
عملیات استشهادی یا انتحاری (خودکشی) ؟!!
از آنجاییکه این نوع عملیات مسئله جدیدی در عصر حاضر میباشد، علماء نظرات مختلفی در اینمورد دارند، بعضی از علماء آنرا عملیات خودکشی مینامند، و برخی دیگر آنرا عملیات استشهادی (شهادت طلبانه) مینامند، و برخی دیگر حکم آنرا مشروط به برخی مسائل میداند، که شیخ سلمان عوده این مسائل را در فتوای خود بشرح زیر بیان کرده است:
" مسأله ای که به (عملیات استشهادی: یا عملیات شهادت طلبانه) شهرت یافته، جزو مسائل نو و تازه بنیادی است که نمی توان در کتاب های فقهای پیشین به هیچ گونه نص و مطلبی در مورد دست پیداکرد. دلیل آن هم اینست که از شیوه های جدیدی است که بدنبال پیدایش مواد منفجره سربرآورده و استفاده ی از آن به میان آمد.
این بیشتر جزئی از آنچه " جنگ چریکی" می خوانند است که گروه های فدایی چابک وسریع بدان اقدام می نمایند. اهمیت اینگونه مقاومت در جنگ های داخلی آمریکا، جنگ های جهانی دوم و دیگر نبردها آشکار شده و به بخشی از ساختار جنگی تبدیل گشت که در مؤسسات و دانشگاهها ی نظامی تدریس می گردد.
بویژه مسلمانان در نتیجه ی برخی مسائل به آن روی آوردند، از قبیل:
الف. شدت آمادگی آنان برای قربانی دادن وقربان شدن و عشق بیه شهادت در ایشان. بی ارزشی زندگانی در خواری و خفت در چشم آنان، که مرگ با عزت برایشان از زندگی با خواری پسندیده تر می باشد.
مرا به بخشش خویش با آب حیات سیراب مگردان، بلکه به جامی تلختر از حنظل اما با کرامت سیرابم نما!
ب. فشارهایی که از جانب دشمنان و گستاخی شان، بخاطر عقب ماندگی علمی و مادی و فرهنگی مسلمانان و پیش افتادن دشمنان در این زمینه، در سرزمین های خویش با آن روبرو می شوند. بعضی سرزمین های اسلامی کاملاً جولانگاه استعمارگران و اشغالگران شده اند و این حالت را در سرزمین مبارک فلسطین، کشمیر، چچن و تا مدت ها افغانستان و بسیاری از جمهوری های اسلامی که تحت سیطره ی شوروی سابق بودند، مشاهده می شود.
ج. نبودن راه چاره ی دیگر در برابر آن ها. یکی از عوامل نیرودهنده ی انسان آنست که انتخاب دیگری نداشته یا چاره ی اندکی برایش مانده باشد، در اینصورت زندگانی برایش نیکوتر می گردد زیراکه دیگر چیزی ندارد که از دست بدهد. این حالت نیرویی تازه به او می بخشد.
به همین سبب سؤالات بسیاری در مورد چنین عملیاتی که برخی آ نرا، بدلیل مجاز شناختن آن، " عملیات استشهادی یا شهادت طلبانه" و برخی دیگر آن را، بدلیل عدم جواز آن و یا شاید بخاطر پیروی از رسانه ها " عملیات انتحاری" می نامند.
لیکن مجتهدین در مورد آن اختلاف نظر دارند. با توجه به نظر و ترجیح برخی اقوال بر دیگری برخی آن را مجاز و برخی ممنوع می دانند.
با بازگشت به شرایط مشابه این مسأله در نصوص شرعی، و وقایع تاریخی می توان در این مورد آشنایی بیشتری بدست آورد:
در کتاب ابن ابی شیبه از محمد بن اسحاق (که صدوق مدلس می باشد) از عاصم بن محمد بن قتاده روایت شده که: " معاذ بن عفراء پرسید: ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و سلم)، چگونه خداوند بر بنده اش می خندد؟ فرمود: (مجاهدی که) بدون کلاهخود در میان دشمنان احاطه شده و زرهی که بر تن را دارد را نیز برکنده و مبارزه می نماید تا کشته می گردد." ابن حزم آن را (در محلی 284/7)صحیح دانسته است.
و طبری آن را در تاریخنامه ی خویش(2/33) به نقل از عوف بن حارث، که همان ابن عفراء می باشد، بیان داشته است. به همین ترتیب در سیره ی ابن هشام(3/175) آمده است.
