شفابخش برای بیماران عصر حاضر است.[93]
ت ـ دکتر احمد شبلی میگوید: ..... از بارزترین جوانب حیات عمر رضی الله عنه اجتهاد وی در مراحل و حوادث گوناگون دوران خلافتش میباشد. او با اجتهاد خود دین را از گزند دشمنان محفوظ نگه داشت و پرچم جهاد را برافراشت و قلمرو دولت اسلام را گسترش داد و به دادگری و عدل و انصاف پرداخت و نخستین وزارت مالی و اقتصادی را تأسیس نمود و به ساماندهی و تنظیم امور لشکر پرداخت و حقوق کارمندان نظامی و اداری کشور را به تصویب رسانید و فرمانداران و مسئولین دولت و قضات را تعیین کرد و واحد پولی مقرر نمود و نظام پستی و تاریخ هجری را احداث کرد و شهرهای اسلامی را تأسیس نمود. پس ایشان به حق امیرالمؤمنین و بنیانگذار دولت اسلامی میباشد[94].
ث ـ مشاور قضایی، علی منصور میگوید: نامهی عمر رضی الله عنه به ابوموسی اشعری در چهارده قرن پیش حاوی پارهای مواد قضایی میباشد، همان چیزی است که علم جدید پس از تلاش فراوان به آن دست یافته و آنها را در کتابهای قانون گنجانیده است. [95]
ج ـ محمود شیث خطاب میگوید: اگر چه پیروزی و فتوحات اسباب فراوانی دارد، اما بزرگترین سبب این پیروزیها شخصیت عمرفاروق با همهی ویژگیهای منحصر به فرد ایشان میباشد که در طول تاریخ خیلی کم هستند رهبرانی که دارای این ویژگیها باشند.[96]
ح ـ دکتر صبحی محمصانی میگوید: با مرگ عمربن خطاب، دوران مؤسس دولت گسترده و محکم اسلامی به پایان رسید. بی تردید او نمونهی یک رهبر قوی و فرماندهی با تجربه، حکیم و حاکم عادل و مسئول وظیفه شناس بود. و سرانجام به شهادت رسید. شهادتش به دلیل صداقت و صلاحش بود. پس او به صدیقین و شهدا و اولیای خدا پیوست و تا دنیا هست، نام عمر رضی الله عنه در صفحات تاریخ و فقه خواهد درخشید[97].
س ـ شیخ علی طنطاوی: من هر چند بیشتر در مورد عمر رضی الله عنه مطالعه میکنم به عظمت و شگفتی بیشتری در مورد وی دست مییابم. من زندگینامه بزرگان زیادی از مسلمانان و غیر مسلمانان را مطالعه و بررسی نمودهام که عظمت آنها برگرفته از اندیشه و یا بیان و یا اخلاق و آثارشان میباشد، ولی عمر رضی الله عنه از هر نظر عظیم است. اندیشه، اخلاق، بیان و در همه چیز جزو پیش کسوتان محسوب میشود. او در فقه و دانش سرامد همهی فقها است، در ایراد خطبه و سخنرانی پیشاپیش همه است. همچنین در امور نظامی جزو فرماندهان نابغه است و در مدیریت کشور، گوی سبقت را از همه ربوده است و علاوه بر اینها دارای عزت نفس و اخلاق فوق العاده میباشد.[98]
9 ـ نظریات مستشرقین در مورد عمربن خطاب رضی الله عنه
الف ـ مویر در کتاب خود «الخلافه» میگوید: ساده زیستی و انجام وظیفه از مهمترین ویژگیهای عمر بودند، و احساس به دادگری در وی قوی بود و در انتخاب مسئولین و کارمندان به هیچ وجه از سفارش کسی استفاده نمیکرد و با آن که همواره جهت تأدیب مجرمین، عصا به دست داشت تاجایی که گفتهاند تازیانهی عمر از شمشیر دیگران برندهتر بود ولی در عین حال انسان رقیق القلب و مهربانی بود، به ویژه به بیوهها و ایتام زیاد ترحم مینمود.[99]
ب ـ دائره المعارف انگلستان مینویسد: عمر رضی الله عنه حاکم خردمند و وسیع النظری بود و خدمت شایستهای برای اسلام انجام داد.[100]
ت ـ استاد واشنتون ابرفنج در کتاب خود (محمد و جانشینان وی) مینویسد: زندگی عمر رضی الله عنه از آغاز تا پایان بیانگر آن است که ایشان دارای استعدادهای عقلانی بزرگی بوده است. او اهل استقامت و انصاف بود و اساس دولت اسلامی را پیاده کرد و نقشههای رسول خدا را اجرا و تثبیت نمود و ابوبکر را در دوران کوتاه خلافت یاری کرد و قوانین محکمی جهت کنترل سرزمینهای فتح شده به تصویب رسانید و کنترل و تأدیب فرماندهان بزرگ دولت در شهرهایی که از محبوبیت فوق العادهای در میان افراد لشکر خود برخوردار بودند بزرگترین دلیل مدیریت و فرزانگی ایشان است. او در ساده زیستی واخلاق و ابهت به رسول خدا و ابوبکر شباهت داشت و در نامهها و برخورد با فرماندهان و مسئولین حکومتی نیز از روش آنان استفاده مینمود.[101]
ج ـ دکتر مایکل هارت میگوید: آثار عمر آثار برحقی است. او بعد از محمد تنها شخصیت تأثیر گذار در نشر اسلام بوده است و بدون فتوحات وی، بعید به نظر میرسد که اسلام آن طور که امروز همه جا مطرح است مطرح میشد. علاوه بر آن اغلب مناطقی که در زمان ایشان فتح شدهاند تا به امروز عربی ماندهاند. اگر چه در این رهگذر نقش اساسی از آن محمد بود، ولی نادیده گرفتن دوران درخشان عمر و نقش وی، اشتباه آشکاری است.[102]
10ـ اشعاری که در رثای عمر سروده شد
عاتکه بنت زید بن عمرو بن خطاب چنین سرود:
فجَّعَنی فیروز لا در دره
بأبیض تالٍ للکتاب مُنیب
رؤوف علی الأدنی غلیظ علی العدا
أخی ثقة فی النائبات مجیب
متی ما یَقُل لا یُکذب القول فعله
سریع إلی الخیرات غیر قطوب([103])
«فیروز که خیر نبیند مرا در عزای مرد سفید چهرهای نشاند که قرآن تلاوت میکرد.
