
..... همة هیئتهای ارسالی به غیر از عماربن یاسر – همچنان که گفته شد – به مدینه بازگشتند و تأخیر عمار نگرانی کشته شدن او را در نزد حضرت عثمان و مشاوران او ایجاد نموده بود.
پس از مدتی از طرف عبدالله بن سعد والی مصر نامهای به دست عثمان بن عفان رسید و او را از این موضوع مطلع نموده بود که گروهی از آشوبطلبان و مخالفان، عمار را به خود متمایل نموده و او را تحت تأثیر سخنان خود قرار دادهاند!
تعدادی از آنان عبارت بودند از: عبدالله بن سبا – ابن سوداء – خالدبن ملجم، سودان بشر![22]»
حضرت عثمان و مشاورانش از کار عماربن یاسر و تحت تأثیر شورشیان و مخالفان قرار گرفتن او بسیار متأثر شدند!
عمار به خاطر کار ناروایی که قبلاً انجام داده بود توسط حضرت عثمان تأدیب شده بود و ظاهراً آن را فراموش نکرده، اما عثمان اصلاً آن را به دست فراموشی سپرده و به همین خاطر عمار را شخصی مورد اعتماد خود به شمار میآورد، و او را به آن مأموریت مهم و حساس به مصر فرستاده بود. اما باند سبأیه او را تحت تأثیر قرار داده و آن نگرانی را که از حضرت عثمان در دل داشت یادآور و زنده کرده و امور را بر او مشتبه نمودند و به همین خاطر سخنان آنان در آن شخصیت بزرگوار مؤثر واقع شده بود!
علت شلاق خوردن عمار به دستور حضرت عثمان این بود که میان او و عباس بن عتبه بر سر موضوعی مشاجرهای روی داده بود و آنان به ضرب و شتم یکدیگر پرداخته و پس از آن تهمتهایی را به یکدیگر نسبت دادند، و همدیگر را به فساد اخلاقی متهم نموده بودند! به همین خاطر حضرت عثمان دستور مجازات هر دوی آنها را داده بود!
آری حضرت عثمان رضی الله عنه دستور داد «حد قذف» بر هر دوی آنها اجرا شود! پس از مدتی خود، موضوع را به دست فراموشی سپرد، و با این تصور که عمار نیز آن را فراموش نموده او را به عنوان شخصیت مورد اعتماد خود برای تحقیق به مصر فرستاد!
باند توطئهگر سبأیه به سرکردگی عبدالله بن سبا آمدن او را به مصر غنمیت شمرده و ضمن ملاقات با حضرت عماربن یاسر رضی الله عنه ، ماجرای شلاق خوردنش را به دستور عثمان به او یادآور شده و او را به خود جذب کردند!
حضرت عثمان رضی الله عنه برای عبدالله بنسعد والی مصر نامهای فرستاد و از او خواست که با اکرام و احترام عمار را به مدینه بفرستد! او نیز دستور داد حضرت عمار رضی الله عنه را با احترام به مدینه روانه کنند!
وقتی عماربن یاسر به ملاقات حضرت عثمان رفت، حضرت عثمان او را به خاطر آنچه در مصر از او روی داده بود، مورد عتاب قرار داد و از جمله به او گفت: «ابویقظان! پس از آنکه عباس بن عتبه تو را مورد اتهام (قذف) قرار داد تو نیز همان اتهام را به او وارد نمودی، من نیز دستور اجرای حد شرعی «قذف» را بر هر دوی شما صادر کردم! آیا از اقدام من که حق تو را از او گرفتم و حق او را از تو ایفاد نمودم، ناراحت شده بودی؟!
پس از آن عثمان گفت: خداوندا! هر ستمی را که دیگران بر من روا میدارند، به خاطر تو آن را بر آنان میبخشم!
خداوندا! من به وسیله اقامة حدود شرعی به هر کسی که باشد به تو تقرب میجویم! و به پیامدهای آن اهمیتی نمیدهم!
عمار! من کاری به کار تو ندارم، میتوانی از نزد من بروی![23]»
آیا میتوان به خاطر تأدیب اشخاصی از مسلمانان – هر چند شخصیت بزرگوار و صحابی گرانقدری مانند عماربن یاسر باشد – حضرت عثمان را مورد ملامت قرارداد؟
مگر حضرت عمر تعدادی از شخصیتها و اصحاب بزرگوار را مانند عمروبن عاص و سعدبن ابی وقاص و ابیبن کعب را تعزیر و تنبیه ننمود؟!
