تدوین حدیث و حجیت آن(بخش اول) موضوع: حدیث نبوی تاریخ انتشار: 2013-06-26 | بازدید: 1806

تدوین حدیث و حجیت آن

 

بدیهی است قرآن کریم به عنوان قانون اساسی بشریت، واحادیث و سنت رسول گرامی اسلام صلی الله وعلیه واله وسلم به منزله آیین نامه عملی و تفصیلی آن است. احکام و مسائل قرآن بدون در نظر گرفتن سنت، قابل فهم و عمل نیست، همچنان که حفظ و بقای قرآن تا قیامت از طرف خداوند متعال تضمین شده، احادیث و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم نیز به تبع آن محفوظ و باقی خواهد ماند، بنابر این، سنت پیامبر اکرم جزء لاینفک قرآن به شمار می آید.

وچنان که ایمان و عمل به قرآن لازم است، اعتقاد به سنت و عمل به آن نیز ضروری است.

تردیدی نیست که قرآن کریم اصل و اساس دین و شریعت و اولین و محکم ترین سند آن می باشد. البته وظیفه قرآن فقط بیان اصول و قوانین اساسی است. تفریع و تفصیل و توضیح، وظیفه حدیث و سنت است.

هرکس که اهل فهم ودرک باشد می داند که قرآن کریم بدون واسطه پیامبر، بطور مستقیم به اُمّت داده نشده است تا آن را خود سرانه و یا با کمک دیگران بخوانند، بفهمند و به آن، عمل کنند. بلکه پیش از نزول آن، رسول برگزیده ای را مبعوث و به جهانیان اعلام نمود، آنگاه قرآن پاک را بر وی نازل کرد تا مردم از طریق وی به حقایق و معانی قرآن پی ببرند و در پرتو هدایتها وارشادهای وی، این کتاب مقدس الهی را درک کنند و بفهمند، چنان که در خود قرآن کریم اعلام گردیده است: وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (النحل:44) یعنی« کتاب را به سوی تو فرود آوردیم تا آنچه را که فرود آمده، برای مردم بیان نمایی، باشد که ایشان بیندیشند » .

سپس توسط همین قرآن جهانیان را از وظیفه و مسؤولیت پیامبر، آگاه ساخت و بارها اعلام گردید که این شخص کلمات و حروف قرآن را به شما می آموزد و معانی، مطالب، رموز و حکمتهای آن را برای شما بیان می کند چنان که فرموده است: کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ

   یعنی« چنان که پیامبری را در میان شما از قوم شما فرستادیم، آیات ما را برای شما می خواند و شما را پاک می سازد وکتاب و حکمت را به شما تعلیم می دهد وآنچه را که نمی دانستید به شما می آموزاند. ». و در جایی دیگر می فرماید:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ

خداوند بر مؤمنان منت گذاشت آنگاه که در میان ایشان پیامبری از خود ایشان فرستاد آیات الله را برآنها می خواند وآنان را پاک می سازد وآنان را کتاب و دانش می آموزاند؟ یقیناً آنها پیش از این درگمراهی آشکار بودند » .  و در جایی دیگر می فرماید:

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ

آن ذاتی که پیامبری را از خود آنها در میان درس نخوانده ها برانگیخت، آیات او را برآنان می خواند وآنان را پاک می کند و به آنان کتاب و دانش می آموزاند و به درستی که آنها پیش از این در گمراهی آشکار قرار داشتند ».

در این هر سه آیه، دو چیز جدا از یکدیگر بیان گردیده است.

تلاوت آیات  تعلیم کتاب . مفهوم تلاوت آیات واضح و روشن است، البته درباره تعلیم کتاب باید غور و تدبر شود که مراد از آن چیست؟ اگر مراد ازآن، خواندن و آموزش آیات قرآن باشد، از تلاوت، آیات امری جداگانه به حساب نمی آید. در حالی که جدا و مستقل از آن ذکر گردیده است. پس قطعاً منظورآن، تشریح آیات و توضیح معانی و مطالب آنها و بیان احکام و حکم آنهاست.

وقتی از قرآن مجید معلوم گردید که تلاوت و تبلیغ الفاظ و کلمات قرآن جزو وظیفه و برنامه رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم است، بنا بر این، بیان مطلب وتوضیح معانی آن نیز جزو وظایف رسالت می باشد بنابر این بدیهی است،که توضیحات نبوی و شرح آن نیزهمانند متن قرآن حجت و واجب القبول است. وگر نه موظف کردن آن حضرت به تعلیم کتاب وآن را جزو مناصب نبوت قرار دادن، عبث و بی معنی به حساب می نماید.

