مرجئه و موضع سلف در موردشان موضوع: فرقه ها و ادیان تاریخ انتشار: 2016-03-10 | بازدید: 1201

مرجئه و موضع سلف در موردشان

الارجاء در لغت به معنی تاخیر است . در اصطلاح به تاخیر عمل و بیرون دانستن آن از حقیقت ایمان معنا می شود . ابن کثیر در مورد علت نامگذاری مرجئه به این اسم می گوید : گفته شده است آنها مرجئه هستند چون قول را مقدم و عمل را موخر می دانند . مرجئه در مورد معنای ایمان به گروههای متعددی تقسیم بندی می شوند که اشعری در المقالات آنها را دوازده فرقه می داند ، که دو گروهشان مشهورند :

 

مرجئه فقها : آنها ایمان را اقرار به زبان و تصدیق به قلب معنا می کنند ، که زیادت و نقصان در آن راه ندارد و عمل صالح ثمره ی ایمان می باشد . طحاوی رحمه الله در بیان این مذهب می گوید : ایمان یعنی اقرار به زبان و تصدیق به وسیله ی قلب ، و اینکه تمام آنچه از پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد شرع صحت دارد ، حق است و ایمان یکی است و تمامی مومنان در موردش یکسان هستند و برتری که از نظر ترس و تقوا و مخالفت با هوی در بینشان وجود دارد ، تنها التزام به اولی معنا می شود . ( العقیده الطحاویه )

 

مرجئه متکلمین : که شامل جهمیه و پیروانشان از ماتریدیه و اشاعره می باشد ، و در ادامه نقل قولهایی از سلف بیان می داریم تا واقعیت مذهب آنها مشخص گردد : فضیل بن عیاض می گوید : مرجئه می گویند : ایمان قول بدون عمل است ، و جهمیه ابراز می دارند : ایمان معرفتی است بدون قول و عمل ، و اهل سنت معتقدند : که ایمان معرفت و قول و عمل است . ( تهذیب الاثار الطبری 2/182) . وکیع بن جراح می گوید : جهمیه و مرجئه چندان تفاوتی با هم ندارند ؛ جهمیه می گوید : ایمان تنها معرفت با قلب است ، در حالیکه مرجئه ابراز می دارد ایمان اقرار با زبان همراه با اعتقاد قلبی می باشد . ( مصدر قبلی )

 

 

امام احمد می گوید : جهمیه ابراز می دارد اگر با قلب پروردگار را بشناسیم حتی اگر بدون عمل هم باشد از ما پذیرفتنی است . در حالی که این کفر است  چرا که ابلیس یقینا پروردگارش را می شناخت وبا این وجود گفت  : ((پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی...، ))( الخلال اللوحة 96)

موسسین مذهب مرجئه ی فقهاء

پژوهشگران در مورد اولین کسی که مذهب مرجئه ی فقها را ظاهر ساخت با یکدیگر اختلاف کرده اند که به افراد زیر اشاره شده است :

 

ذر بن عبدالله همدانی : ایشان تابعی عابد بوده اند که در پایان قرن اول وفات نموده اند ، اسحاق بن ابراهیم می گوید : به ابی عبدالله بعنی امام احمد گفتم : اولین کسی که در مورد ایمان سخن گفت چه کسی بود ؟ گفت : می گویند اولین کسی که در این مورد سخن گفت ذر بوده است .( مسائل الامام احمد تالیف اسحاق بن ابراهیم ( 2/162) ) . سلمة بن کهیل می گوید : ذر ، ارجاء را توصیف کرده و اولین کسی بوده است که در این مورد سخن گفته است ..( السنة تالیف عبدالله بن احمد ، ص 81)

 

گفته شده اولین کسی که در مورد ارجاء سخن گفته است حماد بن ابی سلیمان شیخ ابوحنیفه و شاگرد ابراهیم نخعی بوده است .معمر می گوید : نزد ابا اسحاق رفتیم ، گفت : از کجا آمده اید ؟ ما گفتیم : از نزد حماد ، پس ابراز داشت : برادر مرجئه به شما چه گفت ؟!! . از ابی هاشم نقل شده است که گفت : نزد حماد بن ابی سلیمان رفتم ، و گفتم : این چه نظری است که در زمان ابراهیم نخعی نبوده ، اما الان رواج یافته است ؟ گفت : اگر زنده بود مطمئنا در این زمینه از من پیروی می نمود .
گفته شده اولین کسی که در مورد ارجاء سخن گفت قیس الماصر بوده است : حافظ از اوزاعی نقل می کند که گفت : اولین کسی که در مورد ارجاء سخن گفت مردی از کوفه بود که به او قیس الماصر می گفتند .( تهذیب التهذیب 7/490) .