مگر ما از عمار و دیگراصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و سلم انتظار داریم که از خطا و اشتباه مصون و مصمم باشند، در حالی که ما بر این باوریم تنها رسول خدا صلی الله علیه و سلم از عصمت و مصونیت برخوردار است و بس!
ممکن است افرادی مانند عماربن یاسر و دیگر اصحاب بزرگوار خطائی را مرتکب شوند و این حق امیرالمؤمنین است که مخطی و خطاکار را بر اساس موازین شرعی مجازات نماید و مخالفان را تأدیب کند و در این مورد عمر و عثمان با هم تفاوتی ندارند.
اما تحت تأثیر قرار گرفتن عماربن یاسر رضی الله عنه به سخنان دروغ و ادعاهای بیپایه باند سبأیه به این علت بوده که او از ماهیت اهداف آنها اطلاع نداشته و با تأمل و دوراندیشی و نگاه درست به شبهافکنیها و ادعاهای کفرآمیز آنان برخورد نکرده، بلکه با حسن ظن با سخنان آنها تعامل نموده بود.
همچنان که صحابی بزرگوار و مخلص ابوذر غفاری رضی الله عنه در شام تحت تأثیر سخنان عبدالله بن سبأ یهودی قرار گرفت، و آن را با حسن ظن پذیرفت!
اصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و سلم در زمینه بصیرت و تعمق فکری و میزان وسعت نظر و فراست و هوشیاری با هم متفاوت بودند، و چنین چیزی به هیچوجه برای آنان عیب و نقص به شمار نمیآید و از قدر و منزلت آنان نمیکاهد!
میان دیدگاه ابوذر غفاری و عمار یاسر از یک طرف و دیدگاه و موضعگیری ابودرداء و عبادهبن صامت از طرف دیگر در رابطه با سمپاشیهای عبدالله بن سبای یهودی تفاوت از آسمان تا به زمین است. در واقع آن دو صحابی اخیر به ماهیت یهودیگری او به درستی پی برده بودند! اما از خداوند بزرگوار خواستاریم که همة اصحاب رسول خدا را مورد رحمت و مشمول رضایت خویش قرار دهد!
پس از آنکه حضرت عثمان از حقیقت اوضاع و احوال مناطق و شهرهای مختلف اطلاع پیدا نمود، والیان و کارگزاران خود را به شرکت در اجتماعی دیگر پس از مراسم حج سال 34 هجری دعوت نمود.
برخی از آنانی که در آن اجتماع حضور پیدا نمودند، عبارت بودند از: معاویهبن ابی سفیان والی شام، عبدالله بن عامر والی بصره و عبدالله بن سعد والی مصر و عدهای دیگر.
حضرت عثمان با آنانی که در آن اجتماع شرکت کرده بودند، و همچنین عمروبن عاص والی سابق مصر و سعیدبن عاص والی قبل کوفه مشاوره و تبادل نظر نمود.
پس از آغاز اجتماع حضرت عثمان خطاب به آنان گفت: شما را چه شده است؟! چرا این همه علیه شما شکایت میشود؟ و این همه سخن چیست که علیه شما شایع میگردد؟! من از این نگرانم که نکند آنان راست بگویند و شما در مورد ادای مسئولیتهای خود کوتاهی نموده باشید!
در پاسخ به او گفتند: مگر شما اشخاصی را برای تحقیق و بررسی اوضاع به آن مناطق ارسال ننمودی؟ مگر مستقیماً با مردم تماس نگرفتند و از آنان – بدون دخالت ما- پرسو جو نکردند؟ مگر آنان به شما گزارش ندادند که عامه مردم در آسایش و امنیت قرار دارند و مردم از ما شکوایهای نداشتند؟!
آنان در ادامه گفتند: رهبران و بزرگان فتنه و آشوب هیچگاه سخنی به صداقت نگفته و خیرخواه ما و مردم نبودهاند! سخنانشان اصل و اساسی ندارد. تنها شایعهپراکنی و فتنهگری میکنند و بس و بر پایة دروغ و افتراء که نمیتوان داوری نمود![24]»
پس از آن عثمان بن عفان رضی الله عنه به آنها گفت:
اکنون رأی شما چیست؟
سعیدبن عاص ضمن سخنانی سنجیده و حکیمانه گفت: شکایات و تبلیغات آنها دروغ و افتراهایی بیش نیست که عدهای آدم معلومالحال آنها را در پنهانی سرهم کرده و سپس به خورد مردم داده و به تبلیغ و ترویج آن دروغها میپردازند که تنها عدهای از آدمهای ساده دل و خوش باور آنها را میپذیرند، کسانی که اهل درک و معرفت نیستند. آنها را تصدیق میکنند و در مجالس و محافل مختلف آنها را بازگو میکنند و در نتیجه دهان به دهان به همة مردم میرسند!