خلاصه، با توجه به نصوص قرآن همچنان که پیامبر اکرم رسول خداوند متعال است، معلم و شارح آن پیام نیزمی باشد.

پس هر کس که به رسالت و نبوت ایشان ایمان داشته باشد، همچنان که نمی تواند منکر این امر شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله سلم متن قرآن را تلاوت و تبلیغ کرده است، نیز نمی تواند منکر شود که ایشان آن را تبیین و تشریح نموده است.

و ازآن جائی که قرآن کریم آخرین کتاب خداوند متعال وآن حضرت صلی الله علیه واله وسلم آخرین پیامبر اوست و کتاب یا پیامبری دیگر نخواهد آمد، لذا لازم و ضروری است که آخرین کتاب آسمانی از هنگام نزولش تا قیامت محفوظ و باقی بماند و چون حفظ و بقایش ضروری است، برای درک مفاهیم و عمل برآن، لازم است که تشریحات و توضیحات قولی و عملی آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم پیرامون آن، در هر عصر و زمان، منقول، متداول و موجود باشد.

آنچه تا این جا بیان گردید، خلاصه اش چنین است:

1- بر اساس نصوص و شواهد قرآن، پیامبر اکرم « شارح و معلم قرآن هستند».

2- همچنان که آن حضرت متن قرآن را تبلیغ نموده، شرح وتوضیح آن را نیز بیان داشته اند.

3- حفظ و بقای شرح و توضیح آن حضرت پیرامون قرآن ، مانند حفظ و بقای خود قرآن ، لازم و ضروری است .

حال این مطلب را به عرض می رسانیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم به دو صورت قرآن را تعلیم می دادند:

1.         با بیان گفتار. 2- با بیان عمل و کردار.

روش تشریح عملی چنین بود که وقتی حکم و دستوری در قرآن نازل می شد، ایشان با عمل خود شان، حکم آن را برای مردم بازگو می کردند که بدین ترتیب، مفهوم الفاظ قرآن نیز مشخص گردیده و تصویر عملی حکم نازل شده، در معرض دید همگان قرار می گرفت. مثلاً در قرآن کریم فرمان تأکیدی اقامت نماز نازل گردید و از ارکان آن مانند : قیام، سجده، قرائت و غیره نیز بحث شده است. ولی ترتیب این ارکان و چگونگی ادای آنها در جایی ذکر نشده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم با روش عملی خود چگونگی ادای نماز را به امت تعلیم دادند. هنگامی که فرمان « اقیموالصلوة » را در قرآن مشاهده می کنیم، این سؤال به وجود می آید که چگونه بر این حکم عمل شود و روش «اقامت نماز» چگونه است؟ رسول گرامی صلی الله علیه و اله وسلم با این فرموده گرامی شان که« صلوا کما رأیتمونی اصلی » ( همچنان که من نماز می خوانم، شما نیز به همین روش نماز بخوانید.) به این پرسش پاسخ دادند. علاوه بر این توضیح عملی، گاهی ایشان روش اقامت نماز را با زبان نیز توضیح می دادند. همچنین در قرآن کریم حج فرض گردیده ولی تفصیلات آن بیان نشده.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فریضه حج را به جا آورده و به طور عملی روش ادای آن را تعلیم دادند، در سال حجة الوداع در میدان عرفات جایی که همه حجاج گرد آمده بودند، اعلام فرمودند: « خذوا عنی مناسککم لعلی لا اراکم بعد عامی هذا » «ای مردم! احکام حج تان را از من بیاموزید، شاید بعد از این سال، دیگر شما را نبینم».

شرح و تفهیم قولی به دو صورت انجام می گرفت.

الف: یکی اینکه آن حضرتش صلی الله علیه وآله وسلم ، آیه ای را ذکر می کردن یا به آن اشاره می نموده سپس تفصیل یا حکم مستنبط ازآن را بیان می نمودند.

ب: دیگر اینکه بدون ذکر آیه یا اشاره به آن آنچه از قرآن استنباط و استفاده می کردند، بیان می نمودند.

برای صورت اول از میان مثالهای بی شمار فقط به ذکر سه مثال بسنده می کنیم:

1-رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند : « روز قیامت خداوند متعال حضرت نوح علیه السلام را ندا می دهد، او می گو ید : ( لبیک و سعدیک یا رب ) خداوند از او سؤال می کند: آیا پیام مرا را ابلاغ نمودی؟ اظهار می دارد :

آری! سپس از امت وی سؤال می شود که: آیا نوح پیام ما را به شما ابلاع کرد؟ آنها اظهار می دارندکسی نزد ما نیامد تا ما را بیم دهد. آنگاه خداوند خطاب به حضرت نوح می گوید: چه کسی در به نفع تو گواهی می دهد؟ او اظهار می داردمحمد صلی الله علیه واله وسلم وامت وی.