 

گفته شده است که سالم افطس بوده است : از معقل بن عبیدالله جزری عبسی نقل شده است که گفت : سالم افطس بر ما وارد ، و مذهب ارجاء را عرضه کرد ، پس یاران ما به شدت از او دوری گزیدند که میمون بن مهران ، و عبدالکریم مالک از سرسخت ترینشان در این زمینه بودند ، عبدالکریم با خداوند عهد بسته بود که در غیر از مسجد با او زیر یک سقف قرار نگیرد .

 

 

موسس مذهب مرجئه ی متکلمین

جهم بن صفوان بوده است ، او فردی هواپرست بوده که با علماء در ارتباط نبوده و برای طلب علم زانوی تلمذ نزده است بلکه نشست و برخواستش با هواپرستان و در راس همه جعد بن درهم بوده است ، جعد بن درهمی که خالد بن عبدالله قسری او را بخاطر زندیق بودن و نفی صفات الله گردن زد . جهم با وجود نادانیش ، همیشه با دیگران مجادله و مناقشه می کرد ، با گروهی از زندیقان هند به نام السمنیة روبرو شد ، آنها که به محسوسات معتقد نبودند  از او در مورد مصدر معرفت پرسیدند ؟ که آیا آنرا دیده یا لمس کرده است ؟ ... مدت زمانی ساکت ماند ، سپس قولی را در مورد خداوند از خود اختراع کرد و گفت : این همان هواست که همراه هر چیزی و در هر چیزی وجود دارد و چیزی نیست که از آن خالی باشد . (الرد علی الجهمیة و الزنادقة تالیف امام احمد ص 65 ) . گفته های جهم چه در حیات و چه بعد از مرگش مقبول واقع نشد ، بلکه او همیشه مطرود و از جانب امیران تحت تعقیب بود ، تا اینکه توسط سلم بن احوز کارگزار نصر بن سیار که در مرو فرمان می راند ، کشته شد . سلم به او گفت : ای جهم تو را بدین خاطر نمی کشم که با من می جنگی  ، تو کوچکتر از آنی ، اما اقوال باطلی را از تو شنیدم که با خدایم عهد بستم هر گاه یافتمت ، تو را بکشم ، پس او را کشت .( از کتاب فتح الباری ( 13/346).

 

بشر مریسی شیخ معتزله ، بعد از مرگ جهم ، به اقوالش- چه در باب صفات و چه در مورد ایمان – تمسک یافت . در البدایة و النهایة در مورد بشر آمده است : اقوالی بسیار ناروا از او نقل کرده و مرجئی بوده است و فرقه مریسیة از مرجئه به او منسوب است . یکی از اقوالش این است که می گفت : سجده کردن برای خورشید و ماه کفر نیست بلکه نشانه ی کفر است .

 

یکی دیگر از افرادی که از مذهب جهم در باب ایمان پیروی کرد ابوکلاب ابو محمد عبدالله بن سعید بن کلاب قطان ، رئیس متکلمین بصره بود . همچنین ابو الحسن اشعری در این زمینه رهپوی جهم بود ، ابندو مذهب جهم را در مورد ایمان انتشار دادند . ایجی در المواقف بعد از اینکه معنی لغوی ایمان را بیان می کند ، ابراز می دارد : اما تعریف ایمان از نظر شرع نزد ما و بسیاری از ائمه عبارت است از تصدیق پیامبر در آنچه که به صورت ضروریات و تفصیلات و مجملات آمده است  )) بنابراین ایمان نزد اشعریة از تصدیق قلبی تجاوز نکرده و شامل اقرار به زبان و عمل به جوارح نمی گردد .

