
دین شیعه، فکر و اندیشه را در بند کرده است و آن را از دریافت دین و دلایل آن از قرآن کریم دور می کند (1)
دین شیعه توانسته است با روایات منسوب به امامان، جامعه ی شیعی را از قرآن و نیز کمترین حقوقی که الله تعالی به آنان بخشیده است، یعنی قرائت قرآن کریم و تدبر و فهم آن بر اساس نصوص بیّن و آشکارش، دور کند.
آنها معتقدند که علم قرآن از مهم ترین علوم اختصاصی امام معصوم است؛ قرآن نوشتاری صامت و خاموش است و نیاز به مفسری ناطق و گویا دارد که آن را تفسیر و تأویل نماید و احکام آن را مطابق مقصود و مراد الله تعالی استنباط نماید و این قابلیت جز برای امام معصوم وجود ندارد و این دو از یکدیگر جدایی ناپذیرند؛ قرآن عبارت از رسم و خط و نگاری است که در دست همه می باشد، اما صامت است و سخن نمی گوید و هرکس بکوشد آن را خارج از چارچوبش به سخن آورد، پیمان آن را فسخ کرده است و حرمت مقدس آن را زیر پا نهاده است و از فرمان آن تمرد کرده است و نتیجه ی این امر جز تبدیل دین، مردود نمودن آن، تمرد و خروج بر آن چیز دیگری نیست.
آنها به علی رضی الله عنه این مقوله را نسبت داده اند: «این قرآن است، از او بپرسید و او را به سخن آورید، هرگز چیزی به شما نخواهد گفت، من در مورد آن به شما خبر می دهم، در آن علم گذشتگان و علم آنچه تا روز قیامت خواهد آمد، وجود دارد و این قرآن میان شما حکم می کند و بیانگر مسایل شماست، پس اگر در مورد آن از من بپرسید شما را از آن آگاه خواهم کرد»[1].
قول دیگری نیز منسوب به علی رضی الله عنه است که می گوید: «این قرآن خطی است که میان دو جلد نگاشته شده است و با زبان سخن نمی گوید و نیاز به ترجمان و مفسر دارد و این مردانند که از آن سخن می گویند»[2].
همچنین در حدیث قتاده آمده است که وقتی وی قرآن را تفسیر می کرد، ابوجعفر شنید و این کار وی را رد نمود و گفت: «وای بر تو ای قتاده، اگر قرآن را از پیش خود تفسیر می کنی که هلاک گشته ای و دیگران را نیز به هلاکت می اندازی، اما اگر آن را از مردان گرفته ای، هلاک شده ای و دیگران را نیز هلاک کرده ای؛ وای بر تو ای قتاده، قرآن را تنها کسانی می دانند که مخاطب آن قرار گرفته اند».[3]
از سالم بن ابی سلمه روایت است که می گوید: درحالی که من حاضر بودم، مردی بر ابوعبدالله حروفی از قرآن خواند که همانند قرائت مردم نبود؛ ابوعبدالله گفت: «فعلا این قرائت را نخوان و آنگونه که مردم می خوانند بخوان، تا اینکه قائم ظهور نماید، وقتی قائم ظهور کرد، کتاب الله را آنگونه که باید می خواند و مصحفی را که علی نوشته است، بیرون می آورد».[4]
قمی در تفسیر خود به این اصل اشاره کرده است، آنجا که این قول را به جعفر نسبت می دهد که گفت: «در قرآن مثالهایی برای مردم زده شده است و خداوند با آن ما و پیامبرش را مورد خطاب قرار داده است و غیر از ما کسی آن را نمی داند».[5]
مطابق باورها و اعتقادات شیعه در مورد قرآن، کسی که برای رسیدن به راه مستقیم پروردگار می کوشد، هرگز به حق نمی رسد! این شخص یا باید منتظر خروج قائم بماند و یا تا زمان مرگش در حیرت و گمراهی به سر برد؟!