کسی که بر نزدیکان مهربان و بر دشمنان غلیظ و هنگام مصیبت فریاد رس بود.
گفتار و کردارش هماهنگ بود و در کارهای خیر شتاب میورزید».
و در جایی چنین سرود:
عین جودی بعبرة ونحیب
لا تَمَلِّی علی الإمام النجیب
فجعتنی المنون بالفارس
المعلم یوم الهیاج والتلبیب
عصمة الناس والمعین علی
الدهر وغیث المنتاب والمحروب
قل لأهل السراء والبؤس موتوا
قد سقته المنون کأس شَعوب([104])
«ای چشمانم سخاوت به خرج دهید و از اشک ریختن بر امامی بزرگوار خسته نشوید.
مرگ مرا به عزای سوارکار ماهر روز معرکه نشاند.
کسی که نگهبان مردم و مددکار دردمندان و جنگ زدهها بود.
به ثروتمندان و مستمندان بگو: بمیرید که مرگ او را از درد ملتها غافل ساخت».
آری با مرگ عمر رضی الله عنه صفحهی درخشانی از صفحات تاریخ ورق خورد. صفحهای که در آن نام مرد بی نظیری درج گردید. مردی که به فکر زراندوزی نبود و فریب زرق و برق سلطنت را نخورد و حکومت باعث انحراف وی از راه حق نگردید. و فرزندان و خویشاوندان خود را بر گردن ملت سوار ننمود، بلکه بزرگترین آرزویش نصرت اسلام و حاکمیت شـریعت الهی و اجرای عدالت بود و در فرصت کوتاهی که زمام امر را به دست داشت به همهی اینها رسید.[105]
([1]) البخاری، ک فضائل الصحابة ش 3700 .
([2]) صحیح التوثیق فی سیرة وحیاة الفاروق ص370 .
([3]) الخلیفة الفاروق عمربن الخطاب : عانی ص161 .
([4]) أولیات الفاروق ص122 .
([5]) همان: ص124 .
[6] البدایه والنهایه (7/.142)
[7] طبقات ابن سعد (3/364)
[8] تاریخ طبری (5/226)
([9]) مرویات أبی مخنق فی تاریخ الطبری د.یحیی الیحیی ص175 .
[10] طبقات ابن سعد (3/342)
([11]) مرویات أبی مخنف من تاریخ الطبری ص176 .
[12] الطبقات (3/342)
([13]) مسلم (3/1480).
[14] تاریخ طبری (5/225)
[15] منبع سابق.
[16] منبع سابق.
([17]) أولیّات الفاروق السیاسة ص127.
([18]) الطبقات : ابن سعد (3/339)، البیان والتبیین : جاحظ (2/46)، جمهرة خطب العرب (1/263-265)، الکامل فی التاریخ (2/210)، الخلیفة الفاروق عمربن الخطاب : عانی ص171، 172.
([19]) الإدارة الإسلامیة فی عصر عمربن الخطاب ص381.
([20]) الخلیفة الفاروق عمربن الخطاب : عانی ص174،175.
([21]) الخلیفة الفاروق عمربن الخطاب : عانی ص173-175.
([22]) عصر الخلافة الراشدة ص102.
([23]) صحیح التوثیق فی سیرة وحیاة الفاروق ص383.
([24]) البخاری، ک فضائل الصحابة، ش 3692.
([25]) التاریخ الإسلامی (19/33).
([26]) صحیح التوثیق فی سیرة وحیاة الفاروق ص383.
[27] التاریخ الاسلامی (19/44)
([28]) التهذیب ق 177/ب به نقل از محض الصواب (3/840).