حضرت عثمان فرمود: چاره چیست؟ چگونه این مشکل را باید حل کرد؟
سعید گفت: بهترین راه حل شناسایی سردسته و رهبران فتنه و شایعهسازان و دروغپردازان و معرفی و محاکمه و اعدام آنهاست!
عبدالله بن سعد نیز گفت: حق هر کسی را باید رعایت نمود و او را در برابر اقداماتش نیز باید مورد مؤاخذه قرار داد!
معاویه بن ابیسفیان نیز گفت: شما اداره امور سرزمین شام را به من سپردهای و از مردم آن در مورد من و دیگر کارگزارانت جز اظهار رضایت چیزی به شما گزارش نشده است و در مورد دیگر مناطق والیان و کارگزاران آنها، خود، بهتر از اوضاع و احوال خبر دارند!
حضرت عثمان خطاب به عمروبن عاص فرمود: رأی تو چیست؟
عمروبن عاص گفت: من بر این باورم که تو بیش از حد در برابر سران فتنه از خود نرمش نشان دادهای و در مورد مجازاتشان درنگ کردهای! آنگونه که عمر فاروق با آنها برخورد میکرد، تو برخورد نمیکنی، و بیش از حد در مقابل آنان از خود نرمش و سعةی صدر نشان دادهای!
من بر این باورم که بهتر این است، تو همان راه و رسم ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله عنهم را در پیش بگیری و در جایی که شدت عمل لازم باشد با قاطعیت برخورد کرده و جایی هم که نرمش و مدارا لازم است با عقل و منطق و خرد و اندیشه و مهربانی و با حکمت برخورد کنی! با آنهایی که بدخواه مردماند لازم است با شدت عمل برخورد کنی و با آنهایی که در امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت صداقت وخلوصی دارند، با عفو و تسامح برخورد نمایی!
طرح مقابله با فتنهگران
پس از پایان سخنان آنها حضرت عثمان مطالبی را بیان داشت و طرح خود را برای رویارویی با فتنهگران، فتنهای که بدون تردید در راه بود – تمام آنچه که او میتوانست انجام دهد به تأخیر انداختن هر چه بیشتر آن فتنه بود – ارایه داد!
او از جمله گفت: من به همه نظرات و پیشنهادها و دیدگاههای شما با دقت توجه کردم! اما این مطلب را باید یادآوری نمایم، که برای هر مشکلی راه حلی وجود دارد که از آن باید وارد شد، و فتنه و آشوبی را که درمورد آن نسبت به مردم احساس نگرانی مینمایم، بدون تردید روی خواهد داد، اما ما باید همة تلاش خود را برای پیشگیری و به تأخیر انداختن و تعامل گامبهگام و کنترل و محدود نمودن آن به کار گیریم.
ما با مردم از در گفتگو و با تسامح و مهربانی، برخورد خواهیم کرد مگر جایی که حدود الهی باشد، که هیچ کس نمیتواند مانع اجرای آن شده و یا نقد و اعتراض بر آن گرفته و یا اینکه ما را به دلیل اجرای آن مورد ملامت و سرزنش قرار دهد!
در اجرای احکام الهی هیچکس را بر من حقی و حجتی نیست، و خداوند خود میداند که در ارتباط با تأمین خیر و مصلحت مردم کوتاهی نکردهام!
سوگند به خداوند که چرخ آسیاب فتنه و آشوب آماده چرخیدن است، خوشا به سعادت عثمان اگر بتواند قبل از مرگ از حرکت آن جلوگیری نماید!
با مردم مدارا کنید و حقوقشان را مراعات نمایید و با آنان از در عفو و تسامح وارد شوید و با آنان مهربان باشید، اما هر گاه به حدود و احکام خداوند بیحرمتی شد، در مورد آن از خود سستی و کوتاهی نشان ندهید![25]»
حضرت عثمان در پایان اجتماع از استانداران و کارگزاران خود خواست به محل خدمت و مأموریتشان بازگردند! و بر اساس تصمیمات گرفته شده با فتنهگری و توطئهچینیهای مخالفان برخورد نمایند، توطئهای که همة آنان بر این باور بودند که در راه است و دیر یا زود خواهد رسید.
معاویهبن ابی سفیان قبل از آنکه به طرف شام حرکت کند بار دیگر به خدمت حضرت عثمان رسید و خطاب به او گفت:
«یا امیرالمؤمنین! پیش از آنکه سیل فتنه و حوادث به سوی تو حرکت کنند، و برای رویارویی با آن کاری از تو ساخته نباشد، همراه من به شام بیا! و محل خلافت را به آنجا منتقل کن!