چنین روایاتی در کتابهای شیعه به کثرت یافت می شود که حجت قرآن را به وجود قیم مقید می کند، زیرا قرآن تنها برای یک نفر تفسیر شده است و آن علی می باشد و علم قرآن پس از علی به امامان بعد از او رسیده است و هر امامی این علم را به امام پس از خود سپرده است، تا اینکه علم آن به امام دوازدهم رسید و او نزد دوازده امامیها بیش از 11 قرن است که غایب و مفقود است و نزد فرقههایی از شیعه، معدوم است.
از آنجایی که حجیت قرآن با این شخص غایب و یا معدوم مرتبط است، نزد آنها احتجاج به قرآن بخاطر غیبت قیم آن، متوقف است و نمی توان در باب استدلال، به قرآن مراجعه کرد و همین برای تباهی و گمراهی کافی است.
با این همه عجیب است که دین شیعه وجود امامان معصوم را برای توضیح دین و تفسیر آن به طوری که مصون از هر اشتباه و خطایی باشد، ضروری می داند. در این صورت ما به آنها می گوییم: چگونه این جمعیت زیاد موجود در دنیا اسلام را پذیرفتند و بدان گردن نهادند درحالی که ادعا می کنند شارع مقدس، امت را در عصر غیبت که صدها سال است بطول انجامیده، به فقها ارجاع داده است.
این درحالی است که فقهای آنها معصوم نیستند که درنتیجه احتمال دارد دچار انواع نقص و اشتباه و خطا در فهم قرآن و سنت شوند؛ فقهای شیعه خود نیز در این تناقض حیران و سرگردانند.
غیبت امام معصوم بیش از 1200 سال است که شروع شده است و چه بسا که هزاران سال دیگر نیز ادامه داشته باشد، با این وضعیت آیا دین شیعه جایگزینی برای این غیبت طولانی و مبهم سراغ دارد؟ تا بتواند عوام شیعه را به دستاویز محکمی ربط دهد تا به اندازه ی سر انگشتی از دین خود فاصله نگیرند، دینی که مملو از تناقضات است، زیرا اساس و مبنای آن فلسفه می باشد بجای آنکه مصدر و منبع اول و اساسی دین اسلام، یعنی قرآن کریم باشد که با آنها موافق نیست.
آنها برای رهایی از این وضعیت به جعل روایاتی پرداختند که فکر و اندیشهی شیعیان را اسیر کرده است و آنها را وادار به تسلیم در برابر تناقضات، اختلافات و دروغها نموده است، دروغهایی همچون باور به اعتقاد بداء، اجازهی تقیه و همسان دانستن کلام امام با کلام الله تعالی بدون قائل شدن به کمترین تفاوتی میان آنها.
در تفسیر قمی روایتی طولانی آمده است که در مورد پایان کار بنی عباس سخن می گوید، امام شیعیان در این روایت می گوید: «هرگاه در مورد چیزی به شما خبر دادیم، همان گونه خواهد بود که گفتیم، پس بگویید: خداوند و رسول او راست گفتند و اگر برخلاف آن بود، بگویید: خداوند و رسول او راست گفتند و اینگونه دو پاداش بگیرید».[6]
علاوه بر آنچه بیان شد، جاعلان توانستند با روایتهای ساختگی، قلوب جامعه ی شیعی را ترسان و هراسان بگردانند، آنها به ابوعبدالله نسبت دادهاند که گفت: «... آنکه سخن ما را رد کند، گویا سخن الله را رد کرده است و این در حد شرک است»[7].
این روایت کلام امامان را همچون کلام الله تعالی دانسته است!! بلکه مازندرانی بر این باور است که: «برای کسی که از ابوعبدالله روایت می کند، جایز است بگوید: «قال الله تعالی» زیرا قول امام همانند قول الله است؟!! وی می گوید: حدیث هریک از امامان معصوم همان قول الله تعالی است و در میان اقوال آنها اختلافی نیست، همانگونه که کلام الله تعالی اختلاف و تضاد ندارد»[8].
