......
فشار آوردن و خود را به حجرالاسود چسباندن
فشار آوردن و خود را به حجرالاسود چسباندن، مادامکه موجب رنج دیگران نباشد، اشکالی ندارد.گویند عبدالله ابن عمر، آنقدرفشار میآورد تا اینکه بینی خود را خونین میساخت، و پیامبر صلی الله علیه و سلم به عمر بن خطابگفت:" یا أبا حفص إنک رجل قوی، فلا تزاحم علی الرکن، فإنک تؤذی الضعیف، ولکن إن وجدت خلوة فاستلم، وإلا فکبر وامض [ای عمر تومرد نیرومندی هستی، زیاد بررکن حجرالاسود، فشارنیاور،چون موجب رنج ضعیفان میشود، ولی هروقت خلوت شد استلامکن والا تکبیر گوی و بکار خود ادامه بده و روان شو]".
٢-اضطباع: وسط بالاپوش احرام و ردا را زیر بغل طرف راست قرار دادن و دو طرف دیگر آن را روی دوش چپ گذاشتن:
ابن عباس گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش از "جعرانه“ قصد عمره کردند و ردای خویش را زیربغل راست وروی دوش چپ انداختند -اضطباع - بروایت احمد و ابوداود. و مذهب جمهور فقها چنین است. در فلسفه آنگفتهاند اینکار به هروله
رفتن در طوافکمک میکند. مالکگفته است اضطباع سنت نیست زیرا معروف نیست وکسی را ندیده استکه آن را انجام داده باشد و باتفاق همه اضطباع درنماز طواف، مستحب نیست.
٣-هروله: بشرعت رفتن با تکان دادن شانهها وگامهای نزدیک بهم. هروله در سه دور طواف اول و بطور عادی رفتن در چهار دور طواف بعدی سنت میباشد از عبدالله بن عمر روایت استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم سه دور اول طواف را از حجرالاسود شروعکرد و تا بدان میرسید با هروله میرفت و چهار دور بعدی بطور عادی میرفت. (از حجرالاسود شروعکردن و دوباره بدان رسیدن یک دور و یک شوط بحساب میآید، پس سه شوط با هروله و چهارشوط با رفتن عادی. بروایت احمد و مسلم. اگرکسی هروله را درسه دور اول ترککرد، لازم نیست در چهاردور بعدی آن را قضاکند. “اضطباع” و”هروله“ درطواف عمره و هرطوافیکه سعی بین صفا و مروه بدنبال داشته باشد، برای مردان سنت میباشد.
شافعیه گویند: اگرکسی در "طواف القدوم” اضطباع و هروله را انجام داده بود اعاده و دوباره انجام دادن اضطباع و هروله، در “طواف الافاضه“ لازم نیست. و اگر بعد ازطواف القدوم، سعی بین صفا ومروه را انجام نداد سعی را برای بعد ازطواف
الزیاره بتاخیر انداخته، اضطباع و هروله را در، طواف الزیاره انجام میدهد. زنان نباید اضطباع و هروله را انجام دهند، چون ستر عورت واجب میباشد. چون ابن عمرگفت: زنان نباید در طواف و سعی بین صفا و مروه، هروله بروند. بروایت بیهقی.
فلسفه هروله رفتن
ابن عباس در این بارهگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم وقتیکه بمکه وارد شد، بر اثر تب مدینه سست و ناتوانگردیده بود، مشرکانگفتند: قومی بر شما وارد میشوندکه تب مدینه آنان را ناتوان ساخته وازآن دچارشر و تباهی شدهاند. خداوند پیامبر صلی الله علیه و سلم را براینگفته مشرکان مطلع ساخت. لذا به یاران خود فرمود در سه دور و شوط اول طواف، هروله بروند ودر بین دو رکن بصورت عادی بروند. چون مشرکان مسلمانان را دیدندکه با هروله میروند،گفتند: “اینانکه شما میگفتید براثر تب مدینه ناتوان شدهاند، از ما قویترند”. ابن عباس گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم بخاطر توجه به حال اصحاب دستورنداد،که درهمه هفت دورطواف هروله بروند تا خسته نشوند و زیان نبینند”. بروایت بخاری و مسلم و ابوداودکه متن از او است.