حضرت عثمان فرمود: من همسایگی با رسول خدا را با هیچ چیزی عوض نمیکنم، اگر چه به قطع شاهرگ گردنم بیانجامد!
معاویه گفت: در این صورت من سپاهی از مردم شام را برای مقابله با خطرهای احتمالی و دفاع از تو و مردم به مدینه ارسال مینمایم!
حضرت عثمان فرمود: نه! این پیشنهاد را هم نمیپذیرم و حاضر نیستم اسباب فشار و ایجاد کمبود را برای همسایگان رسول خدا و مهاجرین انصار فراهم نمایم!
معاویه گفت: یا امیرالمؤمنین! سوگند به خداوند فتنهگران و توطئهچینان یا تو را ترور میکند، یا موقعیت و رهبری تو را مورد تعرض قرار خواهند داد.
عثمان بن عفان رضی الله عنه گفت: «حسبیالله و نعم الوکیل.[26]» خداوند برایم کافی است و بهترین وکیل و محافظم است.
پس از آن بود که معاویهبن ابی سفیان راه شام را در پیش گرفت.
آشوب بزرگ
سال سی و پنج هجری فرارسید، سالی که در آن فتنهای افسارگسیخته روی داد و باند توطئهگر و برانداز سبأیه توانستند، توطئههای خود را علیه حضرت عثمان بن عفان و نظام اسلامی خلافت عملی نمایند!
پس از بازگشت استانداران به مناطق محل خدمت خود گروه عبدالله بن سبای یهودی اوضاع و احوال جدید را مورد بررسی قرار دادند، و به ناچار در طرح خویش تجدیدنظر نمودند!
طرح قبلی آنان بر پایه آغاز شورش و فتنه در مناطق مختلف علیه عثمان و جذب انسانهای ساده و بیخرد و ایجاد بلوا و فساد، قرار داشت!
اما آنان چند بار این طرح را عملی نموده و نتیجه مطلوبی را از آن نگرفته بودند، برای مثال شورشی را که در کوفه به رهبری یزیدبن قیس آغاز کردند و سر راه را بر سعیدبن عاص سد نموده و از بازگشت او به کوفه جلوگیری کردند! به اهداف اصلی آنها جامة عمل نپوشانید! و تنها نتیجهای را که از آن حرکت گرفتند، عزل سعیدبن عاص و تعیین ابوموسی اشعری توسط عثمان بن عفان به عنوان والی و استاندار کوفه بود.
سرکردگان شیطنتپیشة باند سبأیه در مصر و کوفه و بصره به این نتیجه رسیدند که برای رویارویی علنی و مناقشه و نزاع و محاکمة عثمان بن عفان در حضور مسلمانان مستقیماً وارد عمل شوند و به مدینه مرکز خلافت اسلامی بروند!
در سال سی و پنج هجری عدهای از آنان از ممالک مصر و کوفه و بصره، در ظاهر برای ملاقات با عثمان و امر به معروف و نهی از منکر و تلاش برای ایجاد اصلاحات و جلوگیری از اشتباهات خلیفه و بازخواست او در رابطه با عملکردش به طرف مدینه حرکت کردند!
آنان هم اعتراضات و شبهها و ایراد و انتقادهای خود را از حضرت عثمان یادداشت کردند تا در حضور مردم او را مورد بازخواست قرار دهند و خود او به آن اشتباهات و انحرافات اعتراف کند و عدهای از مردم را شاهد بر قضیه بنمایند تا که آن اعترافات را در مناطق مختلف منتشر کنند![27]»
بعد از آنکه عدهای از غوغاسالاران باند عبدالله بن سبأ یهودی وارد مدینه شدند، حضرت عثمان دو نفر مسلمان یکی از طایفه «بنیمحزوم» و دیگری از طایفة «زُهر» را نزد آنان فرستاد، و به آنها گفت ببینید چه خواستههایی دارند و رهبر و سردستة آنان کیست.
حضرت عثمان بن عفان قبلاً آن دو مرد را به خاطر خطاهایی که انجام داده بودند، مجازات نموده و آنان به حق تن داده و نسبت به حضرت عثمان کینهای در دل نداشتند!
باند توطئهگر سبأیه از این موضوع به خوبی اطلاع داشتند – که آن دو نفر از طرف حضرت عثمان مجازات شده بودند – و میخواستند از آن موضوع سوء استفاده کنند و حمایت آنها را به خود جلب نمایند!