بنابر این این امت گواهی می دهد که آری پروردگارا ! حضرت نوح پیام تو را ابلاغ نموده بود و رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم گواهی امت را تأیید می کند. آنگاه حضرت فرمودند: این فرمایش خداوند متعال در همین رابطه است!. وَکَذلک جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً

عدی بن حاتم از رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم پرسیدند:

یا مراد از «الخیط الابیض» و از «الخیط الاسود»  دو نخ سیاه و سفید است؟ فرمودند: (لا بل هو سواداللیل و بیاض النهار = خیر، بلکه مراد ازآن سیاهی شب و سفیدی روز است)

 در سفر حدیبیه به علت یک مریضی در موهای سر کعب بن عجرة(رض) شبش پیدا شده بود ،وقتی آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم مشاهده کردند، فرمودند: « من نمی دانستم که تو این قدر دچار مشقت و مشکل شده ای. آیا می توانی گوسفندی تهیه کنی؟ »گفت: خیر، حضرت صلی الله علیه وآله وسلم  فرمودند: پس سر خود را بتراش و سه روز، روزه بگیر و یا به شش مسکین، شش صاع صدقه بده) (صحیح بخاری، کتاب التفسیر)

ظاهراً در این داستان اشاره به آیه ای از قرآن نشده ولی چونکه آیه فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ  رابطه و در همان محل نازل شد، لذا ربط حدیث نبوی را به آیه کریمه مشخص است. در صورت دوم، بخش اعظم احادیث نبوی نقش درتشریح قولی قرآن کریم دارند. البته شاید بر اثر ضعف ادراک و فهم ما، مأخذ قرآنی این احادیث برای بسیاری از ما قابل فهم نباشد. ولی تعداد آن دسته از احادیث که با اندک تأملی مأخذ قرآنی آنها روشن می شود، بسیار است.

حداقل دو مثال برای نمونه بیان می شود:

1.         پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم می فرمایند : « لا یومن احدکم حتی یکون هواه تبعاً لما جئت به » « هیچ یک از شما مؤمن نمی شود،2.  مادامی که خواست نفسانی او تابع تعلیمات و هدایتهای من نباشد ».  با اندک تدبری معلوم می شود که این فرموده حضرت در تفسیر آیه کریمه ذیل بیان شده است.

فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً

به پروردگارت که ایشان مسلمان نخواهند بود، تا آن که تو را در اختلافی که میانشان وجود دارد حاکم کنند. سپس در دلهای خود شان ازآنچه حکم فرمودی تنگی نیابند و با انقیاد وتسلیم قبول کنند ».

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (الأحزاب:36)

یعنی : « هنگامی که خدا و رسولش به کاری امر کنند، برای هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنی، شایسته نیست که اختیاری درآن کار خویش داشته باشند ».

3.         آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرموده اند :

« من ملک زاداً وراحلة بلغه الی بیت الله و لم یحج فلا علیه ان یموت یهودیا او نصرانیایعنی : « هرکس توشه و نفقه ای داشته باشد که او را به خانه کعبه برای ادای فریضه حج برساند و حج نکند و بمیرد، پس بروی باکی نیست از اینکه یهودی بمیرد یا نصرانی»

دراین رابطه در خود ترمذی مذکور است که این موضوع ازآیه : وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً  شده است، ولی چون تمام آیه در روایت مذکورنیست، لذا بسیاری از مردم در فهم طریق استنباط، دچار مشکل شده اند. اگر تمام آیه را ملاحظه کنیم از قسمت آخر آن، مطلب فوق ظاهر و نمایان است. آیه کامل چنین است: وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ خانه کعبه، حق خدا بر مردم است و بر کس که از جهت اسباب و وسایل، توانایی رفتن به آن جا را دارد و هر کس کافر شود پس هرآینه الله از جهانیان بی نیاز است».

مثالهای دیگری از این قبیل زیاد است، ولی چون فعلاً موضوع سخن ما چیز دیگری است به، همین دو مثال بسنده می کنیم.

خلاصه اینکه بخش اعظم احادیث نبوی، شرح و تفصیل قرآن کریم یا مستنبط ازآن است که به موجب نصوصی مانند: «یعلمهم الکتاب» و «لتبین للناس ما نزل الیهم» جزء وظایف رسالت است و همین نصوص و دلایل قرآنی، به ما می گوید: این تشریحات و توضیحات و استنباطات آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم نیز واجب الاتباع است. حال به یکی دیگر از حقایق قرآن دقت فرمائید.