 

 

تاملی در مذهب مرجئه

در زمینه ی بیان بی ارزشی مذهب مرجئه ، اقوالی موثرتر و گیراتر از بیان موقف علمای سلف وجود ندارد ،چرا که این مذهب در زمان آنها رخ نمود و نتایج و آثار ویرانگرش برایشان کاملا مشهود بود ،  و لذا در مقابل آن موضعگیری قاطعی را اتخاد نموده ، و عقائد باطلشان را گوشزد می کردند و هر کس در این زمینه عناد ورزیده و همچنان بر موضعش اصرار می کرد با او قطع رابطه نموده و به تندی در موردش سخن می گفتند و و او را از خداوند می ترساندند ، و همه ی این عکس العمل ها بخاطر این بوده است که امت را از آنها برحذر دارند . ما در ادامه موضع برخی از علماء را در مورد مذهب مرجئه بیان می داریم با این توضیح که بیشترین انکاری که در مورد این مذهب منقول است در مورد مرجئه ی فقهاء است حالا چه برسد به مرجئه متکلیمن که آن مسلما بسی شنیع تر و نارواتر است !!

 

ابراهیم نخعی ( ت 96هـ) رحمه الله می گوید : ارجاء بدعت است . و می گوید : برحذر باشید از متمسکان به آرای جدید – یعنی مذهب مرجئه - . مردی به نام محمد با ابراهیم در ارتباط بود ، به او خبر دادند که در مورد برخی از معتقدات مرجئه سخن گفته است ، پس ابراهیم گفت : دیگر با ما همراهی نکن . و در جایی دیگر می گوید : دین را بسیار لطیفانه ترک کردند ..) و می گوید : فتنه و خطر آنها نزد من بسی بزرگتر از فتنه ی ازارقه یعنی خوارج است .

سعید بن جبیر می گوید : مرجئه مانند ستاره پرستان هستند . و ایشان بر آنها بسیار سختگیر بود ، منقول است روزی شخصی از آنها برای رفع نیازش نزد او آمد ، پس گفت : کمکت نمی کنم تا زمانی که به من خبر دهی امروز بر چه دینی هستی ، تو همیشه به دنبال دینی هستی که آن را گم کرده ای ، آیا شرم نمی کنی از آراء و نظری که شایسته نیست شخصی مانند تو بدان قائل باشد ؟

امام زهری می گوید : بدعتی در اسلام نیافتم که زیانبارتر از بدعت مرجئه باشد .

 

اوزاعی می گوید : یحیی و قتاده ابراز می دارند : نزد هواپرستان چیزی خطرناک تر بر امت از خطر مرجئه وجود ندارد . از حسن بن عبیدالله منقول است که گفته اند : از ابراهیم نخعی شنیدم که به ذر-یکی از مرجئه- می گوید : ای ذر وای بر تو ، این چه دینی است که آورده ای ؟ ذر می گوید : این نظری است که آن را درست یافتم ، سپس شنیدم که ذر می گفت : این همان دینی است که خداوند نوح را با آن فرستاد .

 

معقل بن عبیدالله جزری عبسی می گوید : سالم افطس مذهب مرجئه را بر ما عرضه کرد ، اصحاب ما به شدت از او رویگردانی کردند که میمون بن مهران و عبدالکریم بن مالک از آنها بودند و عبدالکریم با خداوند عهد بست که جز در مسجد ، هر گز با  او در یک مکان قرار نگیرد .