سبأیان تازه به مدینه رسیده به خاطر طمعی که به آن دو نفر داشتند، آنان را به طور شفاف از قصد خود باخبر نمودند!
آن دو نفر به آنان گفتند: در شهر مدینه همکارانی دارید؟
گفتند: آری، سه نفر را داریم!
به آنان گفتند: میخواهید چه کار کنید؟
گفتند: قبل از هر چیز میخواهیم در مورد کارهایی که عثمان انجام داده با او صحبت کنیم! کارهایی که ما وقوع آنها را از او تبلیغ نموده و در دل مردم مناطق مختلف جای دادهایم! و در همه جا شایع نمودهایم! میخواهیم، به میان آنان برگردیم و بگوییم که عثمان به آن خطاهای خود اعتراف نموده است! اما حاضر به کنار نهادن آنها و اظهار ندامت نشده است!
در واقع میخواهیم در ایام حج سال آینده به عنوان حجّاج خانه خدا وارد مدینه شویم و پس از آن عثمان و نزدیکان او را محاصره و خلع کنیم، اگر هم حاضر به کنارهگیری نگردید، او را به این کار ناچار میکنیم!
آن دو نفر نزد حضرت عثمان بازگشتند و او را در جریان حقیقت مقصد و اهداف باند سبأیه قرار دادند، و به او گفتند: که هدف اصلی آنان برکناری و یا کشتن توست!؟
حضرت عثمان بر این باور بود که آنان ناتوانتر و کمتر از آنند که بتوانند چنان کاری را انجام دهند، و آن طرح آنان تنها افکار و خیالاتی است که در سر دارند، به همین خاطر وقتی از این طرح و توطئه آنها باخبر گردید، خندید و گفت: خداوندا آنان را هدایت فرما! زیرا اگر آنان را هدایت نفرمایی، بدبخت میشوند!»
حضرت عثمان رضی الله عنه کسی را دنبال آنانی که از مصر و کوفه و بصره آمده بودند فرستاد تا در مسجد با آنها ملاقات کند!
سپس مردم را به مسجد فراخواند!
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم به مسجد آمدند، و اعضای باند سبأیه در دو طرف منبر نشستند و مسلمانان در اطراف آنان قرار گرفته و حضرت عثمان رضی الله عنه بر روی منبر رفت!
در آن اجتماع بزرگ که حضرت عثمان پس از حمد و ثنای خداوند مردم را در جریان آمدن گروهی از سبأیه و اهداف آنها قرار داد و گفت که آنان آمدهاند تا او را وادار به اعتراف و اشتباهاتی که خود آنها آن را ساخته و پرداختهاند بنمایند تا زمینه را برای خلع او از خلافت فراهم کنند! یا او را به قتل برسانند!
سپس آن دو نفر که با آنان ملاقات کرده بودند، از جای خود برخاستند و به صحت سخنان حضرت عثمان شهادت دادند!
همة مردم حاضر در مسجد یکصدا از حضرت عثمان خواستند، به خاطر قصد فتنهگری و شورش علیه خلیفه و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان آنان را محاکمه و مجازات کند!
اما حضرت عثمان رضی الله عنه به این دلیل که آنان در ظاهر مسلمانند و جزو شهروند نظام اسلامی به شمار میآیند – با این درخواست مردم موافقت ننمود، همچنان که در مواردی مشابه از این اقدام خودداری کرده بود! او حاضر نشد که دیگران در مورد او بگویند: عثمان مسلمانان مخالفان خود را به قتل میرساند!
به همین خاطر حضرت عثمان با پیشنهاد مردم مخالفت نمود و گفت: ما آنان را نمیکشیم، بلکه آنها را مورد عفو و بخشش قرار میدهیم و آنان را با خدمات و خیرخواهیهای خود آشنا میگردانیم! ما هیچگاه مسلمانی را که مرتکب کاری که مستوجب قتل باشد، یا کفر و ارتداد آشکاری از او صورت نگرفته، نخواهیم کشت![28]»
مناظرة حضرت عثمان با هیئت گروه سبأیه
بعد از آن حضرت عثمان آنها را به بیان اعتراضها و انتقاد و شبهافکنیهای خود فراخواند و به آنان گفت: هر گونه اشتباهات و زیر پانهادن احکام شرعی و تضییع حقوق دیگران را که از من دیدهاید در حضور مردم بگویید!
در واقع آن اجتماع که در آن اصحاب رسول خدا و بسیاری از مردم حضور داشتند داشت به مناظرهای صریح و گفتگویی آزاد تبدیل میشد!