تعلیم حکمت:

قرآن کریم همراه با تعلیم کتاب، تعلیم حکمت را نیز جزء وظایف رسول گرامی صلی الله علیه واله وسلم قرار داشته است. این حکمت چیست؟ برای فهم و درک آن، نخست باید به خود قرآن کریم مراجعه نموددر سوره نساء می فرماید: وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً خداوند فرود آورد بر تو کتاب و دانش را و آموخته است تو را آنچه نمی دانستی و فضل خداوند بر تو بزرگ است». در سوره بقره فرموده است: وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ  (البقرة:231) . یعنی و یادکنید نعمت الله را بر خویش وآنچه فرود آورد بر شما از کتاب و علم که پند میدهد شما را به آن ».

از دو آیه فوق چنین بر می آید که حکمت نیز مانند قرآن از طرف خداوند متعال نازل شده است. کما اینکه از این آیه کریمه ذیل معلوم می شود که حکمت نیز مانند آیات قرآن چیزی بوده که در خانه های ازواج مطهرات تلاوت شده است.

وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً (الأحزاب:34) . یعنی : « و یاد کنید آنچه بر شما خوانده می شود درخانه های تان از آیات خدا و از حکمت»

سؤال این است که در خانه های ازواج مطهرات غیر از آیات قرآن چه چیز دیگری تلاوت می شده است و آنان غیر از قرآن دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چه می شنیده اند و یاد گرفته اند؟. پاسخ این سؤال چرا این نیست که آن حدیث وسنت رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بودیعنی نصایح، تعلیمات عمومی و افادات و ارشادات ایشان.

و چون در این آیه به ذکر و یاد حکمت دستور داده شده ، لذا از همین آیه وجوب ذکر و یاد حدیث و سنت نبوی نیز معلوم می گردد مسلم است که «علم »، «ذکر» و «حفظ »، مقصود به ذات نیستند، بلکه مقدمات عملند .

بنابراین، از این آیه وجوب عمل بر حدیث و سنت ثابت و معلوم گردید. و از آنجایی که حکمت، نام دیگر سنت است، ازآیات قبلی که درآنها حکمت نیز مانند کتاب، مُنزل من الله، گفته شده بودثابت شد که سنت نیز از جانب خدا نازل گردیده و وحی الهی است.

بعد از قرآن، وقتی به مُعلم قرآن « رجوع می کنیم،می بینیم (همچنان که از قرآن معلوم می شود) خداوند غیر ازقرآن، چیز دیگری که نام آن «حکمت» است، بر پیامبر خود نازل فرموده است. به طوری که تعلیمات رسول اکرم نیز بیانگر این امر می باشد. لذا می فرمایند « الا انی اوتیت القران و مثله معه» یعنی: قرآن و مانند آن چیزی دیگری به من داده شده است.

بر مبنای همین نصوص قرآن و سنت، تمام علمای سلف و ائمه متفقند که مراد از یعلمهم الکتب و الحکمة و آیات دیگری از این قبیل که در آنها « حکمت » ذکر شده، سنت است و سنت نیز بخشی از وحی الهی است. چنان که علامه ابن قیم در کتاب الروح می نویسد: (ان الله سبحانه و تعالی انزل علی رسوله وحیین، و اوجب علی عباده الایمان بهما والعمل بما فیهما وهما الکتب و الحکمة ) و قال تعالی: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ الجمعة:) و قال تعالی : وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً) و الکتاب هو القرآن و الحکمة هی السنة باتفاق السلف و ما اخبر الرسول عن الله فهو فی وجوب تصدیقه و الایمان به کما اخبر به الرب تعالی علی لسان رسوله. هذا اصل متفق علیه بین اهل الاسلام، لا ینکره الا من لیس منهم و قد قال النبی صلی الله علیه واله وسلم انی اوتیت الکتاب و مثله معه » )

« خداوند متعال دو نوع وحی بر رسول خود نازل کرده که بر آن هر دو، ایمان آوردن و عمل کردن واجب است و آن دو، قرآن و حکمتند (آنگاه علامه ابن قیم در تأیید این ادعای خود همان آیاتی را ذکر کرد که در فوق بیان شد و در آنها تعلیم و تنزیل کتاب و حکمت مذکور است) پس کتاب، قرآن است و مراد از حکمت به اجماع سلف، سنت است.آنچه رسول از جانب خداوند خبر داده و آنچه خداوند از طریق رسول خبر داده، هر دو واجب التصدیق هستند و ایمان بر آن دو الزامی است.