با این تفصیل شما گوی سبقت را از کنیسه هم ربوده اید، چنانکه در آنجا عوام مردم تسلیم امر راهبان هستند و در اینجا نیز عوام شیعه بی چون و چرا تسلیم امر و قضاوت مراجع خود می باشند.
از این رو رابطه و پیوند جامعه شیعی با روایات منسوب به امامان بیش از ارتباط آنها با کتاب الله متعال است، تا جایی که عوام شیعه نمی توانند در روایات امامان تفکر کنند، یا آنها را با قرآن مقایسه نموده و بسنجند. حتی اگر با این کار در پی اطمینان بیشتر و تصحیح اعتقاد و باورهای خود باشند، زیرا بر این باورند و این احتمال را می دهند که چه بسا با این کار خود را هلاک نمایند و در معرض زیان جاودان قرار دهند یا لعنت ابدی گریبان گیر ایشان گردد.
از این جهت، بزرگان آنها که در گذشته به تألیف این روایات دروغین پرداختند، توانستند چنین ترسی را در دل عوام به وجود بیاورند و بزرگان امروزی آنها از این ترس باطلی که در دل عوام ایجاد شده است، بهترین بهرهبرداریها را به نفع خود می کنند، تا از این طریق، عوام شیعه و افراد ناتوان آنها را به بردگی و بندگی بکشانند و آنان برای ایشان چنان جایگاهی قائل شوند که تقریبا بر تمام جامعه ی شیعی سیطره یابند و اموال و عقلهای آنها را بربایند و به این ترتیب بر غیبت امامی که انتظار طولانی اش شیعیان را ملول کرده است، سرپوش بگذارند.
من از عموم شیعیان تعجب می کنم، آنها در قرآن کریم آیات بی شماری در تضاد با روایاتی مشاهده می کنند که منسوب به امامان بوده است و ایشان را از تدبر در قرآن منع می کنند، اما باز هم نمی اندیشند؛ در این آیات قرآنی، الله متعال بندگانش را با اوامر و توجیهاتی مستقیم و بدون قید و بند مخاطب قرار میدهد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ - یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ - یَا بَنِی آدَمَ - یَا عِبَادِیَ - یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ». امکان ندارد الله متعال در کتاب عزیزش انسان را با این الفاظ مخاطب قرار دهد و سپس او را از تدبر در آن منع کند!!!
ما به روشنی در کتاب الله تعالی شاهد اعتراف جن مبنی بر هدایت قرآن به سوی رشد و صلاح هستیم، این درحالی است که جن از هیچ یک از امامان آنها هیچگونه تفسیر یا توجیهی دریافت نکرده است، بلکه تنها قرآن را در محضر رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیده است؛ دلیل آن نیز این آیه است: «(ای پیامبر!) بگو: به من وحی شده است که همانا گروهی از جنیان (به این قرآن) گوش فرا داده اند، پس گفتند: بی گمان ما قرآن عجیبی شنیدیم. که به راه راست هدایت می کند، پس ما به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را با پروردگارمان شریک قرار نمی دهیم»[9].
لازم است هریک از شیعیان در خلوت از خود بپرسد: اگر قرآن کتاب صامت و خاموش است و علی کتاب ناطق، چرا الله تعالی کتاب ناطق را برگرفته و میرانده است، اما کتاب صامت را باقی گذاشته است؟ بلکه بر ما واجب شده جز از طریق ائمه به تفسیر آن نپردازیم، امامانی که نه آنها را می بینیم و نه چیزی از آنها می شنویم و نه می توانیم چیزی از آنها دریافت نماییم!!! و چرا علی و سایر امامان، برای مردم تفسیری باقی نگذاشتند که همانند قرآن برای امت محفوظ بماند؟! تا اینکه در غیاب آنها امت گمراه نشود!! درحالی که باید چنین می کردند، زیرا آنها تنها مفسران قرآن محسوب می شوند!!!