عمر خطاب در نظر داشتکه بعد از اینکه این فلسفه منتفی شده است و مسلمین براوضاع مسلط شدهاند، هروله را ترککنند، ولی خواست صورت طواف بهمان حال دوران پیامبر صلی الله علیه و سلم برای نسلهای بعدی باقی بماند و یادگاری باشد. محبالدین طبریگوید:گاهی بنا به سببی، چیزی در دین پیش می آید، سپس آن سبب از میان میرود، ولی حکم آن باقی میماند.
زید بن اسلم از پدرش نقل میکندکهگفت: ازعمر بن خطاب شنیدمکه میگفت: چرا ما امروز هروله میرویم و شانههای خود را برهنه میسازیم؟ و حال آنکه خداوند اسلام را پیروزگردانیده است وکفر وکافران را نابود ساخته است. با این حال چیزیکه در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم انجام میدادیم، آن را ترک نمیکنیم.
٤-استلام رکن یمانی و دست مالیدن بر آن: عبدالله ابن عمرمی گوید: من پیامبر صلی الله علیه و سلم را ندیدهامکه هیچ رکنی را دست بزند ولمسکند مگردو رکن یمانی را -یعنی رکن یمانی ورکن حجرالاسود -و من ازآنوقتکه پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیدمکه چنینکرد استلام این دو رکن یمانی را -رکن یمانی و رکن حجرالاسود -ترک نکردهام نه در حال سختی و نه در حال فراغ. هر دو بروایت بخاری و مسلم.
طوافکننده بدین علت این دو رکن را استلام میکند،که فضیلت آنها بیش از دیگرارکان است. برای مثال رکن حجرالاسود دو مزیت دارد. یکی آنکه برقواعد و بنیانی،که ابراهیم نهاده بود، نهاده شده است و دیگر اینکه حجرالاسود درآن قرار داردکه نقطه آغازو انتهای طواف میباشد. و رکن یمانیکه در مقابل آن است هم بر اساس پایهایکه حضرت ابراهیم نهاده بود، نهاده شده است.
ابوداود از ابن عمر روایتکرده است که از قول عایشه به وی خبر داده شده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" إن الحجر بعضه من البیت [بعضی از حجر اسماعیل جزو خانه کعبه می باشد]". ابن عمرگفت: بخدای سوگند، گمان میکنم که عایشه این مطلب را، از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیده باشد، منگمان میکنمکه پیامبر صلی الله علیه و سلم بدین سبب استلام دو رکن (شامی) متصل به حجر اسماعیل را ترککرده است،که آنها براساس قواعد و پایه اولی بیتالله نهاده نشدهاند و مردم هم بدین جهت، بیرون سوی حجر اسماعیل را طواف میکردند [11]. همه امت اسلامی متفقند بر اینکه استلام دو رکن یمانی مستحب میباشد و طوافکننده، دو رکن غیریمانی، یعنی دو رکن شامی را، استلام نمیکند. ابن حبان در صحیح خود روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" الحجر والرکن الیمانی یحط الخطایا حطا [زیارت و استلام سنگ حجرالاسود و رکن یمانی گناهان را محو میکنند]".
دو رکعت نماز بعد از طواف[12]
سنت استکه طوافکننده، بعد ازاتمام هرطواف، خواه طواف فرض یا طواف سنت، دو رکعت نماز درکنار مقام ابراهیم یا در هر نقطهای از مسجدالحرام بخواند. جابرگوید چون پیامبر صلی الله علیه و سلم به مکه وارد شد هفت دورخانهکعبه را طواف نمود وبه مقام ابراهیم آمد و این آیه را خواند:" واتخذوا من مقام إبراهیم مصلی " سپس پشت مقام ابراهیم دو رکعت نمازخواند و بعد ازآن به نزد حجرالاسود آمد وآن را استلام نمود. بروایت ترمذیکه آن را حدیث حسن صحیح دانسته است. و سنت استکه در آن دو رکعت، بعد از قرائت فاتحه، سورههای “کافرون” و “اخلاص” بخواند. و بروایت مسلم ودیگران این عمل ازپیامبر صلی الله علیه و سلم بثبوت رسیده است. این دو رکعت را میتوان در هر جای از حرم خواند، حتی در اوقاتیکه از خواندن نماز در آنها نهی شده است. جبیربن مطعمگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" یا بنی عبد مناف لا تمنعوا أحدا طاف بهذا البیت، وصلی أیة ساعة شاء، من لیل، أو نهار [ای بنی عبدمناف،کسی را از طواف بدور این خانه و خواندن نماز در هر ساعت از شب و روز باشد، منع نکنید]". بروایت احمد و ابوداود و ترمذیکه آن را تصحیح نموده است.