این عقیده اساسی مسلمانان است. کسی آن را انکار می کند که از مسلمانان نباشد و خود رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرموده اند: « به من کتاب ومانند آن یک چیز دیگر داده شده است ، یعنی سنت »

الگو بودن پیامبر اسوة رسول

از آنچه بیان شد معلوم گردید که پذیرفتن آنچه پیامبر اکرم به عنوان شرح و تفسیر قرآن بیان داشته و نیز پذیرفتن آن حکمتی که بر ایشان نازل گردیده برای هر مسلمان، واجب است.

علاوه بر این دو، امر سومی که پیروی و اطاعت آن را قرآن کریم بر هر انسان مؤمن لازم قرار داده، نمونه زندگی اسلامی و دینی آن حضرت صلی الله علیه و سلم است که در ذات گرامی ایشان تبلور یافته بود. چنان که در سوره احزاب فرموده است: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (الأحزاب:21). یعنی : « به درستی که برائ شما در اتباع پیامبر خدا، الگوی نیک است برای کسی که ثواب خدا و روزآخر را توقع دارد و خدا را بسیار یاد کند».

در این آیه خداوند متعال به ما فرمان داده تا در تمام مراحل زندگی از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم اتباع و پیروی کنیم ؛ نه اینکه در بعضی مراحل مثلاً در حال جنگ و پریشانیها، صبر و مقاومت ایشان را به یاد آورده، ازآن، پیروی کنیم. امروزه بعضی مردم در فهم این آیه، دچار اشتباه شده اند . زیرا می پندارند که این امر با عقل و منطق موافق به نظر نمی رسد که در زمان جنگ از ایشان اتباع و پیروی کرد، ولی در زمان صلح و امنیت، طرز عمل ایشان واجب الاتباع نباشد. یا مثلاً در باب جهاد، ایشان برای ما الگو باشند، ولی در اقامت نماز و ادای حج، ذات گرامی ایشان برای ما قابل اتباع و عمل نباشد. لذا به کسانی که ادعای محبت خداوند را دارند، دستور داده تا در هر حال، اتباع و پیروی مطلق از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم داشته باشند: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ

اگر شما خدا را دوست دارید، پس، از من( پیامبر) پیروی کنید،تا خدا شما را دوست داشته باشد ».

در این جا معیار محبت الله، پیروی مطلق از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم قرار داده شده است اگر ذات گرامی ایشان صلی الله علیه واله وسلم الگو عمل نیست و اهل قرآن مأمور به پیروی از ایشان نیستند، پس چرا خداوند به آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم دستور می دهد که مردم را به پیروی از خود فرا خواند؟ این گفتار بعید از عقل است که بگوییم مفهوم اینکه « از من پیروی کنید » فقط این است که آنچه از قرآن برای شما بیان می کنم بشنوید و ازآن پیروی کنید.

ازآنچه بیان شد برای طالبان حق و حقیقت، این امر به خوبی واضح و روشن شد که به اهل قرآن دستور داده نشده که خود سرانه به قرآن عمل کنند و با فکر و اندیشه خود آن را تفسیر نمایند بلکه آنها مأمورند تا «حکمت » را نیز که همراه قرآن نازل شده بپذیرند و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم را اسوه و الگوی عملی خویش قرار دهند. و قرآن کریم را فقط از طریق تعلیمات، توضیحات و تفسیر آن حضرت بفهمند و درک نمایند.

حال این امر ثابت شد باید به این نکته توجه کرد که تبیین و تفسیری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم برای قرآن بیان نمود و حکمتی که بر ایشان نازل گردیده و نیز نقشه کامل زندگی ایشان که توسط اصحاب گرامی برای ما ترسیم شده، نام این هر سه چیز، «حدیث و سنت » است و بر اساس نصوص کتاب الهی، این هر سه مورد واجب القبول می باشند . به عبارت دیگر، قرآن کریم «حدیث و سنت » را واجب القبول و واجب الاتباع قرار داده است، و حدیث و سنت مجموعة این سه عنصر است 1- تفسیر قرآن بر أساس تفسیر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم 2- تمام احادیث صحیح که با روح قرآن و با عقل سلیم تعارض ندارد.3-فهم و برداشت و بیان سلف است أعم از صحابه و أهل بیت رضوان الله علیهم اجمعین.