از ابن حزم در محلی(همان صفحه) از ابواسحاق سبیعی روایت شده که می گوید: شنیدم که مردی از براء بن عازب سؤال کرد: اگر مردی به دسته ای از لشگریان بتازد، و تعداد آن ها هزار نفر باشد، آیا به نظر تو خودش را به دست خویش به کشتن نداده است؟ براء پاسخ داد: خیر، بلکه خود را به کشتن دادن(تهلکه) آن است که انسان مرتکب گناهی شده و دستانش را فروانداخته (ناامید گشته) و بگوید: دیگر دروازه ی توبه بر من بسته است. و گفت: ابو ایوب انصاری و ابو موسی اشعری هیچکدام یورش بردن مرد یکه و تنها بر لشگر انبوه تا کشته شدنش را انکار ننموده اند.
داستان ابو ایوب در قسطنطنیه کاملاً معروف و مشهور است. در آن مردی از مسلمانان بر صف لشگریان روم حمله برده و وارد صفوف آنان می شود، (با دیدن این صحنه) مردم فریاد زدند: سبحان الله، این مرد خودش را با دست خود به کشتن می دهد!؟ ابو ایوب برخاسته و گفت: ای مردم! شما اینچنین این آیه را تأویل می کنید، درحالیکه آن در مورد ما گروه انصار نازل گشت. وقتیکه خداوند اسلام را عزت بخشیده و یاران آن بسیار شدند، میان ما کاسانی با خود، در خفا و بدون اطلاع پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم، گفتند : دارایی های ما تباه گشت و دیگر خداوند اسلام را عزت داده و یاران آن را فزونی بخشید. چنانچه به امورات مالی خویش می پرداختیم چیزی از آن تباه نمی شد. آنگاه خداوند آیه را بر پیامبر خویش صلی الله علیه وسلم فروفرستاد... تا انتهای حدیث.
این حدیث در سنن ترمذی (2898) آمده و بیان شده که حسن صحیح غریب می باشد. و ابوداود ان را روایت کرده است.(2151).
سیره نویسان، از جمله ابن مبارک در کتاب الجهاد خویش(1/134)، داستان براء بن مالک، که خود را در میان مرتدان بنی حنیفه می افکند را، نقل کرده اند.
و در برخی منابع، مانند سیر (1/196) ، و سایر کتاب ها آمده که به یارانش دستور داد او را بر روی سپر و بر بالای نوک نیزه هایشان برگرفته و به داخل باغ بیافکنند. او بر آنان یورش برده و کار را بر آنان سخت کرد تا آنکه دروازه گشوده گشت. آنروز وی هشتاد و اندی زخم برداشته بود. خالد بن ولید شخصاً سرپرستی و مداوای زخم های او را برعهده گرفت.
همین گونه در ثقات ابن حبان ( 2/175 ) وتاریخ طبری (2/281) وسایر جاها آمده است، و نزدیک به این موضوع همان داستان براء در تستر میباشد.
احمد بن اسحاق روایت می کند که: به براء گفتم: مردی که بر مشرکان می تازد، آیا جزو آنانی است که خویش را به هلاکت می افکند؟
پاسخ داد: خیر، چون الله عزوجل پیامبر صلی علیه وسلم را فرستاد و او را فرمان داد که: «فقاتل فی سبیل الله لا تکلف إلا نفسک » یعنی: {پس در راه خدا پیکار کن جز عهدهدار شخص خود نیستی}. آنچه شما ذکر کردید(به هلاکت افکندن خویش) در مورد نفقه بود.
همچنین در صحیح مسلم رحمه الله و در حدیث مشهور و طولانی صهیب سخنان آن پسر، که نمی توانستند او را بکشند، آمده است که به پادشاه می گوید: تو نخواهی تواتنست مرا بکشی، تا وقتی آنچه فرمان می دهم نپذیری.
پادشاه می پرسد: آن چیست؟
می گوید: مردم را در دشتی یکجا گردآوری. مرا بر تنه ی درختی به صلیب کشی و از ترکش من تیری را برداشته و آن را در چله ی کمان نهاده و آنگاه بگویی به نام پروردگار این پسر و مرا با تیر بزنی. هرگاه چنان کنی مرا به قتل می رسانی... تا جاییکه در آن پادشاه چنان می کند که پسر جوان فرمان داده بود و پسر می میرد.
و مردم می گویند: به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم. به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم. به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم... تا پایان حدیث.
این حدیث در مسند (22805) و دیگر جاها ذکر شده است.
در اینجا آن پسر، پادشاه را به روشی که بتواند او را به قتل برساند راهنمایی می کند و پادشاه چنان عمل نموده و در تیر خوردن آن جوان این مصلحت بسیار بزرگ و فراتر بود که تمامی مردم با شنیدن خبر او و بزرگواری که خداوند به او بخشیده بود، به خداوند ایمان آوردند.