اینست مذهب امام شافعی و احمد. همانگونهکه این دو رکعت نماز، بعد از طواف در مسجد سنت میباشد، در خارج مسجد نیز جایز است. زیرا بخاری از ام سلمه روایتکرده است،که او سواره طوافکرد و نماز را نخواند تا اینکه از مسجد بیرون رفت.
مالک از عمرروایتکرده استکه اوآنها را در ”ذی طوی“ خواند و بخاری گوید:
عمر بن خطاب پس ازطواف در خارج حرم شریف این دورکعت نمازرا خواند اگر کسی بعد از طواف نمازفرض بخواند، بجای سنت هم او راکفایت میکند و بسنت عمل نموده است و درنزد شافعیه و مشهور مذهب احمد صحیح اینست.
مالک و حنفیهگفتهاند: غیر از این دو رکعت سنت، چیزدیگری موجب انجام سنت نیست و چیزی بجای آنها نمینشیند (و تنها با خواندن دو رکعت سنت، سنت نبوی تحقق میپذیرد).
عبور و مرور از جلو کسی که در حرم مکی نماز میخواند
جایز استکهکسی در مسجدالحرام نماز بخواند و مردم خواه زن یا مرد.از پیش روی او بگذرند، بدون اینکه کراهت داشته باشد. و این مسئله از خصایص مسجدالحرام است.کثیر بنکثیر بن وداعه بنقل از بعضی افراد خانوادهاش و جدش گوید: “که او پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیده است،که درکنار “بنیسهم” نماز میخواند و مردم از جلو او عبور میکردند و “ستره“ و پوششی در بین او وآنان فاصله واقع نشده بود. سفیان بین عیینهگوید: “بین او و بینکعبه، سترهای وجود نداشت“. بروایت ابوداود و نسائی و ابن ماجه.
طواف مردان وزنان با هم
بخاری از ابن جریج روایت میکند که او گفت: عطاء به وی خبر داد، که ابن هشام زنان را ازطواف با مردان منع نمود و عطاء به ویگفت: چگونه زنان را از طواف با مردان منع میکنی و حال آنکه زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم با مردان طواف میکردند؟ گوید:گفتم، بعد از آیه حجاب بود یا پیش از آن؟ اوگفت: بجانخود سوگند میخورمکه من بعد از آیه حجاب محضر پیامبر صلی الله علیه و سلم را دریافتهام.گفتم: چگونه با مردان مخلوط میشدند واختلاط به چه شکل بود؟گفت: با مردها نمیآمیختند و مخلوط نمیشدند، عایشه(رض) دورازمردان و تنها طواف میکرد و با آنها مخلوط نمیشد. زنی به ویگفت: ای ام المومنین بیا برویم حجرالاسود را استلامکنیم، او گفت: تو تنها برو و خود او امتناع ورزید. آنان شبها ناشناخته بیرون میرفتند و با مردان طواف میکردند ولی هر وقت داخل بیت میشدند، صبر میکردند تا اینکه مردها بیرون میرفتند و آنگاه داخل میشدند .و زن میتواند بهنگام خلوت حجرالاسود را استلامکند و از مردان کناره بگیرد.
روایت شده استکه عایشه(رض) به زنیگفت: بر حجرالاسود زیاد فشار نیاور و داخل در ازدحام نشو، اگر دیدی خلوت است آن را استلامکن و اگر دیدیکه شلوغ است و ازدحام فراوان است، چون به برابرآن رسیدی، تکبیر و تهلیلگوی و کسی را میازار“.
طواف سواره
طواف کننده، میتواند سواره طواف کند، حتی اگر قادر به راه رفتن هم باشد، مشروط برآنکه برای سواری خویش سبب و علتی داشته باشد. ابن عباسگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم درحجهالوداع سواربرشترخویش طوافکرد و رکن را با عصای خویش استلام نمود. بروایت بخاری و مسلم.
جابرگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم در حجهالوداع سواره، خانه کعبه را طواف نمود و سعی بین صفا و مروه را انجام داد تا مردم او را ببینند واو براعمال مردم مشرف باشد واز او سئوال کنند، زیرا مردم بر او ازدحام کرده بودند.