دلیل قرآنی برای حجیّت حدیث

حدیث حجت است یا خیر؟ آیا شخص مسلمان می تواند حدیث را مورد توجه قرار ندهد؟ پاسخ این سؤال از طریقی دیگر نیز روشن می شود و آن اینکه قرآن کریم اتباع سبیل المؤمنین (پیروی از راه و رسم مؤمنان صدر اسلام) را واجب و لازم اعلام نموده است: وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیراً  (النساء:115) . یعنی هر کس بعد از اینکه هدایت برایش روشن شد با پیامبر مخالفت کند از راه غیر مؤمنان پیروی کند او را به آنچه می گردد متوجه کنیم و در دوزخ قرارش دهیم وآن بد جایی است

در این آیه خداوند متعال به کسانی که راه مؤمنان را ترک کرده، راهی دیگر اختیار کنند، هشدار شدیدی داده و آنها را مستحق دوزخ اعلام نموده است. پس لازم است معلوم شود که راه مؤمنان اولین چه بوده است؟ وآیا آنها حدیث و سنت را حجت می دانسته و آن را مشعل راه قرار می دادند یا خیر؟ وقتی برای معلوم کردن راه و روش مؤمنان اولین، به روایات و تاریخ اسلام رجوع می کنیم، حا لات و وقایع زیر برای ما معلوم می شوند:

1- در تاریخ الخلفأ/ 29 مذکور است وقتی مسأله و قضیه ای به محضر حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای حل و فصل آورده می شد، ایشان نخست به کتاب الله مراجعه می کردند، اگر راه حل آن در کتاب الله به نظر می رسید، طبق آن عمل می کردند و اگر نمی رسید به سنت رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم مراجعه می نمودند و اگر راه حلی میسر می شد طبق آن حکم صادر می کردند و چنانچه خود ایشان از وجود راه حل آن در سنت آگاهی نداشتند، به صحابه گرامی مراجعه نموده و استفسار می کردند که چنین مسأله ای برای فیصله نزد من آورده شده، آیا شما از رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم راه حلی را برای آن اطلاع دارید؟ گاهی اوقات چندین نفر می آمدند و اظهار می داشتند: آنحضرت در مورد این مسأله چنین حکم فرمودند. آنگاه حضرت ابوبکر رضی الله عنه می فرمودند: الحمد لله الذی جعل فینا من یحفظ عن نبینا (سپاس خداوند راکه افرادی مقرر فرموده تا مسائل را از پیامبر ما حفظ کنند و به دیگران برسانند).

2- بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم مهم ترین موضوع برای جامعه اسلامی مسأله جانشینی آن حضرت بود که در این باره هم اصحاب بزرگوار به سنت نبوی مراجعه کردند. در طبقات ابن سعد، تاریخ الخلفأ و غیره به نقل از حضرت علی رضی الله عنه مذکور است: بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم درباره مسأله جانشینی آن حضرت غور و تدبر نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که آن حضرت در زندگی خود، ا بوبکر صدیق را برای نماز، امام مقرر نمودند. پس کسی را که ایشان برای دین ما برگزیدند، ما او را برای دنیای خود نیز برگزیدیم و ابوبکر را جانشین آن حضرت تعیین نمودیم. در تاریخ الخلفا، و غیره به نقل از ا بن مسعود روایت است که بعد از وفات آن حضرت صلی الله علیه و اله وسلم، انصار این پیشنهاد را دادند که یک امیر از جانب ما و یک امیر از جانب شما (از مهاجران) انتخاب شود. وقتی حضرت عمر رضی الله عنه از این جریان مطلع شد، نزد انصار رفت و گفت: ای گروه انصار آیا برای شما معلوم نیست که رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم ابوبکر صدیق را مأمور نمودند تا مردم را در نماز امامت کنند، اگر می دانید پس بگویید (با توجه به این امر) چه کسی حاضر است بر ابوبکر مقدم شود. آنگاه انصار متوجه شدند و اظهار داشتند: «نعوذ بالله ان نتقدم ابابکر» (به خدا پناه می بریم از اینکه بر ابوبکر مقدم شویم.) و بعد از اینکه سنت نبوی در این باره روشن شد، تمام انصار مطمئن شدند و بی چون و چرا خلافت ابوبکر را پذیرفتند.

نیز در همین کتاب مذکور است: بعد از وفات رسول اکرم حضرت ابوبکررضی الله عنه در جمع انصار خطاب به حضرت سعد فرمودند: سعد! آیا به خاطر داری که یک بار در محضرآن حضرت نشسشه بودیم و ایشان فرمودند« قریش و لاة هذالامر » (قریش والی این امر خلافت اند). حضرت سعد بدون درنگ اظهار داشت: آری، شما راست گفتید. ما وزیر و یاورتان و شما امیر و والی هستید. آنگاه سعد از ادعای خلافت دست برداشت.