([29]) سیر السلف لأبی القاسم الأصفهانی (1/160).
[30] مسلم، فضائل الصحابة ش 2352، محض الصواب (3/843).
[31] طبقات (3/503)
([32]) الإنصاف : مرداوی (2/503) محض الصواب (3/844).
[33] محض الصواب (3/854)
[34] منبع سابق.
([35]) الطبقات (3/366)
([36]) الطبقات (3/367)، محض الصواب (3/845).
[37] الفتاوی (15/140)
[38] محض الصواب (3/846)
[39] البخاری، ک الجنائز ش 1326.
([40])البخاری، ک الاعتصام، ش 2671 رقم 6897.
([41]) محض الصواب (3/847).
([42]) البخاری، ک فضائل الصحابة رقم 3482.
([43]) العشرة المبشرون بالجنة، محمد صالح عوض ص44.
[44] همان
[45] محض الصواب (3/855)
([46]) الطبقات الکبری (3/284).
([47]) الطبقات الکبری (3/284)، العشرة المبشرون بالجنة ص44.
([48]) الطبقات (3/345)
([49]) البخاری، ک فضائل الصحابة رقم 3704.
([50]) لله ثم للتاریخ کشف الأسرار وتبرئة الأئمة الأطهار ص94.
([51]) الرقائق : محمد أحمد الراشد ص121،122.
([52]) البخاری، فضائل الصحابة رقم 3704.
[53] منبع سابق.
([54]) سیر الشهداء ص41.
[55] بخاری ک فضائل صحابه ش 3704.
[56] منبع سابق.
([57]) مناقب أمیر المؤمنین ص230، الحسبة د. فضل إلهی ص27.
([58]) سیر الشهداء ص43.
[59] سیر الشهداء. ص 43
[60] جوله تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین.
[61] سیر اعلام النبلاء (3/489)
[62] تاریخ طبری (5/182)
([63]) العنصریة الیهودیة وآثارها فی المجتمع الإسلامی (2/518،519).
([64]) الحدیث أو المحدثون، أو عانیة الأمة الإسلامیة بالسنة، محمد أبو زهو ص182 .
([65]) همان ص182 .
([66]) الحدیث والمحدثون أو عنایة الأمة الإسلامیة بالسنة النبویة ص182 .
([67]) العنصریة الیهودیة (2/524).
([68]) الحدیث والمحدثون ص183 .
([69]) العنصریة الیهودیة (2/525).
([70]) الإسرائیلیات فی التفسیر والحدیث ص99 .
[71] الاسزاییلیات فی التفسیر والحدیث.
[72] طبقات ابن سعد (3/340)
[73] جولة فی عصر الخلفاء الراشدین ص296 .
[74] البدایه والنهایه (7/137)
([75]) جولة فی عصر الخلفاء الراشدین ص296 .
[76] محض الصواب (3/852)
([77]) همان (3/853) به نقل از مناقب أمیر المؤمنین ص249 .
([78]) الطبقات (3/372)، أنساب الأشراف الشیخان ص387 .
([79]) مصنف بن أبی شیبة (12/32) إسناده صحیح.
[80] المعجم الکبیر (طبرانی 9/179) با سند صحیح.
[81] منبع سابق با سند ضعیف.
[82] طبقات (3/374)
[83] الطبقات (3/373) با سند صحیح.
[84] طبقات (3/369)
[85] تاریخ المدینه (3/345) والحلیه (1/54)
[86] تاریخ الاسلام عهد الخلفاء الراشدین (ذهبی: 267)
[87] محض الصواب (3/908)
[88] المعرفة والتاریخ للفسوی (1/457)
([89]) مناقب أمیر المؤمنین : ابن الجوزی ص251 ، محض الصواب (3/909).
([90]) الطبقات (3/372).
([91]) محض الصواب (3/911)، ابن الجوزی ص252 .
([92]) الإدارة فی الإسلام فی عهد عمربن الخطاب ص391 .
([93]) همان: ص392 .
([94]) همان: ص392 ، التاریخ الإسلامی (1/609).
([95]) همان ص392 .
([96]) الإدارة الإسلامیة فی عهد عمربن الخطاب ص393 .
([97]) تراث الخلفاء الراشدین فی الفقه والقضاء ص46،47 .
([98]) أخبار عمرص5 .
([99]) الفاروق عمربن الخطاب، محمد رشید رضا ص54،55 .
([100]) همان ص55 .
([101]) همان ص55 .
([102]) من الخطأ الفادح أیضاً أن نتجاهل دور الصدیق وقیادته الوعیة بعد وفاة رسول الله r.
([103]) المائة الأوائل ترجمة خالد عیسی وأحمد سبانو ص163 .
([104]) تاریخ الطبری (5/214)، الأیام الأخیرة فی حیاة الخلفاء د. إیلی منیف شهلة ص40 .
([105]) جولة فی عصر الخلفاء الراشدین ص297 .
از کتاب: ترجمه سیره عمربن خطاب رضی الله عنه، تألیف : دکتر علی محمد محمد صلابی
سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
منبع: سایت نوار اسلام