مکروه است که جذامی با مردم سالم طواف کند
مالک بروایت ازابوملیکهگوید: عمر بن خطاب علیه السلام زنی جذامی را دیدکه خانه کعبه را طواف میکند، به ویگفت: ایکنیز خدا، مردم را آزار مرسان، ایکاش در خانهات مینشستی، و او چنینکرد. سپس بعدها مردی ازکنار اوگذشت و به وی گفت: آنکسکه ترا ازطواف منعکرد، مرده است، پس بیرون بیا و طوافکن. آن زن گفت: من حاضر نیستم در حال حیات از او پیروی کنم ولی بعد از مرگ او از او نافرمانی نمایم، یعنی بعد از مرگ نیز از او اطاعت میکنم.
مستحب است که از آب زمزم نوشید:
چون طوافکننده از طواف فارغ شد و دو رکعت نماز درکنار مقام ابراهیم خواند، مستحب استکه ازآب چاه زمزم بنوشد. در صحیحین آمده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم ازآب زمزم نوشید وگفت:" إنها مبارک إنها طعام طعم وشفاء سقم ، [این آب انسان گرسنه را سیر میکند و شفای بیماری است]". وگویند شب معراج واسراء جبریل علیه السلام قلب پیامبر صلی الله علیه و سلم را بدان آب شست. طبرانی در"الکبیر" و ابن حبان ازابن عباس روایت نموده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:" خیر ماء علی وجه الارض ماء زمزم، فیه طعام الطعم، وشفاء السقم [بهترین آب روی زمین آب زمزم استکهگرسنه را سیر وبیمار را شفا میدهد]". منذریگفته: راویان این حدیث موثوق به هستند.
آب نوشیدن از آن
سنت استکسیکه ازآب زمزم مینوشد، آن را بنیت شفا از بیماری و خیردنیا و دین بنوشد. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:" ماء زمزم لما شرب له [آب زمزم بهر نیتی خورده شود، برای شفا و درمان است و سودمند واقع میشود]". سعید بن سعید گفت: من عبدالله بن المبارک را درمکه دیدمکه برایش آب زمزم آوردند و خواست ازآن جرعهای بنوشد، سپس روی بکعبه ایستاد وگفت: “خداوندا ابن ابی الموالی از محمد بن المنکدر و او از جابر برایم نقلکرده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ماء زمزم لما شرب له ". و من آنرا بمنظوررفع عطش درروز قیامت مینوشم، سپس آنرا نوشید”. احمد با سند صحیح و بیهقی آنرا روایتکردهاند.
ابن عباسگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" " ماء زمزم لما شرب له، إن شرته تستشفی شفاک الله، وإن شربته لشبعک، الله أشبعک الله، وإن شربته لقطع ظمئک قطعه الله، وهی هزمة جبرائیل وسقیا الله إسماعیل [آب زمزم بهرمنظوری نوشیده شود، برای آن سودمند است و آنرا برآورده میکند، اگرآنرا بمنظور طلب شفا از بیماری بنوشی، خدا ترا شفا میدهد و اگرآنرا بمنظور سیر شدن ازگرسنگی بنوشی، خدا ترا سیر خواهد کرد وگرآنرا بمنظور رفع تشنگی بنوشی، خدا تشنگی شما را رفع میکند، آن حفرهای استکه جبریل بوجود آورد و خداوند بدان اسماعیل را سیراب ساخت]". دارقطنی و حاکم آنرا آوردهاند و حاکم بدان افزوده است:" وإن شربته مستعیذا، أعاذک الله [اگر آنرا بمنظوراستعاذه و پناه بردن به خداوند، بنوشی خدا ترا پناه دهد ]".
مستحب استکه آنرا با تانی وبه سه نوبت وبا نفسکشیدن، بنوشی وروبه قبله وکاملا سیراب شده بنوشید، یعنی آنقدر بنوشدکه بتمامی سیراب وپر شود. و حمد و ستایش خدایگوید و دعای ابن عباس را بخواند ابوملیکهگوید: مردی به نزد ابن عباس آمد، گفت: ازکجا میآیی؟ گفت: از آب زمزم نوشیدم. ابن عباس گفت: آنگونهکه لازم است نوشیدی؟ اوگفت: چگونهای ابن عباس؟ ابن عباس گفت: هرگاه ازآن نوشیدی، روی به قبلهکن و ذکرخدایگوی، و سه بارنفس بکش وآنگاه ازآن، آنقدر بنوشکه شکمت ازآن پر شود و بتمامی سیراب شده باشی -تا پهلوهایت بالا میآید - چون فارغ شدی حمد خدایگوی، زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " آیة ما بیننا وبین المنافقین أنهم لا یتضلعون من زمزم [فرق بین ما و منافقان آنستکه منافقان ازآب زمزم آنقدرنمینوشندکه پهلوهایشان بالا بیاید]". بروایت ابن ماجه و دارقطنی و حاکم.