اعضای گروه سبأیه بلند میشدند و خطاها و اشتباهات حضرت عثمان رامطرح میکردند و سپس حضرت عثمان برمیخاست و در مورد آنها توضیح میداد و حقیقت موضوع را معلوم میکرد، و مسلمانان اهل انصاف هم به این گفتگوهای صریح و بیپرده و در واقع محاکمه و محاسبه توجه نموده و داوری میکردند!
حضرت عثمان به تک تک ایراد و انتقادهای آنان پاسخ میداد و حقیقت موضوع را بیان مینمود و از عملکرد صحیح خویش دفاع میکرد و اصحاب و مردم عادی را حَکَمْ شاهد و گواه قرار میداد. اکنون ما همراه آن مردم مسلمان و مخالفین و موافقین جهت شرکت در جلسه محاکمه علنی رئیس حکومت اسلامی امیرالمؤمنین حضرت عثمان که به درخواست خود او برگزار شده لبیک گفته و در شهر رسول خدا مدینه منوره به خانه خدا مسجد پیامبر اکرم میرویم و در کنار شاهدان حاضر در جلسه به عنوان یکی از شهود پای دفاعیات او مینشینیم تا به حقانیت دفاعیاتش پی برده درس انتقادپذیری و احترام به آراء و نظر دیگران و شفافیت و جوابگویی در برابر مردم را بیاموزیم. اینک با هم پای دفاعیات آن شهید مظلوم که از زبان خود ایشان بیان میشود مینشینیم:
1- آنان از من در مورد کامل خواندن نماز به هنگام سفر از مدینه به مکه ایراد میگیرند، و میگویند: رسول خدا صلی الله علیه و سلم وابوبکر و عمر رضی الله عنهم چنین نکردهاند!
من به این علت نماز را در سفر از مدینه به مکه کامل خوانده و کوتاه نکردهام که مکه شهر محل سکونت من است و در میان اهل و خانوادهام اقامت داشته و خود را مسافر نپنداشتهام!
ای اصحاب رسول خدا! ای مردم آیا چنین نیست؟
همه یکصدا پاسخ دادند، آری خداوند شاهد است که چنین است!
2- میگویند: تو زمینهای بسیاری را در اختیار گرفتهای و مسلمانان را در تنگنا قرار دادهای؟ و زمینهای وسیعی به چراگاه اشترانت اختصاص دادهای؟!
لازم به توضیح است که آن محلها پیش از من به چراگاه شترانی که از محل زکات جمعآوری شدهاند و همچنین شترانی که مجاهدین برای جهاد از آنها استفاده میکردهاند، اختصاص داشتهاند! و این رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ابوبکر و عمر بودهاند، که در اصل آن زمینها را به این کار اختصاص دادهاند، تنها کاری که من کردهام این بود که به خاطر بیشتر شدن شتران مقداری را بر آن زمینها افزودهام! و ما چهارپایان مردم مستمند را از چرانیدن در آن زمینها و چراگاهها جلوگیری نکردهایم، و به هیچوجه چهارپایان خودم را برای چرا به آن زمینها وارد ننمودهام!
زمانی که زمام امور خلافت را در دست گرفتم، بیش از همه مسلمانان شتر و گوسفند داشتم و همة آنها را در راه خیر و مصلحت اسلام و مردم هزینه و انفاق نمودم، و اکنون نه ثروتی دارم و نه از شتر و گوسفند خبری هست و تنها دو شتر برای من باقی مانده که از آنها برای رفتن به سفر حج استفاده مینمایم.
ای اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم !ای مردم مدینه! آیا این چنین نیست؟
اصحاب رسول خدا و مردم یکصدا گفتند: آری خدا شاهد است که چنین است!
3- آنان از من به خاطر سوزانیدن نسخههای متفرقه قرآن و باقی گذاشتن یک نسخه از آن و مردم را بر حول محور یک نسخه گرد آوردن انتقاد مینمایند!
بدانید که قرآن کلام خداوند است! و از جانب او فرود آمده و یک قرآن بیش نبوده است! و من به غیر از گرد آوردن مردم بر یک قرآن و برحذر داشتن آنان از تفرقه و پراکندگی، کار دیگری را انجام ندادهام، و در این کارم از ابوبکر که قرآن را جمعآوی نمود تبعیت کردهام!
آیا این چنین نیست؟
اصحاب رسول خدا و مردم گفتند: خداوند را شاهد میگیریم که این چنین بوده است!
4- آنان میگویند: رسول خدا صلی الله علیه و سلم حکمبن ابی العاص را به شهر طائف تبعید کرد، اما تو او را به مدینه بازگردانیدی!