3- بعد از وفات پیامبر در مورد دفن ایشان نیز اختلاف به وجود آمد که بر مبنای حدیث نبوی در مورد آن عمل شد. در تاریخ الکامل 3/ 225 و دیگر کتب مذکور است. زمانی که این اختلاف روی داد، حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: از آن حضرت شنیدم که فرمودند: هر پیامبر در جایی که وفات کرده است دفن می شود. با شنیدن این حدیث، اختلاف رفع شد و به اتفاق نظر صحابه، آن حضرت صلی الله علیه و اله وسلم در همان مکان مقدسی که قبض روح شده بودند، به خاک سپرده شدند.

4- یکی از وقایع مهم تاریخ اسلام، واقعه « جمع » است وقتی حضرت عمررضی الله عنه به حضرت ابوبکر رضی الله عنه پیشنهاد داد که قرآن در یکجا کردآورده شود و از اول تا آخر در یک مصحف و در میان دو لوح محفوظ کردد، نخست حضرت ابوبکر، به طور مکرر چنین می گفت: کیف افعل شیئألم یفعله رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم (چگونه من کاری را انجام دهم که پیامبر اکرم آن را انجام نداده است) تا اینکه حضرت ابوبکر رضی الله عنه را شرح صدر و اطمینان حاصل شد وحضرت زید بن ثابت را احضار نمود وخواست تا امر مهم جمع قرآن را به او بسپارد. در ابتدا زیدبن ثابت نیز همین جمله را مکرراً می گفت که « کیف تفعلان شیئاً لم یفعله رسول الله » ولی پس از مدتی او را نیز شرح صدر حاصل گردید و خداوند دلش را مطمئن کرداند و او برای این کار مهم اعلام آمادگی نمود. هدف از نقل آن وقایع این است که از این مطالب به خوبی روشن می شود که صحابه گرامی قبل از اقدام به هر کاری به تلاش و جستجودر سنت نبوی می یرداختند تا در صورتی که در قرآن، حکم آن معلوم نباشد از طریق سنت حکم آن را معلوم کنند.

5- در موطاً امام مالک مذکور است: شخصی جده اش وفات کرد و او برای درخواست ارث جده خود به محضر حضرت ابوبکر رضی الله عنه حاضر شد ابوبکر صدیق فرمودندما لک فی کتاب الله شیء وما علمت لک فی سنة رسول الله شیئا فارجعی حتی اسأل الناس» (در کتاب الله حقی برایت در نظرگرفته نشده و در سنت رسول اکرم نیز حقی برایت نمی بینم لذا فعلاً برو تا بعداً از مسلمانان در این باره نظر خواهی کنم). سپس از صحابه در این باره جویا شد. حضرت مغیره رضی الله عنه گفت: بنده حضور داشتم که رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم میراث جده را یک ششم تعیین فرمودند. حضرت ابوبکر فرمودند: کسی دیگر هم با تو بود؟ وی گفت: آری، محمد بن مسلمه انصاری نیز با من همراه بود چنان که او نیز به همین شهادت داد. آنگاه حضرت ابوبکر رضی الله عنه یک ششم سهم ارث را به آن زن داد.

6- بعد از اینکه سرزمین فارس جزء قلمرو فتوحات حکومت اسلامی قرار گرفت، حضرت عمر رضی الله عنه تردید داشتند که از مجوسیان ایران جزیه گرفته شود یا خیر؟ زیرا که در قرآن کریم فقط درباره اهل کتاب گفته شده که از آنها جزیه گرفته شود و در زبان قرآن، اهل کتاب به یهود و نصارا گفته می شود، تا اینکه عبدالرحمن بن عوف شهادت داد که رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم از مجوسیان اهل «حجر» جزیه گرفتند. آنگاه حضرت عمر رضی الله عنه نیز از آنها جزیه گرفت.