ابن عباس چون ازآب زمزم مینوشید میگفت:" اللهم إنی أسألک علما نافعا، ورزقا واسعا، وشفاء من کل داء. [خداوندا از تو دانش سودمند و روزی فراخ و شفای هرگونه بیماری را میخواهم]".
پیدایش چاه زمزم
بخاری از ابن عباس روایتکرده استکه هاجر علیها السلام وقتی که او و فرزندش اسماعیل دچار تشنگی گردیدند برکوه مروه رفت و صدائی شنید، بخویشتن گفت: “خاموش، سپس بدقت گوش داد و دوباره همان صدا را شنید و گفت: براستی صدایت را شنیدم، اگر فریادرس هستی. آنگاه فرشتهای را در محل فعلی زمزم دید، که با پاشنه یا بال خود، آنجا را میکند تا اینکه آب پیدا شد. هاجر شروع کرد بکندن آن تا بصورت حوض درآید و با مشت از آن برمیگرفت و مینوشید و فوراً جای مشت او آب فوران میزد”.
ابن عباسگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" رحم الله أم إسماعیل، لو ترکت زمزم - أو قال: لو لم تغترف من الماء - لکانت زمزم عینا معینا [خدا مادر اسماعیل را بیامرزد، اگر زمزم را بحال خود میگذاشت و ازآن با مشت برنمیداشت و جلوآن را نمیگرفت، زمزم بصورت چشمه روان درمیآمد]". اوگفت: سپس هاجر ازآن آب نوشید و بچهاش را شیر داد. فرشته به ویگفت: از خشک شدن و ضایع شدن آب این چشمه نترسید. بیگمان این جوان - اسماعیل -و پدرش خانه خدا -بیتالله الحرام -را در اینجا بنیان مینهند و خداوند دوستان خود را تباه نمیکند وآنان را ضایع نمیگرداند. خانهکعبه همچون تپهای بودکه سیلهاگاهی از طرف راست وگاهی از چپ آنرا خراب میکرد و سیلی بردگی را ایجاد مینمود و شکاف پدید میآورد.
مستحب است درنزد "ملتزم" دعا خواند:
بعد از اینکه حاجی ازآب زمزم نوشید مستحب است در نزد ،“ملتزم” دعا کند.
بیهقی از ابن عباس روایتکرده استکه او بین “رکن” و “باب -درکعبه” میماند و دعا میکرد ومیگفت: بین رکن ودرکعبه ملتزم میباشد و هرکس آنجا ملازم شود هرچه ازخداوند، تقاضاکند خداوند به وی عطاکند. ازعمروبن شعیب ازپدرش و
از جدش روایت شدهکهگفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیدمکه صورت و سینه خود را به “ملتزم” چسبانده بود. بعضیگفتهاند: “ملتزم” عبارت است از حطیم [13].
بخاریگوید: حطیم عبارت است از حجرهاسماعیل، و حدیث اسراء را در تایید این مدعا ذکرکرده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: در حالیکه در حطیم خوابیده بودیم و در بعضی روایاتگفته است: در حجره خوابیده بودیم. وگفته استکه حطیم بمعنی محطوم مانند قتیل بمعنی مقتول میباشد.
مستحب استکه داخل خانه کعبه و حجر اسماعیل شد:
بخاری و مسلم از ابن عباس روایتکردهاندکه در سال فتح مکه، پیامبر صلی الله علیه و سلم بداخل خانهکعبه رفت واسامه بن زید و عثمان بن طلحه، هم همراه او بودند و دررا بروی خود بستند. چون درگشودند، بلال به من خبردادکه پیامبر صلی الله علیه و سلم درداخلکعبه دربین دوستون یمانی نماز خواند. برمبنای این راویت علما، داخل شدن درکعبه و نماز خواندن درآنجا را سنت میدانند وگفتهاند اگرچه سنت است ولی از جمله مناسک حج نیست، چون ابن عباسگفت: ای مردم داخل شدن در خانهکعبه، جزو مناسک حج نیست. بروایت حاکم با سندی صحیح. اگرکسی نتوانست بداخلکعبه برود، مستحب استکه بداخل حجر اسماعیل برود و آنجا نماز بخواند، چون قسمتی ازحجر جزو خانهکعبه میباشد. احمد با سند جید ازسعید بن جبیر و او از عایشه روایت کرده است کهگفت،گفتم: ای رسول خدا همه افراد خانواده تو، بداخل خانهکعبه رفتند، جز من، او فرمود: بگو شیبه بن عثمان بن طلحه،کلیددار کعبه در را برای تو بگشاید. منکسی بنزد او فرستادم، اوگفت: ما نتوانستهایم در دوره جاهلی و دوره اسلام در شب در خانه را بگشاییم. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" صلی فی الحجر فإن قومک استقصروا عن بناء البیت، حین بنوه [برو نمازت را در حجر اسماعیل بخوان -که آنهم جزء خانهکعبه است -زیرا قوم تو در بنای خانهکعبهکوتاهیکردند و جزئی ازآن راکه حجر باشد همراه آن و داخل آن نساختند]".