در حدیث ابو سعید خدری رضی الله عنه است که پیامبر صلی علیه وسلم فرمود: « الذین یلقون فی الصف الأول فلا یلفتون وجوهم حتی یقتلوا، أولئک یتلبطون فی الغرف العلی من الجنة، ویضحک إلیهم ربک، إن ربک إذا ضحک إلی قومٍ فلا حساب علیهم.» یعنی: " آنانی که تا کشته شدن رویشان را برنمی گردانند، هم آنان در سرای های افراشته در بهشت پای بر زمین می کوبند و خداوند بدیشان می خندد. و هر آنکس که خداوند بر او بخندد، هیچ حسابرسی در موردش اعمال نمی شود."
روایت ابن ابی شیبه (4/569) و طبرانی، و ابو یعلی، وابن مبارک فدر کتاب الجهاد، وابونعیم در کتاب الحلیة، ودیگران.
و به عقیده ی منذری راویان آن مورد اعتماد هستند.
ابن ابی شیبه از مدرک بن عوف احمسی روایت نموده که گفته است: ...(تا آنکه) ای امیرالمؤمنین! آن مرد که خویش را بازخرید، که باشد؟ مدرک بن عوف گفت: او، قسم به خدا که، دایی من است ای امیر مؤمنان! مردم گمان می نمودند که وی خویش را به هلاکت می افکند. حضرت عمر فرمود: آنان دروغ گفته اند. او از آنانی است که آخرت خویش را با دنیا خریدند.
محمد بن حسن شیبانی در کتاب السیر (1/163) می گوید: ولی آنکس که بر دشمن یورش برد و در تلاش برای سرافرازی دین است، در افکندن خویش به شهادتی که بدان زندگانی جاودان را حاصل می نماید، چگونه جزو کسانی است که خویش را به هلاکت می افکنند؟ سپس می گوید: در اینکه فرد به تنهایی بر دشمنان حمله ببرد اشکالی نیست. حتی اگر بپندارد که او را خواهند کشت. درصورتیکه فکر می کند کاری از او ساخته است و اگر در نتیجه ی آن کشته یا مجروح شده و یا شکست نیز بخورد. چراکه یاران پیامبرخدا صلی الله علیه وسلم نیز در حیات آن حضرت صلی الله علیه وسلم در جنگ احد آنگونه عمل نمودند و آنحضرت صلی الله علیه وسلم آنان را بخاطر آن کار ستودند. از ابوهریره پرسیدند: آیا سعد بن هشام در هنگامه ی رویارویی دو لشگر که حمله برد و مبارزه نمود تا آنکه کشته شد، خویش را به هلاکت افکنده است؟ پاسخ داد: به هیچ وجه! بلکه تأویل این آیه از کلام خداوند بود که می فرماید: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله) یعنی: { و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.} (بقره:207)
با اینحال اگربداند که نمی تواند آسیبی به دشمن وارد آورد، در نتیجه جایز نیست که به آنان حمله کند. چون با حمله بردن او چیزی از سرافرازی دین حاصل نمی گردد و تنها اوست که کشته می شود. اینجاست که خداوند می فرماید: (و لا تقتلوا انفسکم) یعنی: { ... و خودتان را مکشید... }(نساء:29)
در صورت نرساندن آسیب به دشمن، در رسیدن به هدف مورد نظر موفقیتی حاصل نگشته و حق ندارد به چنین عملی اقدام نماید.
حافظ ابن حجر در مسأله ی حمله بردن یک نفر بر تعداد زیادی از دشمن بیان می دارد که جمهور علماء اعلام کرده اند که در صورتیکه اینکار از شدت شجاعت وی سرزده و گمان برده باشد که دشمن را فراری داده و یا آنکه به مسلمانان جرأت می بخشد و یا هر هدف صحیحی از این قبیل داشته باشد، عمل او درست است.
اما زمانیکه این عمل او تنها بدلیل بی باکی او باشد، ممنوع استو بویژه آنکه در اثر آن مسلمانان دچار ضعف و سستی شوند. ( رجوع کنید به: سبل السلام 2/473 )
در حاشیه ی دسوقی (2/208)آن را به دو شرط مقید ساخته است:
الف. هدفش اعلاء کلمة الله باشد.
ب. به تاثیر آن در دشمنان باور داشته باشد.
ابن العربی (1/166) به چهار دلیل جواز اقدام مرد به تنهایی بر غلیه گروهی از کافران را درست دانسته است:
نخست: طلب شهادت
دوم: رسانیدن آسیب به دشمن
سوم: دلیری مسلمانان برآنان
چهارم: هراساندن دشمن، ببینند که این اقدام یکی از مسلمانان است و همگی آنان چه می توانند بکنند؟
ابن تیمیه در الأنصاف (4/116) آورده است: تاختن به قلب دشمن بخاطر مصلحت مسلمانان جایز است و در غیر اینصورت نادرست بوده و به هلاکت افکندن خویش می باشد.