لازم به یادآوری است که حکم بن ابیالعاص اهل مکه است نه مدینه و رسول خدا صلی الله علیه و سلم او را از مکه به طائف تبعید فرمود و پس از آنکه از او راضی شد، به شهر مکه بازش گردانید در واقع این رسول خدا بود که او را از تبعیدگاه بازگردانید!
ای اصحاب رسول خدا و ای مردم! آیا این چنین نبوده است؟
همه اصحاب و مردم گفتند: خدا را شاهد میگیریم که همین گونه بوده است!
5- اینان از من به خاطر دادن مسئولیت به افراد کم سن و سال و سپردن مسئولیت استانداری به جوانان انتقاد میکنند!
اما من به غیر افراد فاضل و شایسته و مورد اعتماد کس دیگری را به عنوان والی و کارگزار خود برنگزیدهام، آنان همه در کار خود دارای تجربه و پختگی هستند! اگر باور ندارید در موردشان تحقیق کنید!
آنهایی که قبل از من بودهاند جوانتر و کم سن و سالتر از کسانی را که من به کار گماردهام، به کارها و مسئولیتهای مهم مأموریت داده بودند، به عنوان مثال رسول خدا صلی الله علیه و سلم اسامهبن زید را – که از بسیاری از کارگزاران جوان من جوانتر بوده فرماندة سپاه اسلام گردانید، و عدهای تندتر از آنچه را که امروزه به من میگویند، آن روز به رسول خدا گفتند!
ای اصحاب رسول خدا و ای مردم آیا این چنین نبوده است؟
اصحاب و مردم گفتند: آری صحیح است! ظاهراً این عده بدون دلیل و بدون توضیح از دیگران عیب و ایراد میگیرند!
6- این عده در مورد بخششهایی که از غنایم به عبدالله بن ابیسرح دادهام، بر من خرده میگیرند!
اما من خمسِ خمس آن را که یکصد هزار درهم بوده، به عنوان پاداش جهاد و تلاش برای فتح آفریقا به او دادهام!
من به او گفته بودم: اگر خداوند تو را به فتح آفریقا توفیق دهد، خمسِ خمس غنیمت آنجا را به تو میدهم!
قبل از من ابوبکر و عمر رضی الله عنهم نیز این چنین کرده بودند!
با این وصف سربازان به من گفتنند: ما راضی نیستیم خمسِ خمس غنایم را به او بدهی! – در عین اینکه حق این اعتراض و مخالفت را نداشتند – من آن مقداری را که به عبدالله بن سعد داده بودم از او پس گرفتم و در میان سربازان تقسیم نمودم! بدین صورت عملاً به عبدالله بن سعد چیزی از آن غنایم داده نشد!
ای اصحاب رسول خدا و ای مردم! آیا این چنین نبوده است!
همه یکصدا گفتند: آری خداوند را شاهد میگیریم که این چنین بوده است!
7- همچنین این عده در مورد عشق و علاقهام به خویشاوندانم و عطایایی که به آنان میدهم از من انتقاد مینمایند!
در این مورد لازم است توضیح دهم که: عشق و علاقهام به خانواده و خویشاوندانم هیچگاه مرا بر آن نداشته که به دیگران ستم کنم و به خاطر آنان حق مردم را پایمال نمایم، بلکه همیشه حق دیگران را از آنان گرفته و در برابر مسئولیتهایشان آنها را بازخواست نموده و همچون دیگر مردم حقوق آنان را نیز مراعات کردهام!
اگر چیزی را به آنان بخشیدهام از اموال شخصی خودم بوده و به هیچوجه از بیتالمال مسلمانان چیزی را به آنان ندادهام زیرا من استفاده از اموال عمومی مسلمانان را نه برای خود و نه برای هیچکس دیگر روا نمیشمارم!
من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ابوبکر و عمر رضی الله عنهم از ثروت و دارایی خود بخششهای بزرگی میکردم و بسیار دستم باز بود و در انجام احسان و نیکی کوتاهی نمیکردم! اما اکنون که به سالهای پایانی عمرم نزدیک شدهام، اگر بیشتر به وضع خانواده و خویشاوندانم برسم و از اموال و داراییام که در نهایت به ایشان داده میشود، بذل و بخشش نمایم! چرا حقناپذیران اینگونه داوری میکنند؟!
سوگند به خداوند از هیچ شهر و دیاری مسلماننشین ثروت و زکاتی را گرد نیاوردهام مگر آنکه برای خود آنان خرج و هزینه کردهایم و به غیر از خمس غنایم چیزی را به مدینه نفرستادهاند! و خود مسلمانان و اصحاب کار تقسیم خمس غنایم را در میان آنهایی که استحقاقش را داشتهاند، بر عهده گرفتهاند!