سعی بین صفا و مروه
دلیل مشروعیت آن: بخاری از ابن عباس روایت کرده است که ابراهیمعلیه السلام همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل شیرخواره را به مکه آورد وآنان راکنار بیتالله و زیرسایه درختی،که بالای محل فعلی زمزم قرار داشت، بجاگذاشت وآن روز، در مکهکسی وجود نداشت وآبی هم نبود وکیسهایکه درآن خرما بود و مشکیکه آب داشت، در نزد آنان نهاد، سپس ابراهیم برگشت و رفت و مادر اسماعیل او را دنبالکرد وگفت: ای ابراهیمکجا میروی و ما را در این درهکهکسی و چیزی نیست، تنها میگذاری؟ -چند بار این حرف را تکرارکرد و ابراهیم به وی توجهی نمیکرد و سوی او نمینگریست. هاجرگفت: آیا خداوند ترا بدین دستور داده است؟ ابراهیمگفت: آری. هاجرگفت: پس خداوند ما را فراموش و تباه و ضایع نمیکند. در روایت دیگری آمده استکه هاجرگفت: ما را برای چهکسی ترک میکنی؟ ابراهیمگفت: برای خداوند. هاجرگفت: بدان راضی و خرسندم و برگشت ابراهیم هم راه خویش را پیشگرفت تا اینکه به “تثنیه -گردنه انتهای دره" که او را نمیدیدند رسید، آنگاه بطرف خانه کعبه ایستاد و دست بدعا برداشت و این کلمات را برزبان آورد:" ربنا إنی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا لصلاة فاجعل أفئدة من الناس تهوی إلیهم، وارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون [پروردگارا من فرزند وزن خود را در وادی بیکشت وذرع وبیابان سکونت دادم. نزد خانه محترم تو وکعبه معظم تو، آنان را نهادیم تا برپای دارند نمازرا و بتو بردارند نیاز را، پروردگارا دلهای مردمان را به بسوی آنان متمایلگردان و همه را به سوی این بقعه دوان گردان و روزیشان گردان، میوههائی را که ازهمه جا بدانجا آرند، امید میدارمکه شکر آن بگزارند]".
هاجر در زیر درخت نشست و فرزندش را درکنار خود نهاد و مشک را بدرخت آویزانکرد و ازآن نوشید و بچهاش را شیرمیداد تا وقتیکه آن مشک تمام شد و بدنبال آن، شیردر پستان وی نیز خشکگردید وگرسنگی بر فرزندش چیره شد، تا اینکه هاجر با نگرانی تمام، او را نگریست و اضطراب بچه را مشاهدهکرد و تاب دیدن او را نداشت، برخاست و رفت تا اینکه بر بالای تپه صفاکه نزدیکتر بود قرار گرفت. سپس ازآنجا به سوی دره نگاهکرد، تا ببیند آیاکسی هست؟ آنجاکسی را ندید. لذا از صفا پائین آمد، تا اینکه به دره رسید، دامن خود را جمعکرد و چون انسان خستهای برفتن خود ادامه داد تا اینکه ازوادیگذشت و به بالای مروه رسید و ازآنجا نگاهکرد تا ببیند آیاکسی را میبیند؟ آنجا همکسی را ندید. هفت دوراین رفتن بین صفا و مروه را تکرارکرد. ابن عباسگفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: بدین سبب است،که مردم هم سعی بین آن دو تپه را انجام میدهند.