در بیشتر این نصوص و روایات دیده می شود که همگی در مورد مرد یا مردانی هستند که از گروه و لشگر مسلمانان به قصد حمله به دشمن تاخته اند.
ولی در برخی، مانند داستان جوان مسلمان، آنگونه نبود.
آنچه از مجموع اینها استنباط می گردد- حال آنکه خداوند عالم است- روا بودن دست زدن به عملیات مورد سؤال درصورت وجود شرایط مفهوم از برآورد گفته های علماء می باشد، که مهم ترین شان این ها هستند:
الف- برای اعلاء کلمة الله باشد.
ب- بدرستی گمان برده و یا مطمئن باشد که در این کار به دشمن آسیبی آید اعم از: از کشته یا زخمی شدن یا وارد آمدن شکست به آنان و یا دادن جرأت به مسلمانان یا سست نمودن دلهای آنان با دیدن کار یک فرد از مسلمانان و به هراس افتادن از حمله ی جملگی ایشان.
البته دادن چنین اجازه ای را نمی توان به گروه و افراد مردم سپرد، مخصوصاً در این دوره و زمانه، بلکه باید توسط افراد خبره و درایت و آگاه به مسائل جنگی و سیاسی و از پایبندان به اسلام و حامیان و دوستان آن صادر گردد.
ج- این عمل علیه کافرانی صورت پذیرد که جنگ با مسلمانان را اعلام داشته اند. کافران چند دسته اند:
محاربان، سازشکاران، پناه جویان، اهل ذمه و هم پیمانان. همین که کافر باشند، ریختن خون آنان را بکلی روا نمی سازد، بلکه در حدیثی در صحیح بخاری (2930) به نقل از عبدالله بن عمرو از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است که می فرماید: «من قتل معاهداً لم یرح رائحة الجنة، وإن ریحها یوجد من مسیرة أربعین عاما » و نسائی، امام احمد، ابن ماجه و دیگران نیز آن را روایت کرده اند.
اصل اجرای صحیح پیمان های مسلمانان و خودداری از تدویل و توجیه در آنها می باشد، درغیراینصورت هرج و مرج و فساد دامنه داری را پدید می آورد.
د- باید این عمل را در سرزمین آنان انجام گیرد، یا در سرزمینی که آن را تصرف نموده و در آن حکمرانی می کنند و مسلمانان قصد مقاومت و اخراج آنان را داشته باشند. بنابراین این عملیات می تواند علیه یهودیان در فلسطین و قوای روس در چچن، با وجود شرایط ذکر شده بعمل درآید.
هـ- این عمل با اجازه ی پدر و مادر صورت گیرد. وقتی اجازه ی والدین بصورت کلی در جهاد شرط باشد، درنتیجه بطریق اولی در این مورد اجازه ی آنان شرط می باشد. چنین برمی آید که درصورت وجود اجازه ی والدین برای جهاد، همین اجازه کفایت کرده و اجازه ی ویژه ای را طلب نمی کند. و خداوند داناتر است.
کسی که با شرایط معتبر شرعی ذکر شده اقدام به این کار نماید به اذن خدا و درصورت صحت نیت درونی اش شهید محسوب می گردد. بدون شک اعمال با نیات سنجیده می شوند و برای آن شخص دعا و آمرزش طلبیده می شود.
برای چنین عملیاتی برداشت از بیت المال، یا زکات و ... جایز است، چون در راه خدا می باشد.
اما در حد عام (اثخان) چنانکه بیان شد، جای تامل و تدبر برای افراد خبره و کاردان دارد، تا اگر بطور علمی مشخص شده یا گمان غالب ایجاد شود که این عمل میان دشمن کشته و زخمی بجا گذاشته یا ضرر قابل توجهی را متوجه آنان می نماید و یا در بین آنان باعث گسترش ترس شده و آنان را به بازگشت به کشورهایشان وادار نماید. بدون درپی داشتن واکنش های شدید و تند و تلافی آن در کشتار بی گناهان یا انهدام و نابود ساختن شهر و روستاها، یا کشیده شدن به جنگی همه گیر که مسلمانان یارای آن را نداشته و برای آن دارای آمادگی لازم را نباشند یا مانند این ها که لازم است کسانی که توانایی درک این مسائل را داشته و از رای و فهم لازم برخوردارند باید نظر بدهند.
اجتهاد در این مبحث وارد بوده و محل صحت و خطای اجتهادات است. اما مسلمانان تا آنجا که بتوانند تقوا و ترس خداوندی را داشته و خداوند داناتر است.
نوشته شده توسط: سلمان بن فهد عوده
مترجم: ابویحیی
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
منبع: سايت نوار اسلام