7 - در صحیح بخاری و غیره مذکور است: شخصی از حضرت عبدالله بن عباس مسأله ای برسید که زنی چهل روز بعد از مرگ شوهرش وضع حمل می کند، عدتش تمام شده یا خیر؟ ابن عباس در پاسخ گفت: از وضع حمل و از چهار ماه و ده روز هرکدام مؤخر باشد، همان عدتش قرار می گیرد. ابوسلمه و ابوهریره در همان مجلس حضور داشتند ابوسلمه اظهار داشت: در قرآن مذکور است وَأُولاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ زنان حامله وضع حمل آنهاست» .هدف ابوسلمه این بود که در مسأله فوق عدت تمام شده است. حضرت ابوهریره رضی الله عنه اظهار داشت: من نیز با برادر زاده ام هم نظر هستم. آنگاه ابن عباس غلام خود کریب را به نزد حضرت ام سلمه فرستاد ام سلمه اظهار داشت: سبیعه اسلمیه حامله بود که شوهرش شهید شد و چهل روز بعد از شهادتش سبیعه وضع حمل نمود و در همان موقع نیز خواستگاری آمد و آن حضرت، سبیعه را به عقد نکاحش درآوردحافظ ابن حجر تحت این واقعه مرقوم می دارد: گفته می شود که حضرت ابن عباس از نظریه اش رجوع کرده است. مؤید این امر این است که نظر پیروان و شاگردان ابن عباس با نظر اکثریت در این باره موافق است. رجوع صحابه به سنت، هنگام اختلاف نظر و یا وجود تعارض میان دو آیه، و عمل بر سنت، کاملاً واضح و روشن گردید.

در ابوداود، ترمذی و غیره مذکور است که میان حضرت معاویه و حکومت روم پیمان و معاهده عدم جنگ تا مدت معینی بسته شد. زمانی که آن مدت نزدیک بود سپری شود، حضرت معاویه با سپاه خود به سوی سرزمین دشمن حرکت کرد و قصد داشت تا به محض سپری شدن آن مدت، ناگهان بر آنان حمله کند. یک روز حضرت معاویه از دور، سواری را دید که با صدای بلند می گوید: الله اکبر! ، الله اکبر! بر عهد باید عمل شود. و عهدشکنی نشود، مردم با دقت نگریستند، دیدند که آن سوار، حضرت عمرو بن عنبسه، صحابی است. حضرت معاویه از وی پرسید: چه خبر است؟ وی گفت: ازرسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم شنیدم که می فرمودند« هر کس با قومی پیمانی منعقد می کند، نباید برخلاف آن عمل کند مگر این که مدت پیمان سپری شود. و یا اینکه به آن قوم نقض پیمان را اطلاع دهد» وقتی حضرت معاویه این را شنید با سپاه خود به دارالاسلام باز گشت.

در تاریخ طبری و تاریخ الکامل 2/ 392 مذکور است: یک بار حضرت عمررضی الله عنه بقصد شام از مدینه خارج شد وقتی به محل « سرغ » رسید، فرماندهان سپاه اسلام آمدند به ایشان خبر دادند که در سرزمین شام وبا آمده و بیماری طاعون به شدت گسترش یافته است. وقتی حضرت عمر این را شنید، با مهاجرین و انصار که با ایشان همراه بودند، به مشورت پرداخت که چه کار کنند آنها نظریه های مختلفی ارائه کردند. بعضی گفتند: به مدینه برگردیم و بعضی دیگر گفتند:وقتی برای خدا می رویم، چرا برگردیم. حضرت عمر که این اختلاف نظررا شنید به آنها گفت: شما بلند شوید و بروید و مهاجران فتح را بگویید بیایند. آنها آمدند و متفقاً پیشنهاد کردند که همه برگردیم. بنابراین، حضرت عمر قصد بازگشت کرد ولی حضرت ابوعبیده با بازگشت مخالفت کرد. آنها در همین کشمکش بودند که حضرت عبدالرحمن بن عوف آمد او در جریان مسأله نبود، پرسید چه خبر است؟ وقتی جریان برایش گفته شد، اظهار داشت : جواب این مسأله نزد من هست. حضرت عمر فرمود: شما فردی امین و قابل اعتماد هستید بگویید مسئله چیست؟ وی گفت : از رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم شنیدم که فرمودند: « هرگاه شنیدید در سرزمینی وبا آمده به آن جا نروید و هرگاه به جای رفتید و آن جا وبا آمد، به قصد فرار از وبا ازآن جا خارج نشوید» با شنیدن این حدیث، اختلاف رفع شد و همه به مدینه باز گشتند.

در تاریخ کامل، تاریخ الخلفا، و دیگر کتب تاریخ مذکور است که بعد از شهادت حضرت عمر رضی الله عنه حضرت عبدالرحمن بن عوف و تمام صحابه بعد از اینکه حضرت عثمان را خلیفه انتخاب کردند، با این الفاظ با وی بیعت نمودندبایعک  علی کتاب الله و سنة رسوله و سنة الخلیفتین بعده » ما با تو بیعت می کنیم برکتاب الله و سنت رسولش و سنت دو خلیفه بعد از او.


ادامه مطلب در بخش دوم...

 

    منبع: سایت نوار اسلام