معقل می گوید : من و تعدادی از یارانم بر عطاء بن ابی رباح وارد شدم و گفتم : می خواهیم با شما ملاقات داشته باشیم ، پس اجازه داد و وارد شدیم و گفتیم قبل از ما گروهی در حال سخن گفتن بودند و ابراز می داشتند که نماز و زکات جزء دین نمی باشد ، گفت : مگر نشنیده ای که خداوند متعال می فرماید : ((و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند، و در حالی که به توحید گراییده‌اند، دین [خود] را برای او خالص گردانند، و نماز برپا دارند و زکات بدهند، و دین [ثابت و] پایدار همین است. )) بنابراین نماز و زکات از دین است ، گفتم : آنها می گویند : ایمان زیاد نمی شود؟ گفت : مگر خداوند نفرموده است (( پس ایمانشان را زیاد می گردانیم )) ، پس این چه ایمانی است که زیاد می شود ؟

 

می گوید : پس وارد مدینه شدم ، و ظهور فرقه ی مرجئه را به اطلاعش رساندم ، پس گفت : رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند : به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا اینکه لااله الا الله بگویند ، هرگاه گفتند خون و مالشان محفوظ و حسابشان با پروردگار است .)) می گوید : من هم ابراز داشتم آنها می گویند : ما قبول داریم که نماز واجب است اما نمی خوانیم ، و شراب حرام است اما می نوشیم ، و ازدواج با مادران حرام است اما انجام می دهیم، می گوید : پس دستش را از دستم رها کرد و گفت : هر کس این کارها را انجام دهد کافر است .

معقل می گوید : من زهری را ملاقات کردم ، و اقوال مرجئه را به او رساندم ، پس گفت : سبحان الله !! آیا اینگونه مردم را در مجادلات بیهوده وارد می کنند ، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند )) زناکار به هنگام زنا ، مومن نیست ، شرابخوار به هنگام نوشیدن شراب ایمان ندارد ، و دزد به هنگام دزدی بهره ای از ایمان ندارد . ))

 

می گوید : سپس میمون بن مهران را ملاقات کردم ، پس به او گفته شد : ای اباایوب می شود سوره ای را قرائت کنی تا آن را تفسیر کنیم ؟ پس قرائت کرد (آنگاه که خورشید به هم درپیچد، ) تا اینکه به آیه ی ((در آنجا [هم‌] مطاع [و هم‌] امین است.)) رسید ، پس گفت منظور از آن جبرئیل است زیان دیدست هر کس که بگوید : ایمانش مانند ایمان جبرئیل است

 

مواردی که گفته شد برخی از مواضع سلف در مورد مرجئه است ، و بیان آنها بخاطر کینه های شخصی نیست بلکه به علت خطر و شر عظیمشان بر امت است چرا که دعوتشان به سوی رها نمودن عمل و سستی ورزیدن در عبادات است . بنابر این مذهب اگر شخصی تمام واجبات و فرائض را رها نماید مادامی که ایمانش محفوظ باشد ، هیچ اشکالی ندارد و چنین شخصی منزلتی به مانند جبرئیل و میکائیل دارد . چنین منطقی تنبلی و سستی و کوتاهی کردن در عبادات را به همراه دارد و صحابه و سلف صالح کاملا با این گرایش مخالف بوده اند و بین ایمان قلبی و عمل صالح ارتباطی تنگاتنگ قائل بودند . تابعی جلیل ابن ابی ملیکة رحمه الله بیان می کند که سی نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم را ملاقات کرده است و همه از نفاق می ترسیدند و هر گز ادعا نمی کردند که ایمانشان مانند ایمان جبرئیل و میکائیل است . بخاری روایت کرده است . ابن مسعود نظر صحابه در مورد ارتباط ایمان و عمل بیان می دارد : می گوید : از نماز جماعت جز منافقی که نفاقش ظاهر بود تخلف نمی ورزید ، شخص ناتوان به وسیله ی دو نفر حمل کرده می شد و در صف نماز قرار می گرفت )) مسلم روایت کرده است . ابراهیم تیمی می گوید : قولم را بر عملم عرضه نداشتم مگر اینکه ترسیدم شاید جزء دروغگویان باشم .))بخاری روایت کرده است .

و در  پایان برای پی بردن به موضع اهل سنت در مورد ایمان لازم است موارد زیر مورد مطالعه قرار گیرد : 

حقیقت ایمان نزد اهل سنت 2- زیادت و نقصان در ایمان 3- اسبا کفر اکبر 4- شروط کفر و موانع آن .

http://articles.islamweb.net/media/index.php?page=article&lang=A&id=64738

 

 

 

 

 

 

    منبع: islamtape