حکم سعی بین صفا و مروه
علما درباره سعی بین صفا ومروه بدین شرح اختلاف دارند:
الف -ابن عمر و جابر و عایشه از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم و مالک و شافعی و احمد، بنا بروایتی ازاو، میگویند: سعی بین صفا و مروه رکنی از ارکان حج است. بگونهای که اگر حاجی آن را ترک کند، حج وی باطل و با قربانی یا چیزی دیگر، جبران نمیشود. و بر این مذهب خویش بدلایل زیر استدلال کردهاند:
1-بخاری بنقل از زهریگوید: عروهگفت: از عایشه پرسیدم: نظرت درباره این آیه چیست:" إن الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوف بهما [صفا و مروه ازجمله شعایر خداوند میباشند، پس هرکس به حج یا عمره رفت برویگناهی نیستکه آنها را نیزطوافکند و سعی بین آنها را انجام دهد]". بخدای سوگندگمان میکنمکه اگرکسی آنها را هم طواف نکرد برویگناهی نیست. عایشهگفت: ای پسرخواهرم، بد سخنیگفتی اگر تاویل آیه آنگونه بود،که تو میگوئی، میبایستی خداوند بگوید:"فلا جناح علیهه ان لایطوف بهما". در صورتیکه چنین نیست. این آیه درباره انصار نازل شده است. آنان پیش از اینکه اسلام بیاورند، برای زیارت “منات“ طاغوت به حج میآمدند وآنرا میپرستیدند و آن بت در “مشلل " قدیر قرار داشت و هرکسکه بزیارت این بت به “مشلل” میرفت، سعی بین صفا و مروه را انجام نمیداد و ازآن پرهیز میکرد، مبادا منات خوشش نیاید، چون بر صفا بت "اساف” و برمروه بت “نائله،“ وجود داشت. چون انصار اسلام آوردند دراین باره از پیامبر صلی الله علیه و سلم سئوالکردند وگفتند: ای رسول خدا ما گناه میدانستیم،که صفا و مروه را طوافکنیم.که این آیه نازل شد:" إن الصفا والمروة من شعائر الله ..." عایشه(رض)گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم سعی بین صفا و مروه را بصورت سنت همیشگی درآورده است، پسکسی حق ندارد طواف آنها را ترککند.
٢-مسلم از عایشه(رض) روایت کرده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم و مسلمانان سعی صفا و مروه را انجام دادهاند و بصورت سنت همیشگی درآمده است و بجان خود سوگند میخورم هرکس حجکند وسعی صفا ومروه را بجای نیاورد، خداوند حج او راکامل و تمام نمیکند.
٣-حبیبه دخت ابی تجراه یکی از زنان بنی عبدالدارگفت: من همراه بعضی از زنان قریش، به خانه آل ابی حسین درآمدیم و به پیامبر صلی الله علیه و سلم نگاه میکردیمکه بین صفا و مروه سعی انجام میداد و ازار و زیرپوش ایشان بدورکمرش میچرخید، چون درسعی خود، تندگام برمیداشت، تا جائیکه میتوانم بگویم،که زانوان او را میدیدم وازاو شنیدمکه میگفت:" " اسعوا، فإن الله کتب علیکم السعی [سعی بین صفا ومروه را انجام دهیدکه خداوند آن را برشما فرضکرده است]". احمد و ابن ماجه و شافعی آن را روایتکردهاند.
٤-سعی خود یکی ازعبادتها ونسک حج وعمره است، پس رکن حج و عمره میباشد مانند طواف بیتالله.
ب -برای ابن عباس و انس و ابن الزبیر و ابن سیرین و بروایتی از احمد، سعی بین صفا و مروه، سنت میباشد، اگرکسی آن را ترککرد چیزی بر وی واجب نمیشود و بدینگونه استدلال کردهاند:
1-خداوندگفته است:" فلا جناح علیه أن یطوف بهما [کهگفته:کسیکه آن را انجام دهدگناهی بر وی نیست و این میرساندکه واجب نیست بلکه مباح میباشد. و سنت بودن هم از "من شعائر الله"، استفاده میشود. و در مصحف ابی و ابن مسعود" فلا جناح علیه أن یطوف بهما " روایت شده است. این روایت اگرچه قرآن بودن آن را ثابت نمیکند، ولی ازمنزلت یک خبر پائینتر نیست و میتواند تفسیرآیه باشد.
2-این سعی بین صفا و مروه عبادتی استکه عدد آن مشخص است و به بیتالله تعلق ندارد، پس مانند رمی جمرات آنهم رکن نیست.