بلکه فراتر از این در کتابهای شیعه روایات زیادی با این مضمون می یابیم که: علی قرآن واقعی و اصلی را از امت پنهان نمود و وصیت رسول الله صلی الله علیه و سلم را مبنی بر اخراج قرآن برای امت، عملی نکرد! طبرسی در «الاحتجاج»[10] از ابوذر غفاری رضی الله عنه روایت می کند که گفت: «وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم فوت کرد، علی قرآن را جمع کرد و بر مهاجران و انصار عرضه نمود، زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به این کار وصیت کرده بود؛ پس وقتی ابوبکر آن را باز کرد، در صفحه ی اول آن بدیها و رسواییهای قوم را مشاهده نمود، لذا عمر از جای خود پرید و گفت: ای علی، آن را بازگردان، ما را نیازی به آن نیست؛ علی نیز آن را گرفت و بازگشت، سپس زید بن ثابت را احضار کردند – زید یکی از قاریان قرآن بود – پس عمر به او گفت: علی قرآنی آورده است که در آن بدیهای مهاجرین و انصار نگاشته شده است، زید به وی پاسخ داد ... پس آنگاه که عمر به خلافت رسید، از علی خواست که آن قرآن را به آنها بدهد و در میان خود به تحریف آن پرداختند».
علامه و محقق شیعه حاج میرزا حبیب الله هاشمی می گوید: «بخاطر تقیه، امکان تصحیح قرآن برای امام علی در عهد خلافتش فراهم نبوده است و نیز به این خاطر که در روز قیامت حجتی بر تحریف گران و تغییر دهندگان باشد!!».
هاشمی نیز می گوید: «امامان از ترس اختلاف میان مردم و بازگشت آنها به کفر اصلی، نمی توانستند قرآن صحیح را ارائه دهند»[11].
ادعای عدم تمکین امام علی در تصحیح قرآن، تا اینکه در روز قیامت بر تحریف گران و تغییر دهندگان حجت باشد، بیش از آنکه مدح و تزکیه ی علی را به دنبال داشته باشد، سبب جرح او می باشد!! زیرا وی بر حسب گزافه گویی آنها جرمی شدیدتر از جرم ابوبکر و عمر مرتکب شده است، چرا که وی قرآن را به امت نداد و آنها را در گمراهی رها نمود؟!! همچنین وصیت رسول الله صلی الله علیه و سلم مبنی بر آشکار نمودن قرآن را اطاعت نکرده است!! از طرفی گناه میلیونها انسان چیست که علی بخاطر تعدادی تحریف گر آنها را در گمراهی رها کرده است؟!!
پس بر مبنای اعتقادات و باورهای شیعه در مورد علی رضی الله عنه ایشان در بالاترین مراتب کتمان علم قرار دارد چرا که قرآن کریم را کتمان نموده است؛ حال آنکه الله تعالی در مورد کسانی که کتمان علم می کنند، می فرماید: «همانا کسانی که آنچه را که از دلائل روشن و هدایت نازل کرده ایم بعد از آنکه آن را در کتاب (تورات) برای مردم بیان نمودیم، کتمان می کنند، الله آنها را لعنت می کند و لعنت کنندگان (از مؤمنان و فرشتگان نیز) آنها را لعنت می کنند»[12].
بر مبنای افتراهای این جاعلان، علی رضی الله عنه مسؤول تمامی فتنهها و مشکلاتی است که با مخفی نمودن قرآن به دنبال داشته است، به علاوه سکوت او از حقش در مورد ولایت در طول دوران خلافت خلفای سه گانه و قرار دادن ولایت، تحت تصرف نواصب مرتد، بنا بر دیدگاه آنها.