سوگند به خداوند من یک فلس و بیشتر از آن را از غنایم برای خود و خویشاوندانم برنداشتهام و به غیر از اموال و دارایی خودم چیزی را از جایی دیگر نگرفتهام و به جز از اموال شخصی چیزی را به خویشاوندانم ندادهام!
8- این عده از من انتقاد میکنند که زمینهای فتح شده را در میان اشخاص معینی تقسیم کردهام!
لازم به یادآوری است که مهاجرین و انصار و دیگر مجاهدین در فتح آن زمینها مشارکت داشتهاند! زمانی که آن زمینها را در میان فاتحین تقسیم نمودم، تعدادی از آنان در آن مناطق باقی ماندند و مستقر شدند و عدهای دیگر هم به مدینه و دیگر مناطق بازگشتند، و آن زمینها همچنان ملک آنان بود و عدهای از آنها، آن زمینها را به دیگران فروختند و خود از وجه آنها استفاده نمودند!!
بدین صورت حضرت عثمان رضی الله عنه به مهمترین ایرادها و انتقادهای افراد باند سبأیه – که علیه او شایع کرده بودند، پاسخ داد و حقیقت مطلب را برای همه روشن نمود.[29]»
سرکردگان باند عبدالله بن سبا که در کنار منبر نشسته بودند همچون دیگر اصحاب و مردم صالح و متدین، به سخنان او توجه میکردند!
همة مسلمانان تحت تأثیر توضیحات و بیانات حضرت عثمان قرار گرفتند و تمامی توضیحات او را تصدیق کردند و بر میزان محبتشان براو افزوده شد!
اما سرکردگان سازمان سبأیه و پرچمداران فتنه و آشوب تحت تأثیر سخنان او قرار نگرفتند و کوتاه نیامدند، زیرا در پی کشف حق و حقیقت نبودند و در جهت خیر و مصلحت مردم گام برنمیداشتند، بلکه هدف اصلی آنان ایجاد آشوب و بلوا و توطئهچینی علیه اسلام و مسلمانان بود و بس!
تعدادی از اصحاب و عدهای دیگر از مسلمانان به حضرت عثمان پیشنهاد کردند که به خاطر دروغگویی و فریبکاری و کینهتوزی و توطئهگری، آن عده از سران سبأیه را به قتل برساند! و اسلام و مسلمانان را از شر آنان در امان قرار دهد! تا مناطق و ممالک مختلف اسلامی سر و سامان بیابند و در واقع آتش فتنه و آشوبی که آنان و پیروانشان بر پا کرده بودند خاموش شود!
اما حضرت عثمان بر باور دیگری بود و تحلیل دیگری از موضوع داشت، او مجازات ننمودن و رها کردن آنان را ترجیح میداد، تا به این وسیله وقوع فتنه را هر چه بیشتر به تأخیر بیندازد.
حضرت عثمان علیه آنانی که با مقاصد شوم و توطئهگرانه از مصر و کوفه به بصره به مدینه آمده بودند، علیرغم آگاهی از طرح و توطئه و مقاصد آنها، اقدامی را انجام نداد، و آنان را برای ترک مدینه و بازگشت به محل سکونت خود آزاد گذاشت!
اما باند سبأیه در مورد وارد شدن به اقدام عملی نهایی با هم اتفاق نظر پیدا کردند و تصمیم گرفتند حضرت عثمان را مورد تهاجم قرار داده و او را بر سر دو راهی استعفا و یا کشته شدن قرار دهند!
طرح آنان این بود که در ایام حج از مناطق سهگانه مصر و کوفه و بصره به همراه دیگر حجاج و در لباس حاجی به مدینه بیایند. و بالاتفاق بگویند که قصد حج و زیارت دارند. و هنگامی که مردم شهر مدینه به قصد ادای مراسم حج در مکه حرکت کردند و شهر نسبتاً خلوت شد و مردم سرگرم ادای مناسک حج در مکه شدند از این فضای خالی مناسب به وجود آمده استفاده کرده و برای تحت فشار قرار دادن عثمان به استعفا یا کشتن، خانة او را محاصره نمایند![30]»
باند برانداز عبدالله بن سبأ در پنهانی این نقشة شیطانی خود را کشیدند اما با کمال تأسف مسلمانان از این توطئه شوم آنان بیخبر بودند!
..... ادامه در بخش پنجم
منبع: سايت نوار اسلام