ج-ابوحنیفه و سفیان ثوری و حسن بصریگفتهاند: سعی بین صفا و مروه واجب است ولی رکن نیست، پس اگرکسی آن را ترککرد حج یا عمره او باطل نمیگردد بلکه قربانی براو واجب میشود وباید با ذبحگوسفند آن را جبرانکند، و صاحب مغنی این رای را ترجیح داده است که گفته:
1-این رای بهتراست، زیرا دلیل وجوب برمطلق واجب بودن آن دلالت میکند، نه اینکه وجوب آن بگونهای استکه مقدمه واجب باشد و واجب بدون آن تحقق پیدا نکند.
٢-و سخن عایشه با سخن اصحاب دیگر معارض است.
٣-ابن المنذرگفته استکه حدیث دخت ابی تجراه از مرویات عبدالله بن الموءمّل استکه درباره او سخنهاگفتهاند و ازمفاد آن برمیآیدکه واجب است نه مقدمه واجب، چون مکتوب بمعنی واجب است.
٤-چون در دوره جاهلی برآن تپهها بتهائی وجود داشت، مردمگمان میکردند که در دوره اسلام سعی بین آنهاگناه است وآیه قرآنگفت: طواف آنها گناه نیست.
شرایط صحت سعی بین صفا و مروه
1-باید بعد ازطواف خانهکعبه باشد ٢-باید هفت شوط وهفت دوره باشد ٣-باید از صفا شروع و به مروه پایان یابد ٤-باید سعی در راه بین صفا و مروهکه "مسعی" نام دارد صورتگیرد [14].
چون پیامبر صلی الله علیه و سلم چنینکرده است وگفته:"خذوا عنی مناسککم [مناسک حج را از من فراگیرید]". اگرکسی پیش ازطواف خانهکعبه سعی بین صفا ومروه را انجام داد یا ازمروه شروع و به صفا خاتمه دهد و یا سعی را در مسعی انجام ندهد، سعی بین صفا و مروه او باطل است.
بالا رفتن بر صفا
برای صحت سعی بین صفا ومروه، بالا رفتن ازصفا ومروه شرط نیست ولیکن واجب استکه تمام فاصله بین آن دو تپه را طیکند و مقداری از خاک آن دو تپه را در ایاب و ذهاب بسپرد و قدمهایش با خاک آنها تماس حاصلکند. اگر اندکی از فاصله بین آنها را نسپرد، سعی اوصحیح نیست تا اینکه آنجا راکه ترک شده است مجدد نسپرد.
موالات و پشت سرهم آمدن دفعات سعی بین صفا و مروه:
در سعی موالات شرط نیست (مالکیه فاصله زیاد را جایز نمیدانند) اگر در هنگام سعی بین صفا ومروه، مانعی پیش آید وبین دفعات سعی فاصله بوجود آید یا اینکه در هنگام سعی اقامه نمازگفته شد و فاصله افتاد، اشکالی نداردکه بعد از برطرف شدن مانع وگزاردن نماز، سعی خود را تکمیل نماید و ازآنجاکه قطعکرده بود، آن را ازسرگیرد. ازابن عمرنقل است،که اومشغول سعی بین صفا ومروه بود، که نیاز به قضای حاجت برایش پیش آمد، لذا اندکی دور شد و آب برای تجدید وضو خواست و پس از قضای حاجت و تجدید وضو، ازهمانجاکه قطعکرده بود، سعی خویش را از سرگرفت. بروایت سعید بن منصور. و همچنانکه بین دفعات سعی بین صفا و مروه موالات شرط نیست، موالات و پی در پی بودن بین طواف خانهکعبه وسعی بین صفا ومروه هم شرط نیست.
در مغنیگفته است: امام احمدگفته است: اشکال ندارد که بعد از طواف خانه کعبه، سعی بین صفا و مروه را بتاخیراندازد تا اینکه استراحتیکند یا اینکه تا شب آن را بتاخیراندازد. عطاء و حسن بصری نظرشان چنین بود و در تاخیر آن، تا شب اشکالی نمیدیدند. و قاسم بن محمد و سعید بن جبیر، هم چنین میکردند، زیرا موالات درخود سعی واجب نیست، پس موالات بین طواف و سعی بطریق اولی واجب نیست. سعید بن منصورگوید: سوده زن عروه بن الزبیر، سعی بین صفا و مروه را انجام داد و طواف خویش را در سه روز انجام داد، زیرا او بسیار چاق و درشت اندم بود، نمیتوانست پشت سر هم آن را انجام دهد.
..... ادامه در بخش هشتم
منبع: سايت نوار اسلام