این درحالی است که ابوبکر رضی الله عنه چنانکه در صحیحین نزد اهل سنت ثابت است، با مرتدانی که از پرداخت زکات سر باز زدند، جنگید و گفت: «به الله سوگند اگر از دادن زانوبند شتری که در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم می دادند، خودداری کنند، بخاطر آن با ایشان می جنگم» و به این ترتیب ابوبکر این قول الله تعالی را جامه ی عمل پوشاند که می فرماید: «از مؤمنان مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با الله بسته بودند (صادقانه) وفا کردند، پس کسی از آنان هست که پیمان خود را به آخر رساند (و شهید شد) و از آنان کسی هست که در انتظار (و چشم براه) است و هرگز تغییر و تبدیلی (در پیمان خود) نیاورده اند»[13].
یکی از قید و بندهای خطرناکی که در فکر و اندیشه ی شیعه در مورد قرآن وجود دارد، این است که روایات بسیار زیادی با این مضمون نقل کرده اند که قرآن معنایی باطنی دارد؛ از محمد بن منصور روایت است که می گوید: از امام کاظم در مورد این آیه پرسیدم: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ﴾ [الأعراف: 33] «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان حرام کرده است» امام در پاسخ فرمود: «إنّ القرآن له ظهرٌ وبطن»: «قرآن دارای یک ظاهر و یک باطن است»[14].
این قوم به همین مقدار اکتفا نکردهاند، بلکه بر رسول الله صلی الله علیه و سلم دروغ بسته اند که ایشان فرموده است: «إن للقرآن ظهراً وبطناً، ولبطنه بطناً الی سبعة بطن»: «قرآن دارای یک ظاهر و یک باطن است و هر بطن آن بطنی دارد تا هفت بطن» و در روایتی آمده است: «تا هفتاد بطن» و در روایت دیگری آمده است: «هفتاد هزار بطن»[15]!!!
به امام ابوجعفر باقر نسبت دادهاند که به جابر گفت: «ای جابر قرآن دارای بطنی است و برای هر بطنی، بطنی است و نیز دارای یک ظاهری است که برای هر ظاهری نیز ظاهری است؛ ای جابر، چیزی دورتر از عقول رجال مانند تفسیر قرآن نیست»[16].
دلیل جعل چنین روایاتی این است که آنها می خواهند قرآن تابع روایتهای دروغینی باشد که به امامان نسبت دادهاند و در تضاد با آنها نباشد و به راحتی بتوانند پس از هموار نمودن راه، قرآن کریم را مطابق با هوی و هوس و تمایلات خویش تفسیر نمایند.
از جمله مثالهای تفسیر باطنی قرآن در دین شیعه، نمونه ای است که در تفسیر قمی آمده است؛ قمی در تقسیر این آیه: ﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ یَلۡتَقِیَانِ﴾ [الرحمن: 19] «دو دریای (مختلف شور و شیرین) را به جریان آورد درحالی که با یکدیگر برخورد می کنند» حدیثی را به امام صادق نسبت داده، با این مضمون: «علی و فاطمه دو دریای عمیق هستند که هیچ یک بر دیگری طغیان نمی کند و می فرماید: ﴿یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ﴾ [الرحمن: 22] که مراد از آن حسن و حسین می باشد»[17]!!!
مرجع دینی شیعه، ناصر مکارم شیرازی می گوید: «از اینجا می فهمیم که قرآن کریم دارای بطنهایی است، بطوری که تنها یک آیه می تواند معانی متعدد و بلکه دهها معنی داشته باشد و تفسیر اخیر نیز از بطون قرآن است و منافاتی با معانی ظاهری آن ندارد»[18].
از دیگر مثالهای تفسیر باطنی قرآن در دین شیعه، تاویل نادرست این آیه می باشد که می فرماید: ﴿وَأَوۡحَیٰ رَبُّکَ إِلَی ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا یَعۡرِشُونَ﴾ [النحل: 68] «و پروردگار تو به زنبور عسل الهام کرد که: از کوهها و درختان و داربستهایی که (مردم) میسازند، خانههایی برگزین»؛ از ابوعبدالله روایت کردهاند که گفت: «زنبور را نسزد که به وی الهام شود؛ بلکه این در مورد ما نازل شده است و زنبور ماییم و ما هستیم که به فرمان الله، برای الله تعالی در سرزمینش ساکن شدهایم و کوهها شیعیان ما هستند و مراد از درخت، زنان مؤمن است»؟!! [و اینکه می فرماید:] ﴿یَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِیهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ﴾ [النحل: 69] «از شکم آنها، نوشیدنی با رنگهای گوناگون بیرون می آید که در آن شفا برای مردم است»؛ مراد امامان است یعنی از علوم امامان نوشیدنی ای بیرون می آید که قلبهای مؤمنان را سیراب می کند ﴿مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ﴾؛ یعنی معانی آن در علوم مختلف است»!
قمی در تفسیر خود به اسنادش از مردی، از حریز بن ابی عبدالله روایت نموده است که در مورد این آیه: ﴿وَأَوۡحَیٰ رَبُّکَ إِلَی ٱلنَّحۡلِ﴾ گفت: «نحل» ماییم که خداوند به ما الهام کرده است: ﴿ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا﴾ به ما امر کرده است از میان عرب شیعه (گروهی) را برای خود برگزینیم ﴿وَمِنَ ٱلشَّجَرِ﴾: و از میان عجم ﴿وَمِمَّا یَعۡرِشُونَ﴾: و از میان موالی و آنچه از شکم آن خارج شده و دارای رنگهای گوناگون است، علمی است که از ما به شما می رسد»[19].
ادامه دارد....
منبع: کتاب: آیا در روز قیامت دوست دارید در گروه امام حسین باشید؟، تألیف: ابومعاذ / طلال بن معیض بن احمد الحارثی، ترجمه: مجموعه موحدین.
[1]- نهج البلاغة: الخطبة 158، شرح محمد عبده ص 219: «ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ینطق لکم، أخبرکم عنه، إن فیـه علـم ما مضی وعلـم ما یأتی إلی یوم القیامة، وحکم ما بینکم وبیان ما أصبحتم فیه، فلو سألتمونی عنه لعلمتکم». نهج البلاغة: الخطبة 158، شرح محمد عبده ص 219
[2]- همان: «هـذا القرآن إنّما هـو خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان ولابدّ له مـن ترجمان، وإنّما ینطـق عنه الرجال».
[3]- الوسائل: جلد: 27، صفحهی: 185، باب: 13، حدیث: 33556؛ ﻓﻘﺎل أﺑـو ﺟﻌﻔر: «ویحک یا قتادة، إن کنت إنما فسرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت وأهلکت، وإن کنت قد أخذته من الرجال فقد هلکت و أهلکت، ویحک یاقتادة إنما یعرف القرآن من خوطب به».
[4]- الأصول من الکافی: باب النوادر، جلد: 2، صفحهی: 633؛ فقال أبو عبد الله: «کف عن هذه القراءة أقرأ کما یقرأ الناس، حتی یقـوم القائم ÷، فإذا قام القائم قرأ کتاب الله علی حده وأخـرج المصحف الذی کتبه علی ÷».
[5]- تفسیر القمی: 2/424؛ «والقرآن ضرب فیه الأمثال للناس وخاطب الله نبیه به ونحن، فلیس یعلمه غیرنا».
[6]- تفسیر القمی، جلد: 1، صفحه: 310 – 311؛ بحار الأنوار: 4/99؛ «إذا حدثناکم بشیء فکان کما نقول، فقولوا: صدق الله ورسوله، وإن کان بخلاف ذلک فقولوا: صدق الله ورسوله تؤجر مرتین».
[7]- الکافی، کلینی: 1/67؛ التهذیب، طوسی: 6/301؛ و با لفظ دیگری در «من لایحضره الفقیه»: 3/8 و «الحدائق الناضرة»: 13/259 آمده است. «.. الراد علینا کالراد علی الله، وهو علی حد الشرک».
[8]- شرح اصول کافی، مازندرانی: 2/225
[9] ـ جن:1-2: ﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا * یَهۡدِیٓ إِلَی ٱلرُّشۡدِ فََٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِکَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا﴾.
[10]- الإحتجاج، طبرسی: 1/155؛ و بحار الأنوار: ج 98 ص42-43؛ «لما توفـی رسول الله ج جمع علی القـرآن، وجـاء بـه إلـی المهاجرین والأنصار وعرضه علیهم، لما قد أوصاه بذلک رسول الله ج، فلما فتحه أبو بکر خرج فی أول صفحة فتحها فضائح القوم فوثب عمـر وقال: یا علی! اردده فلا حاجـة لنا فیه، فأخذه ÷ وانصرف، ثم أحضروا زید بـن ثابـت – وکـان قارئاً للقـرآن- فقال لـه عمـر: إن علیاً جاء بالقرآن وفیـه فضائـح المهاجرین والأنصار، فأجابه زیـد إلـی ذلک.. فلمـا استخلف عمر سأل علیاً أن یدفع إلیهم القرآن فیحرفوه فیما بینهم».
[11]- منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، جلد: 2، مختار اول، صفحات: 214 – 217 – 220.
[12] ـ بقره:159: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَیٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ﴾.
[13] ـ احزاب:23: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَیٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا﴾.
[14]- الأصول من الکافی: 1/374؛ کتاب الحجّة، باب من ادّعی الإمامة؛
[15]- نگا: نص النصوص، حیدر آملی، صفحه: 72، وی یکی از اعلام شیعه است که متأثر از افکار ابن عربی – از غلات صوفیه – بود، وی در سال 782 وفات یافت؛ جامع الأسرار ومنبع الأنوار، صفحهی: 104 / 530.
[16]- تفسیر العیاشی: 1/87؛ الحدائق الناضرة، بحرانی: 1/27؛ مستدرک الوسائل: 17/334 – 335؛ «یا جابر إنّ للقرآن بطناً، وللبطن بطن، ولـه ظهـر وللظهـر ظهـر، یا جابر ولیس شـیءٌ أبعـد من عقول الرجال من تفسیر القرآن».
[17]- تفسیر قمی: 2/344؛ «علی وفاطمة بحران عمیقـان لا یبغی أحدهما علی صاحبه، ﴿یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢﴾ قال:"الحسن والحسیـن"».
[18]- الأمثل فی تفسیر القرآن: 17/369.
[19]- البحار: 24/111؛ و رک: تفسیر قمی و تفسیر البرهان، ذیل آیهی 68 سورهی نحل؛ عـن أبی عبدالله ÷ قال: "ما بلغ بالنحل أن یوحی إلیها، بل فینا نزلت، فنحن النحـل، ونحـن المقیمون لله فـی أرضه بـأمـره، والجبال شیعتـنا، والشجـر النسـاء المؤمنات"!؟ ﴿یَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِیهِ شِفَآءٞ﴾ الأئمـة ÷ ﴿یَخۡرُجُ﴾ من علومهم ﴿شَرَابٞ﴾ شرب به قلوب المؤمنین ﴿مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ﴾ (أی معانیه فی علوم شتی"!، وفی تفسیر القمی بإسناده عـن رجل عن حریز عـن أبی عبدالله ÷ فی قوله: ﴿وَأَوۡحَیٰ رَبُّکَ إِلَی ٱلنَّحۡلِ﴾ قال نحن النحل الذی أوحی الله إلیه ﴿أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا﴾ أمرنا أن نتخذ من العرب شیعة ومن الشجر یقول من العجم ومما یعرشون من الموالی والذی خرج مـن بطونها شراب مختلف ألوانه العلم الذی یخرج منا إلیکم.
منبع: منبع: کتاب: آیا در روز قیامت دوست دارید در گروه امام حسین باشید؟، تألیف: ابومعاذ / طلال بن معیض بن احمد الحارثی، ترجمه: مجموعه موحدین.